eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
29 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال👇 @reyhane_al_hossein «1k... 🛩 ...2k
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله . .🫀
اذانم چون" علی " دارد نجاتم‌ می دهد آخر...
بویِ‌نرگس‌دَرمیانه‌ی‌مشامم‌ذهن‌را، به‌سوی‌عشقِ‌توفرا‌میخواند:))
enc_17119013092286870824901.mp3
2.65M
_ طلوع نورِ حیدر درکتابم مُنجلی باشد، خوشم می‌آید از شعری که در شأن علی «ع» باشد . . 💙.
یادمه قبلا وقتی یک‌چیزی‌رو یک‌جایی‌ جا میذاشتم به شوخی بهم میگفتن یک‌وقت خودتو جا نذاری! منم میخندیدم، بزرگتر شدم دیدم نه مثل اینکه‌ واقعا بعضی وقت‌ها خودتو یک‌جاهایی‌ جا میذاری؛ مثلا تووی خیابون، کوچه، کافه، ماشین، تووی یک خاطره....
مثل دیروز تو را دوست ندارم دیگر ، متحول شده‌ام دوست ترت میدارم :) صلی الله علیک یا اباعبدالله ❤️‍🩹.
تنها درمان اضطراب کار، انجام دادنشه. پنج دقیقه‌ی اول رو توی این راه قدم بردار. باورت نمی‌شه «تو» در پنج دقیقه آینده، چقدر تواناتر از تو در حال حاضره.
‏آرزو می‌کنم اون مشکلی که تو دلته و به هیشکی نمیگی یه‌جوری حل بشه که فکرشم نکنی ...
🌸 نمی دانم چرا اما معذبم که زهرا خانوم با این ریخت و قیافه ببینتم ... می ترسم مثل افسانه ایراد بگیرد یا عذرم را بخواهد. قبل از بیرون رفتن از اتاق، کمی شالم را جلوتر می کشم ، زهرا خانوم نشسته و چیزی می دوزد ، با دیدنم لبخند می زند و می گوید : +کجا میری مادر ؟ _میرم دانشگاه +بسلامتی ،بلدی عزیزم ؟ _بله از فرشته جون آدرس گرفتم و به آژانس زنگ زدم +خدا به همراهت تشکر می کنم و راه می افتم . نگاه مهربان اما نافذش توی ذهنم ثبت می شود و به روی خودم نمی آورم . ته دلم امیدوارم که پی گیری های حاج رضا به هیچ برسد و همینجا در معیت فرشته بمانم .خیلی دوست داشتنی است و مرا مدام به یاد لاله می اندازد و خوبی هایش . از نگاه های خیره ی راننده ی آژانس متوجه می شوم که خوب و موجه به نظر می آیم ! هرچند حوصله ی ترافیک های طولانی مدت تهران را ندارم اما خب باز هم به وضعیت تکراریی که تابحال داشته ام می چربد . بعد از پرداخت کرایه ی نجومی پیاده و با بسم الله وارد حیاط بزرگ و سرسبز دانشگاه می شوم . چقدر خوشحالم. انگار در دنیای جدیدی را به رویم باز کرده اند و همه ی عالم و آدم خوش آمدگوی من شده اند ! با نیشی که تا بناگوش باز شده راهی سالن طبقه اول می شوم . بجای نگاه کردن به تابلوی اعلانات و در و دیوار روی آدم ها زوم کرده ام و برایم جالب است که دخترها و پسرها توی چنین محیطی چه رفتاری و برخوردی دارند . آزادی در روابطشان کاملا مشهود است . اولین بار نیست که دانشگاه می آیم ،چندباری با لاله رفته بودم دانشگاه اش اما خب تهران چیز دیگری ست ! از سنگینی نگاهی که رویم افتاده سر بر می گردانم و پسری را می بینم که به دیوار تکیه داده و در حالی که توی گوشش هندزفری گذاشته جوری به من نگاه می کند و پلک نمی زند که انگار چه دیده ! ناخودآگاه در پاسخ لبخندش تبسم می کنم . چرایش را خودم هم نمی دانم اما خب او که مثل علاف های کوچه و خیابان نیست، دانشجوی مملکت قضیه اش فرق می کند ! چند قدمی به سمتم می آید و فاصله ی بینمان را طی می کند. موهای بالا زده اش عجیب جلب توجه می کند. مخصوصا چند تاری که روی صورتش ریخته ... پیراهن چهارخانه ی قرمز رنگی پوشیده و آستین هایش را تا آرنج تا زده ، شلوار جین آبی و کفش های کالج سورمه ای ... خوش تیپ است و خوش خنده ! می گوید : +ورودی ترم یکی شما یا از اون خروجی هایی که من ندیده بودمشون ! سرم را کمی کج می کنم و با پررویی می پرسم : _یعنی همه ی ورود خروج ها زیر نظر شماست ؟ می خندد ... +نخیر بنده دانشجوی ادبیات فارسی ام نه آمارگیر، سرکار خانوم ! منتها کلاس های این راهرو و بچه های این طبقه رو همه رو از دم می شناسم چون تقریبا هم ورودی و هم رشته ایم مگر اینکه یکی این وسط انتقالی ای چیزی گرفته باشه که من بی خبر مونده باشم ازشک _پس با اینکه منکر میشی ولی آمارگیری وقتی می خندد شانه هایش به سمت جلو خم می شود . +خوشم اومد _از ؟ +سر و زبونت ، معلومه از این دست و پادارای شهرستانی هستی _ببخشید مگه شهرستانی ها تفکیک میشن؟ +اینجا آره _چطور ؟ +برای توضیحات بیشتر شما رو به کافه ی پشت دانشگاه دعوت می کنیم . دستش را بالا می آورد و ادامه می دهد +البته ... پس از آشنایی اولیه _اگه تمایلی به آشنایی نبود چطور ؟ _پس لزومی هم به توضیحات نیست اولا ... ثانیا شما که از دور داد و فریاد می زنی مایلی دیگه چرا متوجه حرفش نمی شوم و او ادامه می دهد +کیانم ، ورودی دو ساله پیش .البته پس از دوران کوفتی سربازی وارد شدما .و شما ؟ تردیدی نمی بینم برای گفتن یک اسم و مشخصات ساده ! ادامه دارد ...