درحالیکهازخستهگی
ولباسوچادریخیس
نزدیکگلزارشهداشدیم
تودلمگفتم:عمو؛(اشارهبهشهید)
ببینهوایمادرتوداشتمتوبارون
توهمهواموداشتهباش(:
ٖؒ﷽ریحانة الحسین(ع)﷽ؒ
درحالیکهازخستهگی ولباسوچادریخیس نزدیکگلزارشهداشدیم تودلمگفتم:عمو؛(اشارهبهشهید) ببینه
گفتممادر؛ببینمراقبیهمادربودم
هواموداشتهباش(:
وقتیرسیدیم
ماشینکهپیادهشد
ازاینورواونورگشتمدنبالچتر
کهبگیرمبالاسرمادرشون
وللهدارمتعریفنمیکنم؛دارمخودنمایینمیکنم
قِصهدارهتهحرفام(:
پسخوبگوشکن..
چتروگرفتمبالاسرشون
مادرهدیگه...حالینداشت
گریهمیکرد؛بیقراربود؛بهسروسینهشمیزد
ازخودبیخودشدهبودوحالشدستخودشنبود(:
چتروکهگرفتمروسرش
محکمچادرموگرفت؛همراشکشیدهشدم
سمتدرورودیمزار(:
داخلکهشدیم
دورتادوراونقسمتیکهبایدپیکرشهیدو
تدفینمیکردن؛بستهبودن
فقطخونوادهشهیدحقداشتبرنداخل
بقیهمردمازپشتمیلههادوشتادوشجمعشدهبودن
ٖؒ﷽ریحانة الحسین(ع)﷽ؒ
داخلکهشدیم دورتادوراونقسمتیکهبایدپیکرشهیدو تدفینمیکردن؛بستهبودن فقطخونوادهشهیدحقداشتبرن
نمیدونمچیشدها
امامنیکههیچکارهیاونشهیدبودم
مادرشچادرموگرفتبردتمداخل(:
من؟یهآدمعادی...کسیکههیچنسبتیباشهیدنداشت..
حالارفتهبوددقیقبالاسرپیکرشهید
مادرشونازحالرفت؛
دورششلوغبود؛اشارهکردندورشونوخلوتکنین
بهخونوادهشونوکساییکهدورشونبودن
گفتمبرنکنار؛تااینکهیکیشونسرمبلنددادکشید:
چیمیگیخانوم؟خالمه؛دارهازدستمیره
واسچیمیگیبرمکنار
عزاداربود؛حقداشت(:💔
داشتهمچناندادمیزد
کهیهپیرمردیاومدپشتسرم
اشارهکردبهمن؛گفتنهنهاینخواهرزادهیمن
چیزیشنگو..
اونخانومهمشروعکردعذرخواهیکردن
کهببخشیدنشناختم(:
ٖؒ﷽ریحانة الحسین(ع)﷽ؒ
داشتهمچناندادمیزد کهیهپیرمردیاومدپشتسرم اشارهکردبهمن؛گفتنهنهاینخواهرزادهیمن چیزیش
حالامنموندهبودموزبونیکهلالشدهبود
بماندکهبعدفهمیدماونپیرمرد؛پدرشهیدبودن(:💔
نشستمکناردخترشهید؛اونمبیقراربود(:
حقداشتخب...باباشوازدستدادهبود(:
روضهیگودالکهخوند؛انگاراونیکهداشتن
واسشتلقینمیخوندنبابامه(:
روضهیرقیهکهخوند
مادرشدادکشیدزدروسینهش
یارقیه؛امشبشباولقبربچهمهها
هواشوداشتهباشیها(:💔