اینچشمهـافرشِ
زیرپـایمهدیسـت..تمیـزنگهشـاندار!
✎Join∞❤️∞↷
@Reyhana_Al_Hosseyn
#شهیدانه
بچه ها اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را پس میگیریم مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند.
▿ #شهید_محمد_جهان_آرا
ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ « ❊ » ـــــ ـ ـ ـ ـ ـ ִֶָ
✎Join∞❤️∞↷
@Reyhana_Al_Hosseyn
ٖؒ﷽ریحانة الحسین(ع)﷽ؒ
ـــــ
پروردگارت هیچگاه فراموشکار نیست
پس با تمام وجود به او اعتماد کن
✎Join∞❤️∞↷
@Reyhana_Al_Hosseyn
ایهاالارباب(:💔
•
•
کرمی کن که دلم کربُبلا میخواهد . . .
✎Join∞❤️∞↷
@Reyhana_Al_Hosseyn
خستگیهایدلمکنجحرمحلمیشود ..❤️🩹
دعوتمکنکربلاخیلیگرفتارمحسین'ع'
✎Join∞❤️∞↷
@Reyhana_Al_Hosseyn
انتظاریعنۍ...
یعنۍاینکهببینۍ
درجایگاهۍکههستۍ
باتوانایۍهایۍکهدارۍ
چهکارۍازدستتبرمیاد
تابراۍامامزمانانجامبدۍ،
اینروبراۍهمیشهبهخاطربسپار؛
انتظارتوقفنیست...
حرکتۍروبہجلوست🤍
✎Join∞❤️∞↷
@Reyhana_Al_Hosseyn
دعاۍفرج✨
بـِسـماللـّٰھالرَحمـٰنالرَحیـم🕊…!
الـٰهـِۍعـَظـُمَالْبـَلآءُ،وَبـَرِحَالْخـَفـآءُ،
وَانْڪَشـَفَالْغـِطآءُ
وَانْقـَطـَعَالرَّجـآءُ،وَضـٰاقـَتِالْأَرْضُ،وَمـُنِعـَتِ
السَّمـآءُ،
وَأَنـْتَالْمـُسْتـَعـٰانُ،وَإِلـَیْڪَالْمـُشْتـَکـٰۍ،
وَعـَلَیْڪَالْمـُعـَوَّلُفـِۍالشـِّدَّةِوَالـرَّخـآءِ...!
اللـّٰهـُمَّصـَلِّعـَلـٰۍمُحـَمـَّدٍوَآلِمُحـَمـَّدٍ
أُولـِۍالْأَمـْرِالـَّذِیـنَفـَرَضْتَعـَلـَیْنـٰاطآعـَتـَهـُمْ،
وَعـَرَّفْتـَنـٰابـِذَلـِکَمـَنْزِلـَتَهـُمْ،فَفـَرِّجْعـَنـّٰا
بِحـَقِّهـِمْفـَرَجاًعـٰآجـِلاًقـَرِیباًکـَلَمْحِالْبـَصَرِ
أَوْهـُوَأَقـْرَب
یـَامُحـَمـَّدُیـَاعـَلـِیُّ،یـَاعـَلـِیُّیـَامُحـَمـَّدُ
اڪْفِیـٰآنـِۍفـَإِنـَّکُمـٰاکـآفِیـٰانِ،وَانْصـُرآنـِۍ
فـَإِنـَّکُمـٰانـٰاصِرآنِ
یـَآمَوْلآنـٰایـَاصـآحـِبَالـزَّمـٰآنِ،
الْغـَوْثَالْغـَوْثَالْغـَوْثَ،أَدْرِڪْنـِۍأَدْرِڪْنـِۍ
أَدْرِڪْنـِۍ،
السـَّآعـَةَالسـَّآعـَةَالسـَّآعـَةَ،الْعـَجـَلَالْعـَجـَلَ
الْعـَجـَلَ،
یـَاأَرْحـَمَالـرَّآحـِمِینَ،بـَحـَقِّمُحـَمَّدٍوَآلـِهِ
الطَّآهـِرِینَ...!
#اݪہـمعجـݪْݪۅݪیـڪاݪفـرج🌹✨!'
✎Join∞❤️∞↷
@Reyhana_Al_Hosseyn
#رفیق_شھید
مادرِ آرمان تو مِعراج شهدا،
میگفتن که:
آرمان یادته همیشه
مداحۍ«غریب گیر آوردنت...» رو گوش میکردی؟!
دیدۍ...😭
آخرش غریب گیر آوردنِت
مامان جااان💔
✎Join∞❤️∞↷
@Reyhana_Al_Hosseyn
یہبزرگیمیگفت:
"شڪنڪنوقتیبہیہشہـید
فڪرڪردی،
چندلحظہقبلش
همونشهیدداشتہبہتوفڪرمیڪرده!"🍃
✎Join∞❤️∞↷
@Reyhana_Al_Hosseyn
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 خریدار عشق 💗
قسمت38
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
مثل همیشه سکوت بینمون حکم فرما بود
بعد از یه ربع رسیدیم خونه
- نمیای داخل ؟
سجاد: نه ،کار دارم
- باشه ،مواظب خودت باش
از ماشین پیاده شدم یه نگاهی بهش کردم
- آقا سجاد خیلی دوستتون دارم
بعد از گفتن این جمله رفتم سمت در ،درو باز کردم و وارد حیاط شدم
هیچ وقت فکرشو نمیکردم یه روزی برسه عشقو گدایی کنم وارد خونه شدم
مامان با دیدنم تعجب کرد
مامان: سلام ،اینجا چیکار میکنی
- وااا،مامان خونم نیام؟
مامان: منظورم اینه ،چقدر زود اومدی، یه چند روزی میموندی دیگه
- فردا امتحان دارم ،وسیله هام اینجا بود ،سجاد منو رسوند رفت
مامان: باشه
وارد اتاقم شدم
بغض داشت خفم میکرد،
نمیدونستم چیکار کنم ،شروع کردم به نوشتن پیامای عاشقانه واسه سجاد
ولی جواب هیچ کدوم از پیامامو نداد
فردا صبح زود از خواب بیدار شدم و لباسامو پوشیدمو کیفمو برداشتم رفتم پایین
زهرا و جواد و مامان در حال صبحانه خوردن بودن
- سلام
زهرا، مامان و جواد: سلام
زهرا: کی اومدی بهار - دیروز
جواد: عع ،اینجور تو هول بودی گفتم دیگه نمیبینمت که...
- من برم دیرم شده
مامان: عع از دیروز چیزی نخوردی دختر ،بیا یه چیزی بخور فشارت نیافته
- میرم دانشگاه یه چیزی میخورم
مامان: از دست تو
جواد: صبر کن میرسونیمت - باشه ،تو حیاط منتظرم
تو حیاط منتظر شدم تا جواد و زهرا بیان
تو این فکر بودم که چقدر زهرا خوشبخته که جواد و داره
چی میشد سجاد می اومد دنبالم
زهرا: به چی فکر میکنی بهار - چی؟ هیچی
مریم: با آقا سجاد بحثت شده؟
( هه،اصلا مگه حرفی زدیم که بحثی بشه )
- نه
جواد: خانوما سوار نمیشین؟
زهرا: بریم دیرت میشه...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸