🌙💫🌙💫🌙💫🌙💫🌙💫
وقتی که شب میشه
یه دنیا خاطره
یه دنیا خیال
میاد تو دل آدم
اما تو خیالت راحته که خدا بیداره..
✨🌜🌟🌛✨
آرزو میکنم امشب
دلتون آروم باشه
و رویاهاتون شیرین...
✨شبتون بخیر ✨
📚@ReyhanatoRasoul97 🌿
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
#کلامدلتنگی...
#دلتنگکربلایم...
💚ﺗـامـــــحرم
💚ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
💚ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻤﺎﻧﻢ !
💚ﻧﮑﻨﺪ ﺑﻐﺾ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻏﻢ
💚ﻧﻪ ﺑﺒﺎﺭﺩ
💚ﻧﻪ ﺑﮑﺎﻫﺪ
💚ﺍﺑﺪ ﺍﻟﺪﻫﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ؟
💚ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺰﻡ ؟
💚ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﯽ
💚ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺭﺑﺎﺏ ؟
💚نکند باز بمانم ؟
💚ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻡ
💚ﺍﻫﻞ ﺣﺮﻡ
💚ﻣﯿﺮ ﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ ؟😭
💚ﻧﮑﻨﺪ
💚ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺣﺮﻣﺖ ﺑﺎﺯ ﺑﻤﺎند
💚ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﺁﻫﺶ؟
💚ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
💚ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺩﯾﺮ ﺷﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﺑﻤﺎﻧﻢ
#روزتراحسینیکن...
#منعاشقحسنینم...
#بههوایحرمکربوبلامحتاجم...
#روززیارتیاربابالتماسدعا...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@ReyhanatoRasoul97
🌹ریحانةُ الرسول(علیهاالسلام)🌹
این پیام فقط و فقط مخصوص شماست😍 و خدا معجزه ای💫 نازل کرد تا زمین از بی عشقی خشک نشود🌧 تا نقاشی های
↘️
ریپلای به دعوت نامه👆👆👆👆👆
📣#هیئتیها
#قرار_عاشقی مون💝 یادتون نره...
منتظر قدوم سبزتان هستیم...🌹
🍃🍂🍃🍂🍃🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@ReyhanatoRasoul97 🌿
اسلام معتقد است که همه ی این مجموعه ای که نامش جهان است، از بالا تا پایین، از موجودات ناچیز و حقیر، تا موجودات بزرگ و چشم گیر، از پست ترین جاندار یا بی جان، تا شریف ترین، همه و همه، همه جای این عالم، بنده، برده، آفریده و وابسته ی به یک قدرت بسیار عظیم است.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_هشتم
@ketabetarhekoli
🍃🌺🍃
@ReyhanatoRasoul97 🌿
ماورای همه ی پدیده های قابل حس و قابل لمس، یک حقیقتی هست از همه ی حقیقت ها برتر، والاتر، شریف تر، عزیزتر و همه این پدیده های عالم، ساخته و پرداخته و درست شده ی دست قدرت اوست.
آن قدرت بالاتر اسمش خداست. اسمش الله است.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_هشتم
@ketabetarhekoli
🍃🌺🍃
@ReyhanatoRasoul97 🌿
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
❤️بخوان دعا؛دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است؛بال و پر دارد...
بخوان دعا که یوسف زهرا
ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد...❤️
#قرارگاه_انتظار
🙋♂با سلام خدمت همه شما خوبان و یاوران فاطمی و خداقوت...
👈عزیزانی که در جلسات هفتگی حضور دارند در جریان هستند که ما هر هفته به نیابت از یک شهید و با اذن از عزیزی که ثواب جلسه را به ایشان پیشکش کردیم هدیه به آقاصاحب الزمان هر دوشنبه شب بین ساعت ۲۱تا۲۴ دعای آل یاسین میخوانیم؛هر عزیزی که به هر دلیل در این ساعت به قرائت دعا نرسید میتواند فردا تا اذان مغرب بخواند...
از سایر اعضا هم دعوت میکنیم که در این #قرارمهدوی در کنار ما باشند...
واما...
🌹باز هم دوشنبه شبی دیگر و قرار هیئتی ها با مولا...
👈طبق قرار همیشگی مان
#قرائت_دعای_آل_یاسین
👈این هفته به نیابت از شهید مصطفی صدرزاده و با اذن از حضرت امام هادی (علیه السلام) هدیه💝به آقا صاحب الزمان (عجل الله تعالی )
☘#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🍀
قبول باشه...
التماس دعا...
@ReyhanatoRasoul97 🌿
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
دوستان گرامی طاعات قبول درگاه احدیت...✨🕋✨
برای راحتی شما عزیزان متن دعا را هم گذاشتیم.💖
👇👇👇
🕊
#یک_فنجان_چای_باخدا
#قسمت_چهل_و_هشتم
ضعف و تهوع هم خوابه های وجودم شده بودند. کتاب را روی میز گذاشت و به سرعت از اتاق خارج شد. چند ثانیه بعد چند پرستار وارد اتاق شدند.
اما حسام نیامد...
چند روز گذشت و من لحظه به لحظه اش را با تنی بی حس، چشم به در، انتظارِ آواز قرآنِ دشمنم را می کشیدم و یافتن پاسخی از زبانش برای سوالاتم.
اما باز هم نیامد...
حالا حکم معتادی را داشتم که از فرط درد به خود می پیچید و نیازش را طلب می کرد و من جز سه وعده اذان از مسکن اصلیم محروم بودم. این جماعت ایدئولوژی شان محتاج کردن بود.
بعد از مدتی حکم آزادیم از بیمارستان صادر شد. و من با تنی نحیف بی خبر از همه جا و همه کس آویزان به پروین راهی خانه شدم.
او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتاقم برد. به محض جا گیری روی تخت و خروج پروین از اتاق با دستانی لرزان گوشی را از روی میز قرض گرفتم.
باید با یان یا عثمان حرف میزدم. تماس گرفتم اول با عثمان.
یک بار.. دو بار.. سه بار.. جواب نمیداد و این موضوع عصبیم میکرد.
شماره ی یان را گرفتم. بعد از چندین بار جواب داد: سلام دختر ایرانی...
صدایم ضعیف بود: بگو جریان چیه؟ تو کی هستی؟
لحنش عجیب شد!: من یانم.. دوست سارا..
دوست داشتم فریاد بزنم و زدم، هرچند کوتاه: خفه شو! من هیچ دوستی ندارم. من اصلا کسی رو تو این دنیا ندارم.
آرام بود و با لحنی آرام تر گفت: داری.. تو دانیال را داری...
نشسته رویِتخت با پنجه ی پایم گلِ قرمز رنگ قالی را هدف گرفتم و با بغض گفتم: داشتم! دیگه ندارم..
یه آشغال مثل عثمان، اون رو ازم گرفت. توام یه عوضی هستی مثل دوستت و همه ی هم کیشاش...
اصلا نکنه توام مسلمونی؟
جدی بود: سارا آرام باش.. هیچ چیز اونی که تو فکر میکنی نیست.از وضعیت لحظه به لحظه ات باخبرم. میدونم چه شرایطی رو از سر گذروندی. پس فعلا یه کم استراحت کن.
از کوره در رفتم: با خبری؟؟ چجوری؟؟
یان بیشتر از این دیوونم نکن!
این دوستی که تو ایران داری کیه؟ کسی که من رو به اون آموزشگاه معرفی کردی کیه؟؟ کسی که پروین رو آورد تو این خونه کیه؟؟ اسمش چیه؟؟ حسام؟؟
یان دارید باهام بازی میکنید.. اما چرا؟؟ گرمم بود زیاد...
به سمت پنجره رفتم تا بازش کنم. چشمم که به تصویر خودم در شیشه افتاد میخکوبِ زمین شدم...
این من بودم؟؟!
همان دختر مو بور با چشمان رنگی؟!؟!
این مرده ی متحرک شباهتی به من نداشت...
صدای الو الو گفتن های یان را میشنیدم؛ اما زبانم نمیچرخید. گوشی از دستم افتاد. به سمت آینه رفتم.
دیگر چیزی از آن دختر چند ماه پیش باقی نمانده بود جز چشمانی آبی رنگ.
وحشت کردم. سری بی مو.. چشمی بی مژه...
صورتی بی ابرو...
جیغ زدم...
بلند...
دوست نداشتم خودم را ببینم...
پس آینه محکوم شد به شکستن...
پروین هراسان به اتاقم آمد. با فریاد این زنِ تپل و مهربان را به بیرون هُل دادم. تا جایی که از دستم برمی آمد شکستم و پاره کردم و در این بین در زدن های گریان پروین پشت در اتاق قصد قطع شدن نداشت.
صدایش را میشنیدم که التماس میکرد: آقا حسام، مادر.. تو رو خدا خودت رو زود برسون.این دختره دیوونه شده...
در اتاقم بسته؛ میترسم یه بلایی سر خودش بیاره؛ من که زبون این بچه رو نمیفهمم...
مدتی گذشت..
تتمه ی توانم را صرفِ خانه خرابیم کرده بودم و حالی برایِ ادامه نبود...
روی زمین، تکیه زده به کمد نشستم. دیگر چه چیزی از همه ی نداشته هایم، داشتم تا برایش زندگی کنم..؟؟
با ضعیفی عجیب تکه ی خورد شده از آیینه را برداشتم...
تمام لحظه های نفس کشیدنم را مرور کردم...
معدود خنده هایم با دانیال.. شوخی هایش...
جوک های بی مزه اش...
سر به سر گذاشتن های بچه گانه اش...
کل عمرم خلاصه میشد در دانیال...
تکه ی تیزِ آیینه را روی مچ دستم قرار دادم...
مردن هم جرات می خواست و من یک بار نخواسته تجربه اش کرده بودم.
چشمانم را بستم. که ناگهان ضربه ایی آرام به در خورد: سارا خانووم.. لطفا درو باز کنید.خودش بود...
قاتل خوش صدای تنها برادرم...
#ادامه_دارد...
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
@ReyhanatoRasoul97 🌿
﷽
❣ #یا_صاحب_الزمان ❣﷽
حرفِ دل را💔
باید با تو گفت ...
این روزها
همه را جُز تو محرم راز میدانند😔 ...!
" ای تویے که با نگاهت گره گشایے میکنے💔😔
❤️تعجیل در #ظهور 3صلواتـــــ❤️
🌙شبتون مهدوی💫
@ReyhanatoRasoul97 🌿