هدایت شده از اربعین۱۴۰۳ شلمچه
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ جدید ابوذر روحی با عنوان طوفانالاربعین
#کربلا_طریق_الاقصی
#اربعین_شلمچه
#راوی_اربعین
#لحظه_به_لحظه_با_اربعین 👇
🆔 eitaa.com/arbaeentv_shalamcheh
هدایت شده از شبکه آبادان
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
لبیک یا حسین(ع) 🏴
#کربلا_طریق_الاقصی
#اربعین_شلمچه
#راوی_اربعین
#لحظه_به_لحظه_با_اربعین 👇
🆔 eitaa.com/arbaeentv_shalamcheh
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴حرم خانم رقیه(سلام الله علیها)/ به یه زیارت خاص دعوتید
@Reyhane_abadan
بفداک کلنا یا ریحانه الحسین
#شهادت
#حضرت_رقیه
#سفره
#همایش_سه_ساله_های_حسینی
#فرشتگان_سرزمین_من
#آبادان
@Reyhane_abadan
▪️رسول خدا صلّياللهعليهوآله فرمودند:
وَ مَنْ حَزِنَ عَلَيْهِ لَمْ يَحْزَنْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَحْزَنُ الْقُلُوب.
⚫️ هر کس برای امام حسن علیهالسلام محزون شود، روزی که همهی دلها غمگین است دلش محزون نخواهد بود.
📘 امالی شیخ صدوق، ص۱۱۵
🏴 هفتم صفر سالروز شهادت امام مجتبی علیهالسلام بر وارث غربتش تسلیتباد.
@Reyhane_abadan
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥چگونه صدای حضرت رقیه از خرابه به کاخ یزید رسید؟
💥برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی، به مناسبت سالروز شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🆔@Reyhane_abadan
.حاج آقای قرائتی فرمود:
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین، مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین علیه السلام بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره
الثأر_لهنية_العزیز
#خونخواهی_هنیه_عزیز
#اربعین
#امام_حسین