eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.6هزار دنبال‌کننده
53.4هزار عکس
36.7هزار ویدیو
613 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/17323605084289 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
۲ دی ۱۴۰۰ دومین سالگرد فرمانده دلتنگیم 🖤🍃🇮🇷
تا شهادت باهاتم رفیق!!😌
وَه از آن مست ڪه با مردم هوشیآر چه ڪرد.... فقط ۱۲ روز تا دومیݧ سالگرد شہادت سردار دلہا... :)💔✨
خیلیـٰآمون‌میگیم چـٰآدریعنۍبی‌کلآسۍ؛ چـٰآدرحجآب‌ِ‌‌برتره‌،وآجب‌نیس ... ! غآفل‌ازاینکه‌شَھیده‌کمآیی‌بآچـٰآدرش‌ شَھیدشده ... ! 🖤✨
◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌◌ تـٰاقیـٰامـَت‌زین‌خـِجـٰالـَت‌خـآڪ‌بـَر‌سـَرمیکـنـَم قـَتلگـٰاهـَت‌دیدَم،امـٰازنده‌مـٰاندَم‌یـٰآ‌ح‌ـسـِین(ع)…!ツ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹❤📕› یک‌لحظه‌نشد‌دردل‌من‌جای‌تو‌خالی... 💚 ❤⃟🖇⇢ # اسـتورێ🎥⃟❤️⃟
" خـوشبَختۍ‌بَـرسہ‌سُتـون‌اُستواراَسـت: 𝟏.فَـراموش‌ڪَردَنِ‌تَلخۍ‌هـٰاۍِ‌دیروز 𝟐.غَنیمَـت‌شُمُردَن‌شیرینھـٰاۍِ‌اِمروز 𝟑.وَامیـدوارۍ‌بہ‌فُرصَت‌هـٰاۍِ‌فَـردا 🌱🚶🏿‍♂ #
🎞 |دوسټ‌شہـید| یک‌روز‌ما‌ازسمټ‌واحد‌خود‌بہ‌ماموریټ‌اعزام‌شدیم وبہ‌علټ‌طولانـےشدن‌زمان⏰کہ‌با‌یک‌شب🌙 زمستانی‌سرد‌همزمان‌شده‌بود ☃❄️ مجبور‌شدیم‌کہ‌هنگام‌برگشټ‌از‌ماموریټ بہ‌علټ‌نمازوگرسنگے‌بہ‌یگان‌خدمتی‌بابڪ‌برویم. بہ‌پادگان‌رسیدیم‌و‌پس‌از‌پارککردن‌ماشین🚓 بہ‌سمټ‌ساختمان‌رفتیم‌و‌چندین‌باردر🚪زدیم . طبق‌معمول‌باید‌یک‌سرباز‌دَرِساختمان‌را‌باز‌می‌کرد اماانگار‌کسےنبود🙄. بعدازده‌دقیقہ‌دیدیم‌صدایِ‌پا‌می‌آید👣 ویک‌نفر‌در‌رابازکرد. بابڪ‌آن‌شب‌نگهبان‌بودباخشم‌گفتیم😠 باباکجابودی‌آ‌خہ‌یخ‌کردیم🥶پشت‌در🚪 لبخندی‌زدومارا‌بہ‌داخل‌ساختمان‌راهنمایی‌کرد💁🏻‍♂ وارد‌اتاقش‌کہ‌شدیم‌با‌سجاده‌ای‌📿روبہ‌رو‌شدیم کہ‌بہ‌سمټ‌قبلہ‌و‌روی آن‌کلام‌الله‌مجید📖وزیارت‌عاشورا‌بود ، تعجب‌کردم‌😳گفتم‌بابڪ‌نماز‌مےخوندی ؟! باخنده‌گفت‌همینجوری‌میگن. یک‌نگاهی‌کہ‌بہ‌روی‌تختش 🛏انداختیم باکتاب‌های📚مذهبےو‌درسےزیادۍروبہ‌روشدیم من‌هم‌از‌سر‌کنجکاوی‌🤓در‌حال‌ورق‌زدن آن‌کتاب‌ها📚بودم‌کہ‌‌احساس‌کردم‌بابڪ‌نیست ، بعداز‌چند‌دقیقہ‌‌با‌سفره‌نان🍞و‌مقداری‌غذا‌آمد🍚 گفټ‌شماخیلے‌خستہ‌ایدتایکم‌شام‌می‌خورید منم‌نمازم‌راتمام‌می‌کنم. مابہ‌خوردن‌شام‌مشغول‌شدیم و‌بابڪ‌هم‌بہ‌ما‌ملحق‌شد‌اما‌شام‌نمی‌خورد مےگفټ‌شما‌بخورید‌من‌میلی‌ندارم🙂 ودیرترشام‌می‌خورم‌تا‌آنجایی‌کہ‌مثل‌پروانه🦋 دور‌ما‌می‌چرخید💫 و‌پذیرایی‌می‌کرد‌خلاصہ‌شام‌کہ‌‌تمام‌شد نمازراخواندیم‌وآماده‌ی‌رفتن‌بہ‌‌ادامہ‌مسیر کہ‌چشممان👀 بہ‌آشپز‌خانه‌افتاد‌و‌با‌خنده‌گفتیم😂 کلک‌خان‌برای‌خودټ‌چی‌کنار‌گذاشتی‌کہ‌شام‌ نمیخوری؟!😉 بابڪ‌خنده‌ی‌آرامی‌کردومی‌خواست‌مانع‌❌ رفتن‌ما‌به‌آشپزخانہ‌شود. ماهم‌کہ‌اصرار‌اورا‌دیدیم‌بیشتر‌برای‌رفتن‌به آشپزخانه‌تحریک‌می‌شدیم. خلاصہ‌نتوانسټ‌جلوی‌مارا‌بگیرد و‌ما‌وارد‌شدیم‌و‌دیدیم‌کہ‌در‌آشپزخانه‌و‌کابینت چیزی‌نیسټ‌در‌یخچال‌را‌باز‌کردیم و‌چیزی‌جز‌بطری‌آب‌نیافتیم 🍾 نگاهم‌به‌سمټ‌بابڪ‌رفټ‌کہ‌کمے‌گونہ‌و‌گوشهایش سرخ‌شده‌بودو‌خندهایش‌را‌از‌ما‌می‌دزدید.🤗 این‌جا‌بود‌کہ‌متوجہ‌‌شدیم‌بابک‌همان‌شام‌راکہ‌ سهمیہ‌خودش‌بود‌برای‌ما‌حاضر‌کرده‌است :)💔 💛
~🕊 ^'💜'^ حاج‌قاسم‌سرزده‌آمد‌به‌جلسه‌ی‌قرآن‌در‌"روستا. مثل‌بقیه‌نشست‌یک‌گوشه‌و‌شروع‌کرد‌از‌حفظ‌خواندن.. با‌تعجب‌پرسیدم: شما‌با‌این‌همه‌مشغله چه‌طور‌فرصت‌حفظ‌قرآن‌داشتید؟ گفت:‌در‌ماموریت‌ها ، فاصله‌ی‌بین‌شهرها‌را عقب‌ماشین‌می‌نشینم‌و‌قرآن‌می‌خوانم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️🕊 . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‎‎‎‎‌✦•━━━━❥✿❥━━━━•✦ ‌‌‎‎‎‎‌‌‌
یہ‌ چیز؎ بھت میگم خوب بہش فڪࢪ ڪن! اگࢪ نمے‌تونے لبخند بڪاࢪ؎ ࢪو؎ لبا؎ مهد؎ فاطمہ حداقل چشامشو گࢪیون نڪن💔 🌹 💥