علی همه وسایل خانوم رو جمع کرده نگاهی به اطراف میندازه میگه :
فاطمه جان، همه وسایل رو جمع کردم، در رو چه کنم؟😭💔
در جدید رو که میسازن علی میگه :
فاطمه جان، در جدید اینه، محکم تر از در قبلی ساختمش...🙃💔
علی با پرده خونه رو دو قسمت کرد،
یه قسمت حسنین نشستن یه قسمت قراره خانوم رو غسل بدن...🙃💔
یه لحظه صدا ناله علی بلند میشه حسنین میگن :
بابا مگه نگفتی آروم گریه کنیم، پس چرا خودتون بلند گریه میکنید؟😭💔
علی میگه:
آخه تازه بازوش رو دیدم...😭💔
علی حسنین رو میفرسته دنبال سلمان نیمه شب...
سلمان میگه در رو که باز کردم اون دو تا شاهزاده علی رو دیدم گریون...
حسن رو سینه خانوم
حسین زیر پای خانوم...😭💔
حسین میگه :
مامان ببین من حسینم😭💔
حضرت علی به این معجزه قسم میخورن که وقتی حسنین گریه میکردند خانوم فاطمه الزهرا دستشون رو از کفن بیرون میارن میکشن رو سر حسنین😭💔