eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.6هزار دنبال‌کننده
54.6هزار عکس
40هزار ویدیو
621 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://daigo.ir/secret/5953017511 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra1
مشاهده در ایتا
دانلود
. استادمون میگفت: . با امام زمان قرار بزارید فقط حواستون باشه که امام زمان قرار شما رو یادش هستا!🔗 یادداشت میڪنه📝 یه جوری بگو که سخت نباشه نگو دیگه دروغ نمیگم.. دیگه غیبت نمیڪنم.. بگو:آقا!🙃 من تلاشمو میڪنم ڪه تمام کارام در مسیر رضایت شما باشه🌻 به این امید که شما براۍ من دعآ کنید🌱
ای کاش کسی برای اقا تب داشت😔 یادی زامام منتظر برلب داشت قربان💔 غریبی ات شوم مهدی جان ای کاش که صاحب الزمان زینب داشت. 😔😔😔  کپی با ذکر صلوات ________________ ❁❃اللهم عجل لولیک الفرج"
# *تلنگر* شما خودکار🖊 میخری دو هزار💶تومن.. اما لاک غلط گیر میخری چهار💵هزارتومن حواست هست.... تو این دنیا🌍حتی اگه روی کاغذ📝هم اشتباه کنی برات گرون تموم میشه چه برسه بقیه امور زندگی
🌷🦋🌾°• . هیچ‌خانم‌نامحرمے‌را‌نگاه‌نمےڪرد. . همیشہ‌مےگفت: . اگر‌قرار‌است‌چشمے . بہ‌آقا‌امام‌زمان(عج)بیفتد؛ . نباید‌با‌نگاه‌بہ‌نامحرم‌آلوده‌شود . . در‌خیابان‌هم‌ڪہ‌بودیم‌ . همیشہ‌ملاحظہ‌مےڪرد‌ڪہ‌نگاهش . بہ‌نامحرم‌نیفتد‌و‌مراعات‌مےڪرد .
°َُُُُُُُُُُُُُْْْْ°َُُُُُُُُُُُُُِْْْ|َُُُُُُُُُُُُُُْْْ°°| 🥀|°° 💠ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ ٵݦٵݦ "ﻋﻠـﻲ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ، ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲﮐﻨﻴﻢ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛ 💠ۅﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ ٵݦٵݦ"ﺣﺴﻴـــﻦ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ، ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲﮐﻨﻴﻢ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛ 📛ﻭﺍﻱ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﻬـــﺪﻱ(ﻋﺞ) ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ،ۅ ﻟﻌﻨﺘﻤﺎﻥ ڪننכ…😞😞💔 👈ݕࢪٵێ ێٵࢪێ ٵݦٵݦ زݦٵن ڇہ ڪنێݦ⁉️ ڄۅٵݕ ێڪ ڪݪݦہ ٵسٺ : ڱنٵہ نڪن ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🥀
🦋 رفیق‌میگم‌ڪهـ‌قبول‌دارۍ؛ تهِـ‌تهِـ‌ همهـ‌ی‌ناامیدۍ‌ها نداشتن‌ها‌، نخواستن‌ها نبودن‌ها، بن‌بست‌رسیدن‌ها بستن‌ها و‌شکستن‌ها تو خدا‌رودارۍ خدایۍ‌کهـ‌آغوش‌ِ‌گرمش‌را برایت‌با‌‌زکرده‌است؛✨♥'! ناامیدۍچرا؟! 🌿':)!
⸀📽 . . • . استادپناهیان‌ میگفت: چراخودت‌رورهانمیڪنے؟دادبزنےازامام‌حسین‌بخوای؟ برو‌درخونہ‌اباعبدالله‌منتش‌روبڪش دورش‌بگرد.. مناجات‌ ڪن‌باامام‌حسین! بگوامام‌حسینم‌من‌باتوآغاز‌ڪردم، ولم‌نڪنے... دیگه‌نمیڪشم‌ادامہ‌بدم متوقف‌شدم...💔!' امام‌حسین‌بازم‌دستت‌رومیگیره‌فقط بخواه‌ازش...
🌱|• دیدی‌بعضی‌وقتا‌دلت‌می‌گیره؟! حال‌خوبی‌نداری! دلیلش‌می‌دونی‌چیھ؟! چون‌گناه‌کردی.. :) چون‌لبخند‌خدا‌رو‌گرفتی‌'🥀 چون‌اشک‌امام‌زمانت‌و‌ریختی‌! چون‌خودت‌و‌شرمنده‌کردی... بخدازشتھ🖐🏼 ما‌رو‌چه‌به‌سرپیچی‌از‌خدا؟! مگه‌ما‌چقدر‌می‌مونیم؟! مگه‌ماچقدر‌قدرت‌داریم؟! به‌چی‌می‌رسیم؟! با‌گناه‌به‌هیچی‌نمیرسیم‌؛هیچ! بلکه‌همه‌چیو‌از‌دست‌میدیم💔 .. :) وقتی‌نباشه‌دیگه‌هیچی‌نیست! کمی‌فقط‌کمی‌✨ واسه‌خدا‌ارزش‌قائل‌بشیم‌نھ؟! با‌گناه‌خودت‌و‌از‌خدا‌دور‌می‌کنی..! خداتورو‌با‌گناه‌دوست‌نداره‌رفیق..' تورو‌پاک‌و‌مهربون‌آفرید..! چی‌سر‌ِمال‌‌ِخدا‌آوردیم؟!🥀 ..'💛 شرمنده‌میشیما... نگاهمون‌نکنه‌‌داغون‌میشیما.. :) خدا‌که‌تو‌رو‌وِل‌نکرده... تو‌سرت‌و‌انداختی‌پایین‌ودنبال‌دلت‌رفتی
🥖نون سنگک ⏪مامان صدا زد: امیرجان، مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلاً حوصله نداشتم، گفتم: من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت: خب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم. گفتم: چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت:می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره. گفتم: صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت: بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا. این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. داد زدم: من اصلاً نونوایی نمیرم. هر کاری می‌خوای بکن! داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون، برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. ✔️با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. ✒️راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. 📌دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می‌کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می‌اومدم تصادف شده و مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود. گفتم:نفهمیدی کی بود؟ گفت:من اصلاً جلو نرفتم. دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود. دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره . تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم. 🔸وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که میگفت: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟ تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه! نفس عمیق کشیدم و گفتم: الهی شکر و با خودم گفتم: قول‌هایی که به خودت دادی یادت نره! ✅ پدر و مادر از جمله اون نعمتهاي هستن كه دومي ندارن پس تا هستند قدرشون رو بدونيم! افسوس بعد از اونا؛ هيچ دردي رو دوا نميكنه؛ نه براي ما " نه براي اونا!!!!