eitaa logo
ریحــانہ شــ🌙ــو
998 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
87 فایل
یا رزاق؛ پارت جدید هر روز 😍 🆔 @Niai73 قسمت اول #درآسمانم_برایت_جایی_نیست...👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950" rel="nofollow" target="_blank">https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 قسمت اول #بازگشت_گیسو 👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/897 قسمت اول #ریحانه_شو👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🔍 💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله : هركه خود را از شرّ سه چيز حفظ كند ، خويشتن را از هر شرّى حفظ كرده است : 👈زبان 👈 شكم 👈شهوت 📚كنز الفوائد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸در این شب آرام ✨ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ 🌸ﺳـﻪ ﺗـﺎ "س" ✨ﺳﻌﺎﺩﺕ.. ﺳﻼﻣﺖ.. ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﯼ 🌸ﭼﻮﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺯﻧﺪگیہ ✨شبتون پرستاره 🌸خوابتون رویایی ✨به امید فردایی بهتر ✨شبتان آرام و در پناه خدا 🎀 @BakLasBashim 🎀
ریحــانہ شــ🌙ــو
پارت جدیدمونه😍☝️☝️ #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... 😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍 پرش بھ قسمت اول رمان👇👇 htt
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان ... _منظورم واضحه دخترم. اجازه بده زندگی کنه. نه اینکه برای زندگیِ کسِ دیگه ای نفس بکشه! تا دیر نشده اجازه بده! دستش را روی قفسه ی سینه اش گذاشت. باالتنه ی تنگ پیراهنشش بیش از پیش راه نفسش را گرفته بود. دستی به گردنش کشید و هراسان از جایش بلند شد. چه زندگی پر نقص و بیهوده ای برای سام درست کرده بود که مشکالت از شکاف عمیقش چنین به بیرون تراوش کرده بودند؟ نگاهی سرسری از آینه به خودش انداخت . شال بلند و مشکی رنگش را سر کرد و بی حوصله از اتاق خارج شد. مهمانها رسیده بودند. عموزاده های سام که در آن سرِ تهران زندگی میکردند و تنها برای تبریک عقد نزدشان آمده بودند، زوج های جوانی که در تولد سه سالگی بهار به منزلشان آمده بودند و چند باری همراهِهم به گردش رفته بودند.خانواده ی خودمانی خودشان و دایی محمود و البته سپیده ، گالره و سعید که گوشه ای از سالن ایستاده بودند. نفسی تازه کرد و از پله ها پایین آمد. سام راست میگفت! مهمانی خودمانی نبود! باورش نمیشد تنها در یک روز توانسته باشد همه ی این انسان ها را دعوت کند! از گوشه ی سالن شروع به خوش آمد گویی کرد. چهره ها را به درستی تشخیص نمیداد. فکرش هنوز درگیر همان چند جمله ی پرمحتوا و قاطع فرامرز بود. تشویش و اظطراب از تمام حرکات شتابزده و بی حواسش مشهود بود و این استرس از نگاه تیزبین خاتون و سام به دور نماند. گالره دستش را روی شانه های ظریفش گذاشت. _خوبی ؟ چرا رنگت پریده؟ با چشم دنبال بهار گشت. _خوبم.. بهار کجاست؟ نگاه نگرانش را به سعید دوخت. _تو حیاطن با بچه ها . میخوای بشینی؟ نگرانی اش دوچندان شد..سرش را با نفی تکان داد. _نباید زیاد تکون بخوره..از خودتون پذیرایی کنین. من خوبم! _تو نگران خودت باش که رنگ به رو نداری! نگران بهار هم نباش. نسیم و بردیا پیششون نشستن. بازیِ بی تحرک میکنن! دستانش را در هم فشرد و با شتاب سمتِ سام رفت. سام کنار در ایستاده بود و به میهمانان تازه وارد خوش آمد میگفت. به او ملحق شد و همان طور که با خنده ای مصنوعی سرش را برای خوش آمد تکان میداد گفت: _به پدرت چیزی گفتی؟ نگاه سام متعجب شد! _به پدرم؟.. از چه نظر؟ میدانست که از محاالت است ولی بی اختیار پرسیده بود. آنقدر گیج و سرگردان بود که خوب و بد سخنان را تشخیص نمیداد. _هیچی.. ولش کن! سام به سمتش برگشت. اخم ظریفی زینت بخش چهره ی مردانه اش شد! _چیزی بهت گفته؟ سرش را بی حوصله تکان داد. _نه سام.. چیزی نیست! با آمدن مهمان جدید و احوالپرسی های رایج صحبتشان نیمه تمام ماند. ساعت از ده شب گذشته بود. شام به صورت سلف سرویس سرو شده بود و مهمانی کالسیک سکون و آرامش بیشتری را به نسبتِ ابتدای شب در خود داشت. بهار با تمام وجود با بی خوابی اش میجنگید. تمام اصرارهای نیل و نسیم مبنی بر خوابیدن و استراحتش بیهوده بود. منتظر به در چشم دوخته بود. هر ازگاهی با چشمان پرسشگرش به پدرش خیره میشد و لب برمیچید. فرامرز با صدای بلندش نظر همه میهمانان را به خودش جلب کرد. با قدم های استوارش نزدیک بهار شد. پیک اش را که از ابتدای شب بی توجه به جو بسته و سالم میهمانی زینت بخش دستانش بود باال برد و با صدایی رسا گفت: 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: ناشناس ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 @Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️ ... 😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍 پرش بھ قسمت اول رمان👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 🌺 @Reyhaneh_show 🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ریحــانہ شــ🌙ــو
بہ نام یگانہ هستی آغاز میکنیم سه شنبه 28 مرداد ماه را🌸🍃 یڪ روزدیگر یڪ برڪت دیگر وفرصت دیگربراے زندگی🌸🍃 خدای مهربانم توراسپاس بخاطر روزی دیگر و آغازی نو🌸🍃 صبح سه شنبه تون بخیر و زیبا دوستان خوبم🌸🍃 🎀 @BakLasBashim 🎀
✅نهج البلاغه ✍أَفْضَلُ الاَْعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَيْهِ «برترين اعمال آن است كه خود را (به زحمت) بر آن وادار كنى» اشاره به اين‌كه، كارى است برخلاف خواسته نفس؛ مثل اين‌كه مى‌خواهد مالى ببخشد و نفس او به سبب علاقه به مال با آن موافق نيست، و يا قدرت بر انتقام پيدا كرده ونفس تمايل به آن دارد و او از انتقام‌جويى بپرهيزد. در تمام اين موارد كه نفس انسان تمايل به فعل معروف يا ترك منكر ندارد هنگامى كه افراد با ايمان در برابر خواسته نفس مقاومت كنند و آن معروف را به جا آورند و آن منكر را ترك كنند، عملى بسيار پرفضيلت انجام داده‌اند 📚 حکمت ۲۴۹ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🔍 💠 هم نشینی احادیث و تصاویر •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🔍 💠 هم نشینی احادیث و تصاویر •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🔍 💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•