💕روزی کلاغی بر درختی نشسته و تمام روز خود را بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد!
خرگوشی از آن جا عبور می کرد
از کلاغ پرسید: آیا من هم می توانم مانند تو تمام روز را به بیکاری و استراحت بگذرانم؟
کلاغ حیله گرانه گفت : البتّه که می تونی..!خرگوش کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد ، ناگهان روباهی از پشت درخت جَست و او را شکار کرد
کلاغ خنده زنان گفت :
برای این که مفت بخوری و بخوابی و هیچ کاری نکنی باید این بالا بالا ها بنشینی ...
خلاصه هنوزم که هنوزه حکایت همونه
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍂🍂🍂🍂🍂
🌸🍃🌸🍃
#زندگينامه_شيطان
#قسمت_آخر
شیطان در جواب گفت :اول آن که ، اجازه دهى تا روز قیامت زنده باشم .
خدا در جوابش فرمود: اگر مى خواهى از صدمه مرگ و جان کندن نجات یابى اراده من بر این است که هر کس به دنیا آید مزه مرگ را بچشد
چون نجات از مرگ براى کسى نیست ؛ تو را مهلت مى دهم تا روزى که معلوم است.
شاید مراد روز ظهور امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشریف - باشد که به دست لشکر آن حضرت کشته مى شود و شاید هم روز آخر دنیا باشد.
شیطان گفت: دوم این که ، خدایا! از تو مى طلبم که در مقابل هر یک از فرزندان آدم ، دو فرزند به من عطا کنى !
از این رو، در اخبار وارد شده : برابر هم یک نفر از اولاد آدم که متولد مى شود، دو شیطان بر او مسلط است و او را اغوا مى کنند.
سوم،گفت:خدایا! از تو مى خواهم که مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جریان دهى که از هر جاى بدن او بخواهم ، بتوانم او را به معصیت بکشانم.
چهارم ،از تو مى خواهم که فرزندان آدم ما را نبینند، ولى ما آنها را ببینیم !
پنجم ، از تو مى خواهم این قدرت را به من بدهى که به هر صورت بخواهم بتوانم در آیم .
بنابر این (در هر جا و هر شکلى که مى خواهد در مى آید تا شاید مردم را فریب دهد).
همان طور که در اول خلافت ابوبکر به شکل پیرمردى زاهد در آمد، اول به ابوبکر بیعت کرد تا مردم تشویق شدند. و ده ها داستان دیگر...
ششم . پروردگار! از تو مى خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم !
هفتم ، عرض کرد: خدایا! از تو مى خواهم مرا مخصوصا در سینه آدم و اولاد او مسلط گردانى تا او را وسوسه کنم . چنان چه در قرآن مى فرماید« الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس من الجنه و الناس »
« شیطانى که وسوسه و اندیشه بد در دل مردم مى افکند، وسوسه او، هم در دل جن باشد و هم در دل انسان »
خداوند هم در پایان هر یک از خواسته هاى او فرمود: راضى شدم .
وقتى شیطان این حاجات را از خداوند گرفت ، عرض کرد: « فبعزتک لاغوینهم اجمعین
اى خدا! به عزت و بزرگوارى خودت ، همه آنها را گمراه و از راه راست منحرف مى کنم .
من آنها را از پیش رو (آنها که آخرت را در پیش دارند در نظرشان کوچک و ساده جلوه مى دهم )
و از پشت سر (آنها را که به جمع آورى اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب دستور مى دهم )
و از طرف راست (امور معنوى را به وسیله شبهه و شک و تردید ضایع مى سازم )،
و از طرف چپ (لذت مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى دهم .) و سراغشان مى روم و تو اکثر آنها را شکر گزار نخواهى یافت.
#مثنوي_مولوي_دفتراول_ص٢٠١_كتاب_سليم_بن_قيس_سوره_ناس_آيه_٤_٥_سوره_اعراف_آيه_١٦_بحارالانوار
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
انسان اشتباه میکند
واین خطاس
اشتباهش راجایزمیداند
واین حماقت اس
به اشتباهش عادت میکند
واین جهالت اس
عادتش راباورمیداند
واین خیانت اس
باورش رابردیگران حکم میکند
واین جنایت اس
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❥❥❥●❤️●❥❥❥
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚜ اگر نمى توانى از خود
نام نيكى بجا بگذارى ⚜
💞 لا اقل نام نيک 💞
✋ رفتگانت را بر باد مده ✋
🌿 اگر بى نام و نشان بميرى 🌿
🏵 بهتر از آن است
كه به بدى نامت برند 🏵
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❥❥❥●❤️●❥❥❥
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#اصطلاح_تب_كرد_و_مرد
پسری پدرش از دار دنیا رفت و او در مرگ پدر به سوگواری نشست.
روزهای اول هركس می رسيد و سبب مرگ پدرش می پرسيد، پسر با آب و تاب از ابتدای بيماری پدر تا لحظه مرگ را تعريف می كرد كه ناچار اگر صبح بود دنباله تعريف به ظهر می کشید و مجبور بود ناهار بدهد و اگر بعد از ظهر بود دنباله صحبت به شب می كشيد و مجبور می شد به مهمانان شام بدهد.
رندان اين خبر را شنيدند هر روز يك عده قبل از ظهر و يك عده بعد از ظهر برای عرض تسليت به خانه پسر می رفتند و از او سبب مرگ پدرش را می پرسيدند او هم طبق معمول با آب و تاب تعريف می كرد و رندان را شام و ناهار می داد.
بالاخره پسر از این وضعیت عاصی شده و با بزرگتری مشورت میکند و او دستور میدهد که از این پس هرکسی علت مرگ پدرت را پرسید یک کلام بگو:
خدا بیامرز تب کرد و مُرد..
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#دنیای_وارونه
دختر دستش را بريده بود اندازه اي كه نياز به بخيه زدن داشت.
با شوهرش آمده بود. وقتي خواست روي تخت دراز بكشد
شوهرش نشست و سرش را روي پاهايش گذاشت.
تمام طول بخيه زدن دستش را گرفت و نازش را كشيد و قربان صدقه اش رفت.
وقتي رفتند هركسي چيزي گفت،
يكي گفت زن ذليل، يكي گفت لوس،
يكي چندشش شده بود
و ديگري حالش بهم خورده بود!
يادم افتاد به خاطره اي دور روي همان تخت.
خاطره ي زني با سر شكسته كه هرچه گفتم چطور شكست فقط گريه كرد
و مردي كه مي ترسيد از پاسخ زن. زن آنقدر از بخيه زدن ترسيده بود
كه بازهم دست مرد راطلب مي كرد و مرد آنقدر دريغ كرد
كه من كنارش نشستم و دستش را گرفتم
و آرام در گوشش گفتم لياقت دستانت بيشتر از اوست.
اما وقتي آن ها رفتند كسي چيزي نگفت!
هيچكس چندشش نشد
و هيچ كس حالش بهم نخورد...
همه چيز عادي بنظر آمد
و من فكر كردم ما مردمي هستيم كه به ديدن آدمي برسر دار بيشتر عادت داريم
تا ديدن مرد و زني عاشق.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#حکایت
"صاحبدلی" روزی به "پسرش" گفت:
برویم زیر "درخت صنوبری" بنشینیم.
پسر در کنار پدر "راهی" شد.
پدر دست در "جیب" کرد و مقداری "سکه طلا" از جیب خود بیرون آورد و بر زمین نهاد.
گفت: پسرم می خواهی "نصیحتی" به تو دهم که عمری تو را کار آید یا این سکه ها را بدهم که "رفع مشکلی اساسی" از زندگی خود بکنی؟
پسر فکری کرد و گفت:
پدرم بر من "پند را بیاموز،" سکه ها را نمی خواهم، سکه برای رفع "یک مشکل" است ولی پند برای رفع مشکلاتی برای "تمام عمر."
پدرش گفت: سکه ها را بردار...
پسر پرسید: "پندی ندادی؟!"
پدر گفت:
وقتی تو "طالب پندی" و سکه را گذاشتی و پند را بر داشتی، یعنی می دانی سکه ها را کجا هزینه کنی.!
و این؛
"بزرگترین پند من برای تو بود."
پسرم بدان "خدا" نیز چنین است...
اگر "مال دنیا" را رها کنی و دنبال "پند و حکمت" باشی، دنیا خودش به تو "رو می کند."
ولی اگر "دنیا را بگیری" یقین کن،
"علم و حکمت" از تو "گریزان" خواهد شد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
نخستین زن پزشک جهان
گفته می شود نخستین زن پزشک جهان تا لحظه ای که زنده بود یک مرد بود و فقط در مرده شورخانه بود که وقتی تن لخت او را دیدند همه متوجه شدند او یک زن است.
جیمز بری مرد جوانی که در سال 1812 مدرک پزشکی خود را از دانشگاه ادینبورگ در انگلستان گرفت و سپس تحصیلات خود را در لندن ادامه داد و به عنوان جراح در ارتش استخدام شد و همراه ارتش تا افریقا، کانادا و هند رفت. او در ارتش به نافرمانی از فرماندگان خود مشهور بود. وقتی که سال 1865 فوت کرد و هنگامی که اورا در تابوت قرار می دادند متوجه شدند او یک زن است. دوستان و همکلاسی هایش وحشت زده و متعجب به او نگاه می کردند هیچ کس باور نمی کرد پسری که سال ها با آنها دوست و صمیمی بوده یک زن بوده است.
نام اصلی او «مارگارت آن بالکلی» بود و در ایرلند به دنیا آمده بود. او به شدت علاقمند به تحصیل در رشته پزشکی بود اما در آن سال ها زنان اجازه نداشتند پزشکی بخوانند. در نتیجه مارگارات بری که به صورت خیلی جدی مصصم بود پزشک شود تصمیم گرفت خود را پسر جا بزند و به خواست خود برسد با شناسنامه برادرش جیمزبری به دانشگاه رفت و پزشک شد.
معروفیت او بیشتر به دلیل سرعت عمل او در جراحی ها بود که با توجه به کشف نشدن داروی بیهوشی برای جراحی ها در ان زمان از اهمیت بالایی برخورد بود. گفته می شود او بارها با کسانی که در مورد ظریف بودن صدا و چهره اش مسخره اش می کردند به شدت برخورد کرده بود و حتی دعوای تن به تن می کرد ولی هرگز تا لحظه ی مرگ هیچ کس نفهمید که او یک زن است.
نام «مارگارت آن بالکلی» به عنوان نخستین زن پزشک در تاریخ جهان ثبت شده است. این زن برای بسیاری ارزشمند است چرا که توانسته است با تیز هوشی
قانون ضد زن بریتانیای کبیر آن زمان را زیر پا بگذارد و آن کند که خود می خواهد. در مورد زندگی او فیلمی به نام "بهشت و زمین" به کارگردانی مارلین گوریس ساخته شده است.
همچنین رمان جیمز میراندا بری (James Miranda Barry) نوشتۀ پاتریشیا دانکر به زندگی این زن قوی می پردازد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚜🗯❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🌱
یه روزبه فرزندامونخواهیم گفت
یه دسته جوون خوشتیپوباغیرت با دل وجون رفتن برای دفاع ازحرم بی بی زینب ...
براےاینڪه شباراحت بخوابی...
براےاینڪهڪسینتونهبه ناموس وطن دست درازیڪنه...
یه روزبهبچه هامون میگیمیهجوان دهههفتادی بودڪه سوریه را بهآلمان ترجیح دادونشون دادباوجود خوشتیپوامروزی بودنمیشهعاقبت بخیر شد...🙂
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:
هرکه در ماه رجب صدمرتبه بگوید:
اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذي لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَاَتُوبُ اِلَيْهِ
و در پایان صدقه ای بدهد، خداوند کارش را به رحمت و مغفرت پایان دهد و هر کس چهارصد مرتبه آن را بگوید فضیلت شهیدان را دارد.
📖مفاتیح الجنان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹
آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) :
هیچ دعایی را کوچک نشمارید، شاید استجابت در همان دعا باشد.بعد از هر نماز دست خود را بلند کن و حاجت از خدا بخواه. هر کس بعد از نماز یک دعا پیش خدا محل دارد که حاجت بگیرد، آن وقت بلند می شود و می رود.
تا نماز خود را خواندی بلند نشو و برو، تعقیبات بخوان، دعا بخوان. همانطور که بادبادک بدون دنباله بالا نمی رود، نماز هم بدون تعقیب بالا نمی رود. بعد از نماز حتما تعقیبات بخوان.بنشین درِ خانه ی خدا و گدایی من و حاجت بخواه. شلید همین امروز دعایت گرفت.
اقا فراموشتون نشه..اللهم عجل لولیک الفرج...
انسان باید در گدایی از خدا سماجت کند. خود خدا می فرماید:«اُدْعوُنی اَسْتَجِبْ لَکُمْ» شما بخوانید مرا، من دعایتان را مستجاب می کنم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
بسم الله الحی القیوم
یکی از اصحاب امام محمّد تقی علیه السلام گوید:
روزی در خدمت آن حضرت بودم، که سفره غذا پهن کردند؛ و غذا خوردیم.
پس از آن که سفره را جمع کردند، یکی از افراد مشغول جمع کردن غذاهای ریخته شده در اطراف سفره، گردید.
امام جواد علیه السلام فرمود:
چنانچه در بیابان سفره انداختید، آنچه غذا در اطراف سفره ریخته شود، به هر اندازه ای که باشد، رها کنید تا مورد استفاده جانوران قرار گیرد.
ولی اگر در منزل، در اطراف ظرف غذا و یا در اطراف سفره، طعامی ریخته شود، تمام آنچه را که ریخته شده است، به هر مقداری که باشد، جمع نمائید که مبادا زیر دست و پا، نسبت به آن ها بی احترامی شود
مکارم الاخلاق: ص 132
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•