🌷 پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرمایند :
✍ أصلحوا دنیاکم و اعملوا لآخرتکم کأنّکم تموتون غدا
☘ دنیاى خویش را اصلاح کنید و براى آخرت خویش بکوشید چنان که گوئى فردا خواهید مرد.
📖 نهج الفصاحه ح 319
☀️ به ما بپیوندید 👇
🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹
#در_ثواب_انتشار_شریک_باشید
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور
📝 « حق الناس »
#خودسازی
🆔 #سخنرانی_کوتاه
🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹
#در_ثواب_انتشار_شریک_باشید
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🔴 بر رفتار خودمان تامل کنیم
✍دو آتشنشان وارد جنگلی میشوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند؛ آخر کار وقتی از جنگل بیرون میآیند و میروند کنار رودخانه، صورت یکیشان کثیف و خاکستر است و صورت آن یکی به شکل معصومانهای تمیز!
سوال: کدامشان صورتش را میشوید؟
اشتباه کردید، آنکه صورتش کثیف است به آن یکی نگاه کرده و فکر میکند صورت خودش نیز همانطور است ...
اما آنکه صورتش تمیز است، میبیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته و به خودش میگوید: حتماً من هم کثیفم، باید خودم را تمیز کنم.
حالا فکر کنیم، چندین بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیم!
وقتی فرد مقابل ما مهربان، خوب و دوستداشتنی نیست، کمی باید به خودمان شک کنیم.
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_442 _هلن بهت چی گفت؟ صورتش برافرو
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
#قسمت_443
_من ..من تابه حال بهش فکر نکردم! نه به اون.. نه به عشق.. نه به اینکه کسی بتونه عاشقم
باشه! عشق و باور ندارم خاتون!
خاتون بلند شد و دست بر شانه اش گذاشت.
_هیچ کس تا عشق و تجربه نکنه باورش نداره! تو این فرصت و از خودت و یکی دیگه گرفتی!
نمیخوام مجبورت کنم بر خالفِ میلت کاری کنی! ولی شاید بتونی با به دست آوردنِ دلی که
شکستی جلویِ یه اشتباه رو بگیری!
سام سردرگم رفتنش را نگاه کرد. جلوی در ایستاد و آرام گفت:
_فقط امیدوارم دیر نشده باشه!
***
خسته و کالفه کیفش را روی پیشخوان گذاشت و تقاضای کلید اتاقش را کرد. متصدی بی توجه به
خواهشش با مرد رو به رویش درگیر بود!
_آقای محترم نمیشه.. باید خودشون باشن.. من از کجا بدونم شما راست میگین؟ میگین
پدرشونید ولی نه فامیلیتون یکیه نه اسم ایشون تو شناسنامتونه!
_دختر خوندمه.. بابا بده بذار بریم به کارمون برسیم. ولمون کن سرِ جدت!
سام دستش را چند بار روی پیشخوان زد.
_کلید اتاق 66 لطفا!
متصدی عذرخواهی کرد و کلید را رو به رویش قرار داد.
_کدوم قانون اینو گفته هان؟ بابا دخترِ من نمیتونه بیاد.. شاید اصال مریض احواله.. بدین به من
بذارین حسابشم تصویه کنم!
_نمیشه جناب.. تا خانومِ بهادری نباشن از دستم کاری ساخته نیست!
سام روی پاشنه ی پا چرخید و با تعجب نگاهش کرد.
_خانومِ بهادری دخترِ شمان؟
مرد سر تا پایش را برانداز کرد.
_بله جنابعالی؟
به فکر فرو رفت و زمزمه کرد:
_کجا رفته؟
مرد دقیق تر شد.
_شما میشناسیش؟
سرش را تکانی داد.
_من رئیس سابقشونم.. برگشتن خونه؟
بیوک بدونِ جواب سرش را برگرداند.
_من فردا با مامور میام اینجا.. خدا میدونه وسایل دخترمو چیکار کردین که تحویل نمیدین!
دستش را در هوا تکان داد و خارج شد. سام بعد از اندکی مکث پشت سرش راه افتاد. سوارِ
ماشینش شد و شِوِرلت سفید رنگِ بیوک را تعقیب کرد. ماشینش اواسط کوچه ای توقف کرد.
ابتدای کوچه ایستاد و با چشمهای ریز شده مسیر رفتنش را دنبال کرد. بیوک که وارد خانه شد
ماشین را روشن کرد و راه هتل را در پیش گرفت!
کتش را بی حوصله روی تخت پرت کرد و روی مبلِ راحتی نشست. هلن رفته بود.. آن هم آنقدر با
عجله که وسایلش را هم با خودش نبرده بود.. یادِ نگاهش افتاد.. آخرین تصویری که از او بر روی
آینه ی ماشینش منعکس شده بود! تصویرِ ایستادنش کنارِ آن خیابان و نگاهِ سرخورده اش که از
همان فاصله هم قابل تشخیص بود! چه گفته بود؟ گفته بود هرگز به آن خانه باز نمیگردد.. گفته بود
منتظر یک نتیجه است برای برنامه ریزی و ادامه ی زندگی اش.. سردرگم زمزمه کرد:
_یعنی منظورش من بودم؟
سعی کرد حرف هایش را بیشتر به یاد آوَرَد.
"زندگیِ من پر از خطِ تیره است.. یه جایی می ایسته و از یه جایی دوباره تداوم پیدا میکنه"
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: ناشناس
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️
#در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
🔴🔵داستان عاقبت دختر فراری از سفره عقد😱👇
eitaa.com/Reyhaneh_show/27610
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سلام شنبه تون گلباران🌷
اول هفته تون شاد🌷
سرتون سبز🌺
لبتون گـــل🌼
چشماتون نور🌷
کامتون عسل🌺
لحنتون مهر🌼
حرفاتون غزل🌷
حستون عشق🌺
دلتــون گــرم🌼
لبتون خندان🌷
حالتون خوب🌺
خوب، خوب🌼
🌷🌼روز بهاری شما عزیزان
🌺🌷به خیر و شادی
نوروز هم به پایان رسيد...
🌷امیدوارم شروع زیبایی
در فروردین داشته باشید...
🌷امیدوارم عشقی واقعی
را در اردیبهشت پیدا کنید...
🌷امیدوارم از خرداد تا تیر زندگی
پر از هیجان و لذت بخشی داشته باشید
🌷امیدوارم از مرداد تا شهریور
هرگز مشکلات به سراغت نیایند
🌷امیدوارم مهر و آبان و آذر
خبرهای خوبی برایتان داشته باشند
🌷امیدوارم دی و بهمن خاطرات
لذت بخشی برایتان به جا بگذارند
🌷و در آخر امیدوارم
در اسفند ماه به یک سال گذشته تان
نگاه کنید و بگید چه سال شگفت انگیز
و خوبی داشتم.
#نماز_شب
🌷 آیةالله مجتهدی تهرانی :
📿🌸 در میان نمازهای نافله، در مورد نافله شب بیشتر سفارش شده است. اگر هیچ نافله ای نمیخوانید لااقل نافله شب را ترك نكنید.
📿🌸 سحر بلند شوید، مانند خروس ها كه برای ذكر خدا بیدار میشوند. اگر حوصله ندارید یازده ركعت بخوانید، لااقل یك ركعت آخر را بخوانید، اگر باز هم حوصله ندارید، بلند شوید و یك «یا رب» بگویید و بخوابید.
📿🌸 سحرها بلند شوید و استغفار كنید و قرآن بخوانید.
📿🌸 جوانی در مسجد گوهرشاد از من پرسید: اگر لباس چربی بگیرد با صابون یا مواد پاك كننده آنرا پاك میكنیم، اگر قلب ما زنگار گرفت چگونه آن را جلا بدهیم؟
گفتم سحرها قرآن بخوان و استغفار كن.
📿🌸 حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) میفرمایند: قلب ها زنگ میزند، همانطور كه آهن زنگ میزند، و همانا جلای آنها قرائت قرآن است.
🌹
🌿🌹
✨🌿🌹
📚ارشاد القلوب، ص78 و بحارالانوار، ج93، ص284.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#وعدهقرآن
سلام بر آخرین خورشید تابان
سلام بر امید نا امیدان
سلام بر ماه تابان شب غم ها
از کجا باید شروع کنم آقا جان!
از پشیمانی و گناهانم؟!
یا از زیبایی و مهربانی بیشمارت؟!
مینویسم با قلم....
شعر در وصف خوش قدم
میکشم لبخند ماه را روی دفترم
میبینم خوشحالی جهان را کنج دلم
بنویسم از ذوق پرچم سبز سر کوچه ها
یا بگویم راز خوشحالی باد را میان ثانیهها
یا بنگارم از راز شادابی سبزهها
بگویم آن جمله درخت را...؟!
آن زمزمه نیمه شب العجل یا مولا را
یا بکشم نقاشی چشم های انتظار منتظران را
یا بگویم خوش خبری آن شیخ مجلس را
از دشت بگویم که رد پای تورا کشیده..
از عرش بگویم که ناز تورا کشیده....
از فرش بگویم که هر ثانیه آمدن تورا انتظار کشیده..
یا ازآن خوشحالی بی دلیل کودکان ...
یا از بهشت روی زمین جمکران...
یا از آن ماهیی که از ذوق رویت میخواهد زمین بنشیند...
یا از آن لحظه دیدار تو با غلامان...
یا از نماز نیمه شبت که کردی دعا برای مظلومان..
یا از روشنی چراغ های سبز امید سر کوچهوخیابانها
یا از شب روشن که دیده به یار گشوده..
یا از موج صدای دریای الغوث و ادرکنی...
یا از صدای اذان صبح امید...
یا از پاک دلای زائران کربلا..
یا از چادر خاکی پیاده رفته تا کربلا...
هرگوشه نگارم که افتاد
دو دیده دلم به یاد یار افتاد
چه بگویم مگر زیبایی و بزرگی را میشود توصیف کرد؟!
مگر میشود خورشید را جور دیگر تعریف کرد؟!
مگر میشود ماه را نیمه شعبان پشت پرده کرد؟!
کاش من هم یک تیکه پارچه رنگی بودم که حداقل مرا سر کوچه ها میخ میکردند تا یاد آوری کنم که آقایی هست... مولایی در راهست...ماه تابانی منتظر جوابی هست...خورشیدی در انتظار عهدی هست..
بهترین شاعر دنیا هم که باشی نمیتوانی زیبا ای را زیبا توصیف کنی!
#نوشتقلممحرفدلم
#نامهبرایتو
#اللهمعجللولیکالفرج
#خدیجهساداتغلامغلامانتآقاجان!
#ارسالیازطرفاعضایکانال
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•