eitaa logo
ریحــانہ شــ🌙ــو
998 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
87 فایل
یا رزاق؛ پارت جدید هر روز 😍 🆔 @Niai73 قسمت اول #درآسمانم_برایت_جایی_نیست...👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950" rel="nofollow" target="_blank">https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 قسمت اول #بازگشت_گیسو 👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/897 قسمت اول #ریحانه_شو👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5
مشاهده در ایتا
دانلود
مرگ ناگهانی واهمیّت صلوات ✍مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت نماید: روزی شخصی به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! پدرم سکته کرده و مرده است و دارای اموال و جواهراتی بسیار می باشد، که من از محلّ آن ها بی اطّلاع هستم. و من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم، که از تامین زندگی آن ها عاجز و ناتوان می باشم. و سپس اظهار داشت: به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل نجات دهی. امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمود: پس از آن که نماز عشای خود را خواندی، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام، صلوات بفرست. پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهی دید؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید. آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب دید، به او گفت: پسرم! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام برسان. هنگامی که آن شخص از خواب بیدار گشت، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد. و چون به آن جا رسید، پس از اندکی جستجو اموال را پیدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای حضرت بازگو کرد. و سپس گفت: شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد علیهم السلام را این چنین گرامی داشت؛ و از شما را از بین خلایق برگزید، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید. 📚 الخرایج والجرایح: ج 2، ص 665، •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ 🔴 «ترجیح می‌دهی جزء کدام دسته باشی؟» ⬜️ انسان‌های بزرگ: درباره عقاید حرف می‌زنند ◻️ انسان‌های متوسط: درباره وقایع حرف می‌زنند ◽️ انسان‌های کوچک: پشت سر دیگران حرف می‌زنند ⬛️ انسان‌های بزرگ: درد دیگران را دارند ◼️ انسان‌های متوسط: درد خودشان را دارند ◾️ انسان‌های کوچک: بی دردند ⬜️ انسان‌های بزرگ: عظمت دیگران را می‌بینند ◻️ انسان‌های متوسط: به دنبال عظمت خود هستند ◽️ انسان‌های کوچک: عظمت خود را در تحقیر دیگران می‌بینند ⬛️ انسان‌های بزرگ: به دنبال کسب حکمت هستند ◼️ انسان‌های متوسط: به دنبال کسب دانش هستند ◾️ انسان‌های کوچک: فقط به دنبال کسب پول هستند ⬜️ انسان‌های بزرگ: به دنبال طرح پرسش‌های بی‌‌پاسخ هستند ◻️ انسان‌های متوسط‌: پرسش‌هایی می‌پرسند که پاسخ دارند ◽️ انسان‌های کوچک‌: می‌پندارند پاسخ همه پرسش‌ها را می‌دانند ⬛️ انسان‌های بزرگ: به دنبال خلق مساله هستند ◼️ انسان‌های متوسط: به دنبال حل مساله هستند ◾️انسان‌های کوچک: مساله ندارند ‌ ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
قلب دریـا را نظــــر بر ساحـــــل است هر که گم کرده علی را جاهـــــل است صــــدهـــزاران روزه و حــج و نمــــاز هر سه اش بی حب حیدر باطل است •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #سرگرد_سهند #قسمت_119 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: سارا هاشمی ڪپے با ذڪر
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان -چرا زودتر نگفتی . باید به خود دکتر می گفتی اون همکاری می کرد. به هر حال وظیفه داری سریع اطلاع بدی می دونی که زمان خیلی مهمه . -بله فرمانده . معذرت می خوام . -خیلی خب حالا چی پیدا کردین ؟ مثل هر باره ؟؟ -آره . مثل هر بار . یه تیکه از دست . لاله اشاره کرد و گفت -من فکر می کنم این یه کم غیر عادیه ! سرگرد کنار تکه ای که لاله بالای سرش بود، نشست: -چی لاله ؟ -ببینید اینو . خیلی تمیز نیست . برعکس مورد دیروز . سرگرد نگاهی به استخوان انداخت که کاملا له شده بود. یاد حرفهای دیروز دکتر سزاوار افتاد. بلند شد و همان طور که اطراف را نگاه می کرد، گفت: -بچه ها هر چی می تونین جمع کنید . من یه دور تو اتوبان می زنم . شاید علی رو هم دیدم . اگر ندیدمش کاراتون که تموم شد برید پایگاه . -بله قربان بچه هایش این قدر تجربه داشتند که در ماموریت های این چنینی به دانش و تجربه و هوش شان اکتفا کند . سوار ماشینش شد و از کنار اتوبان شروع به حرکت کرد . سعی می کرد فرضیه هایش را در کنار تخیلش به کار بیاندازد و شرایط را بررسی کند شاید بتواند چگونگی ارتکاب قتل و یا آوردن این اعضا به اینجا را پیدا کند . امروز باید وقت می گذاشت و با توجه به گزارش دکتر ؛ این پرونده را به یک جایی می رساند . کیلومتر دور تر از محلی که این بار گزارش شده بود برگشت و از لاین دیگر عبور کرد . 30حدود وقتی برمی گشت جز یک ماشین پلیس و آتش نشانی که احتمالا برای شستشو آنجا بود ؛ چیزی ندید . پیاده شد و از این ور اتوبان نگاه کرد . هنوز کسی هم تماس نگرفته بود مبنی بر اینکه ماشینی یا آدمی را دیده باشد که کمی مشکوک باشد . یعنی در اصل هیچی ... سرگرد دوباره سوار ماشین شد و با سرعت به سمت پایگاه برگشت .. عقربه های ساعت تازه به نه رسیده بود، که به پایگاه رسید . اسلحه ای که همیشه همراهش بود را از داشبورد برداشت .. حق حمل سلاح برای افراد پایگاه آزاد بود اما سرگرد این مورد را فقط برای افراد ارشدش، رعایت می کرد. باقی افراد موظف بودند، اسلحه ها را بعد از شیفت کاری شان تحویل بدهند . هنوز از ماشین پیاده نشده بود که ماشین های پایگاه به سرعت از پارکینگ خارج شدند . ایستاد و منتظر مازیار شد که به سمت او می دوید: -فرمانده -مازیار چی شده ؟ -گزارش یه آدم ربایی رو دادن . خوب شد اومدین ! -کحا ؟ -فرشته سرگرد نگاهی به لباس هایش انداخت: -شما برین مازیار ؛ منم می یام . باید لباسهام رو بپوشم . -چشم قربان .. سرگرد معطل نکرد و به سمت ساختمان دوید، سالن را طی کرد و وارد اتاقش شد . سریع لباس هایش را عوض کرد و همان موقع نیما وارد اتاقش شد : -فرمانده می خواین برین ؟ -آره . میرم . دکتر قراره گزارش بفرسته -فرستاده قربان ده دقیقه ی قبل با فکس -خوبه نیما . بخونش . با علی و لاله بشینین سرش . برگشتم باید مفصل شروع کنیم . می خوام شما این پرونده رو به جریان بندازین . از پشت پارتشین بیرون آمد . بند کفشش هایش را محکم کرد . -چشم نگران نباشید . اسلحه اش را برداشت و داخل غلافش گذاشت -مراقب باش اگر موردی بود زنگ بزن . -چشم فرمانده 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: سارا هاشمی ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 🍂 @Reyhaneh_show 🍃
پارت جدیدمونه😍☝️☝️ ... 😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍 پرش بھ قسمت اول رمان👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/31283 🌺 @Reyhaneh_show 🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امیدِ خدا به ما نویدی بدهد 🎊در عید غدیر اجر مزیدی بدهد 🌸از برکت ذکر یاعلی و صلوات 🎊حق با فرجش بر همه عیدی بدهد 🌸پيشاپيش 🎊عید سعید غدیر خم مبارک باد
نسل در نسل یقیناً به علی منتسبیم شجره‌نامه‌ی ما را بنویسید "غدیر" •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👤پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) : ✍ به درستی که علی 90 خصوصیت از خصوصیات پیامبران را داراست که خداوند آنها را در اوجمع کرده است و در هیچ کس غیر ازاو این چنین قرار نداده است. 📚 ینابیع الموده ج 2 ص38 از منابع اهل سنّت اصل و نسب مـذهـب ما را چـو بخـواهیـد آغاز مسلمانی ما روز غـدیـر اسـت ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✴️😇👈 چــادر مهمترین حـجـاب هر بانوی شـیـعہ هست 👉😇✴️ ✔️برای همین من رو زیاد حساسم و اکثر مواقع روی سرمه !!☺️ ❌چند روزی بود میخواستم یه بگیرم اما شدن 😢 💥ولی به صورت اتفاقی با آشنا شدم 😍👇 http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469 و جنساشون عااااالیه فقط کافیه امتحان کنی 👆😍
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁