•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #حدیث_گرافی
💠 هم نشینی احادیث و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔸 مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت، که به چوپان پیری برخورد. غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند. بعد صحبت به وجود خدا رسید. مرد گفت: اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسئول هیچ کدام از اعمالم نیستم. زیرا مردم می گویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را می شناسد.
🔸 چوپان زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند. بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کس. صدای فریادهای چوپان نیز در کوه ها پیچید و به سوی آن دو بازگشت. سپس چوپان گفت:
🔸 زندگی همین دره است، آن کوهها، آگاهی پروردگارند؛ و آوای انسان، سرنوشت او. آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم، اما هر کاری که می کنیم، به درگاه او می رسد و به همان شکل به سوی ما باز می گردد
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_165 سرمو بلند کردم و با نگاهی که
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
#قسمت_166
_من خوبم!
با چشمای خیسش بهم خیر شد.. با چشمایی که هزاران بار در ثانیه فریاد میزدن "دروغگو"...!
چشم ازم برداشت و سمتِ خاتون رفت.
_دخترم رو به تو میسپارم خاتون... مثل دخترِ خودت ازش مراقبت کن!
خاتون بغلش کرد.
_یه بار ضمانتِ یکی رو کردم و خدا منو با این سن و سال پیشتون رو سیاه کرد! ولی این بار تا
جون تو تنمه مثل دخترِ خودم ازش مراقبت میکنم مادر.. برو چشمت پشتش نمونه!
از آغوشش بیرون اومد و دوباره بغلم کرد. دستم رو پشتش کشیدم.. نرم و آروم.
_دیگه سفارش نکنم مامان.. زود زود بهت سر میزنم. تو دخترِ خودمی! میدونم میتونی!
لبخند بی جونی به روش زدم.
_برو مامان.. نگران من نباش!
بابا جلو اومد و بازوهامو نوازش کرد.
_قوال که یادت نرفته؟
سرمو تکون دادم.
_حواست به خودت باشه بابا.. خدانگه دارت.
تو آغوش پدرانش فرو رفتم و سرم رو روی سینه ی مردونش گذاشتم.. آخرین سینه ی مردونه ای
که برام مونده بود.. آخرین و جاودانه ترین..
دقایقی بعد من پشت پنجره رو به کوچه ایستاده بودم و سوسوی چراغای روشن شهر رو تماشا
میکردم. به خودخواهانه ترین شکلِ ممکن سکوت حاکم به خونه حالم رو دگرگون کرده بود.. انگار
آرومتر بودم.. بارِ سنگینی که با دیدن ناراحتی خانوادم روی دوشم انباشته شده بود به یکباره از
روی کولم خالی شده بود.. این بهم حسِ خوبی میداد! صدای برخورد سینی نقره ای با میز شیشه
ای به گوشم خورد.
_چای تازه دمِ مادرجون.. بیا تا سرد نشده!
دست به سینه از شیشه پنجره فاصله گرفتم و کنارش روی مبالی راحتی نشستم.
_وقتی رسیدن زنگ بزن با برادرت حرف بزن مادر.. نذار ناراحت و نگرانت بمونه! باالخره برات
جیگر میسوزونه..
سرمو تکون آرومی دادم.
_باشه!
سامیار از اتاق بیرون اومد و مقابلمون نشست.
_نرفته غیبتشونو میکنین؟
خاتون خندید.
_دستشو بگیر ببر یه دوری بزنه مادر.. پوسید تو این خونه.
سامیار منتظر بهم چشم دوخت.
_نه خاتون.. حوصله ی بیرونو ندارم.
نگاهی به استکان کمرباریک رو به روم انداختم و از جام بلند شدم.
_من میرم تو اتاقم!
خاتون آه زیر لبی کشید و سامیار تو سکوت به مسیر رفتنم خیره شد!
چقدر سخت بود زندگی کردن .. چقدر سخت بود تظاهر.. چقدر سخت بود خودت رو بی تفاوت
نشون بدی با وجود اشک و آهی که ته دلت رو میسوزونه و هر لحظه صدای گریه و زاریش رو
میشنوی! انگار که هزاران هزار زن و دختر یکجا و یک نفس ته دلت برای مرگ رویاهات شام
غریبان برپا کردن!
پاهام منو بی اراده سمتِ آینه هدایت کرد. این روزا رفاقت صمیمانه ای با آینه ها پیدا کرده بودم..
شاید به امید و دلخوشی همون چند ثانیه ای که چشمای سیاهی رو پشتِ سرم میدیدم و یا تصور
میکردم. به بهونه همون یه نگاه.. همون نیمه لبخند و اون دو تا چالِ روی گونش! همه ی امیدِ
من...تمام چیزی که روی سفره ی فقیرانه زندگیم مونده بودن همین چند تا چیز بودن.! به آینه
نزدیک و نزدیک تر شدم.. هنوز که هنوزه با چهره ی جدیدم انس نگرفته بودم. با این موهای
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: ناشناس
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️
#در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #دعا_گرافی #استوری
💠 همنشینی ادعیه و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☀️
صبح را با غزلِ چشم تو مینوشم و باز
مثل هـر روز تو در مَطلعِ شعرم هستی
#مریم_موسوی
#صبح_بخیر
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #دعا_گرافی
💠 هم نشینی ادعیه و تصاویر
🖋 فرازی از دعای #کمیل
🖋 متن #انگلیسی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #آیه_گرافی
💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #دعا_گرافی
💠 هم نشینی ادعیه و تصاویر
🖋 فرازی از دعای #کمیل
🖋 متن #عربی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #حدیث_گرافی
💠 هم نشینی احادیث و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #حدیث_گرافی
💠 هم نشینی احادیث و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #دعا_گرافی
💠 همنشینی ادعیه و تصاویر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•