eitaa logo
ریحــانہ شــ🌙ــو
998 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
87 فایل
یا رزاق؛ پارت جدید هر روز 😍 🆔 @Niai73 قسمت اول #درآسمانم_برایت_جایی_نیست...👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950" rel="nofollow" target="_blank">https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 قسمت اول #بازگشت_گیسو 👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/897 قسمت اول #ریحانه_شو👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5
مشاهده در ایتا
دانلود
#اربعین #جاماندم_از_کربلا_زائران_التماس_دعا ‌ نوکـرت مثل رقـیــــــــه جامانـده از قافله ‌ درد این جامانده را جامانده می‌داند فقط ‌ #اللهم_ارزقنا_کربلا ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ طراح: آرمان 📖 @ayegeraphy♥️♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#هر_روز_یک_آیه_قرآن بگو ناپاک و پاک مانند کافر و مؤمن معصیت و طاعت، حرام و حلال ،و معیوب و سالم یڪسان نیستند هر چند #فــــراوانی ناپاڪ ها تو را به شگـــفت آورد... 📒سوره مبارڪه مائده آیه ۱۰۰ ↷↷↷ 📖 @ayegeraphy♥️♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
صبور باش آرى باز هم صبر ڪن آنچه برایت پیش مےآید و آنچه برایت رقم میخورد! به دست بزرگترین نویسندهٔ عالم ثبت شده! اوڪه بدون اِذنش حتّي برگي از درخت نمي‌افتد! شبتون خدایی💫🌙 📖 @ayegeraphy♥️♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن که از قدیم گفتن. شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن. تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، ناشكرى نكن. ❣️ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ! ﮐﻪ: ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ! ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ! ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ! 📖 @ayegeraphy♥️♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚠️ تلنگر 📱ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﻢ ﻭﺯﻥ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ میشود .. 🔴 ﻭﻟﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺍز ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ میشود ✅ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ... 📖 @ayegeraphy♥️♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#هر_روز_یک_آیه_قرآن بگو ناپاک و پاک مانند کافر و مؤمن معصیت و طاعت، حرام و حلال ،و معیوب و سالم یڪسان نیستند هر چند #فــــراوانی ناپاڪ ها تو را به شگـــفت آورد... 📒سوره مبارڪه مائده آیه ۱۰۰ ↷↷↷ 📖 @ayegeraphy♥️♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#یااباعبدالله عشق ما را پیِ کاری به جهان آورده است ادب این است که مشغولِ تماشا نشویم... #زیارت_اربعین_را_وظیفه_بدانیم #هر_که_دارد_هو‌س_کرببلا_بسم_الله ╔═════ ೋღ پروفــ مذهبی ــایل •♡ @profile_313 ♡• ღೋ ═════╗
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #بازگشت_گیسو #قسمت_34 شرمنده نشد از حرفش ،چون آن روی کوروش برایش آشکا
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان که حدس میزد همه ی دخترها و زنان دعوت شده ،چادر چاقچوق کرده بودندوباروی گرفته شده انتظارِ ورود عروس و داماد را میکشیدند، خانواده ی میعاد هم دستِ کمی از طایفه ی سماواتی ها نداشتند، درو تخته خوب با هم جور بودند... باالخره بعداز انتظاری نسبتاً طوالنی عروس و داماد رسیدند،گیسو همانطور بیخیال نشسته بودو سیب سرخی که در دست داشت را پوست میگرفت، انگار نه انگار که عروسِ امشب خواهر اوست ،مثلِ یک مهمان نشسته و رفتار میکرد.... صدای مادرش را که شنید سربلند کردو اورانگاه کرد: _دختر تو اینجایی دوساعته دنبالتم؟؟ پاشو...پاشو...خواهرت و شوهرش رسیدن باید بریم استقبالشون. پوزخندِ تلخی زدوبه اجبار ایستاد، استقبال؟! استقبال خواهرِ بزرگتری که چشم دیدنِ خواهر کوچکش را نداشت؟؟!! با بی میلی پشت سر مادرش حرکت کرد،به در ورودیِ باغ رسیدند، ابتدا گیتی را از نظر گذراند، عالوه برشِنِل چادر سفید و گرانقیمتی هم برسر داشت ،لبخندِ مسخره ای زدو در دل گفت: _خفه نشی یه وقت اون زیر ،بی خواهرشم من! چشم چرخاند و اینبار میعاد را وارسی کرد،همیشه در عجب بود که گیتی چطور حاضرشده بود به ازدواجِ بااو تن بدهد. مردِ سی و سه ساله ی چاق و شکم گنده، با قدی متوسط قیافه ای هم نداشت که آدم حداقل به آن دل خوش کند،چهره ای کامال معمولی...شک نداشت که میعاد فقط نقش ادمی متدّین و خداپرست را بازی میکند تا حاج رضا را خام خود کند و رضایتش را جلب کند،میدانست که میعاد برای ثروتی که به گیتی میرسید دندان تیز کرده است. این را از چشمانش خوانده بود ،فقط نمیتوانست این را هضم کند که چرا؟!! خانواده ی میعاد هم اسم و رسمی داشتند و از مال دنیا بی نیاز بودند. اما خُب هیچوقت داراییشان به پای ثروت خاندانِ سماوات نمیرسید.پس میعاد حق داشت ،دست روی دخترِ بزرگِ حاج رضا سماوات بگذارد...کم چیزی که نبود، دامادِ حاج رضا شدن.... جلورفت ، خواهرش را درآغوش گرفت و زیر گوشش گفت : _میدونم که منو دشمن خودت میدونی اما امیدوارم خوشبخت بشی، دلم نمیخواد از انتخابت پشیمون شی. صدای ضعیفِ گیتی را از زیرِ شنل و چادر به سختی شنید: _مطمئن باش که همینطورِ...خوشبختیم خاری میشه تو چشمِ بدخواهام... متوجه ی طعنه ی کالم گیتی شد ،در دل خون گریه میکرد برای این رابطه ی به ظاهر خواهرانه... ******** رو در روی خانواده ی موّدت ایستاده بود، فاطمه خانم جلو آمد و اورا در آغوش کشید و گفت: _ _ان شااهلل عروسیِ خودت دخترِ گلم... از او جداشدو سربه زیر تشکری کوتاه کرد. با اقای موّدت هم سالم و علیکی کردو به آذین رسید ،سربلند کردتا دوباره اورا کَنکاش کند، کت و شلوارِ خوش دوختِ شکالتی رنگ به همراهِ پیراهنِ یقه دیپلماتِ کرم رنگ، باز باهمان ته ریشِ همیشگی ،چقدر این تیپ به این آدم می آمد دست از وارسیِ او برداشت و گفت: _سالم ،خوش اومدین.... آذین صدای گیسو را که شنید ،با لبخندِ کجی که معلوم بود بی منظور نیست، به او نگاه کرد ،آرام و شمرده گفت: *** 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: اعظم ابراهیمے ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 @Reyhaneh_show
. قسمت جدیدمونه🌸😍🌸☝️☝️☝️ 😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍 پرش بھ قسمت اول رمان👇👇 Eitaa.com/Reyhaneh_show/854 🌺 @Reyhaneh_show 🍃🌺
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_زیبا #کربلایی_حمیدرضا_علیمی ✅ اگه میخوای کربلا نبری نبر😭 ✅ تقدیم به دل شکسته های جامونده 📖 @ayegeraphy♥️♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✍آیت الله بهجت (ره) : علمای بزرگی را دیدیم که کیفیت نماز خواندنشان قابل توصیف نیست ، و مناسبتی با نماز ما ندارد با این که متوغل در فقه و اصول بودند به طوری که انسان می گفت: کی اینها وقت می کنند نماز بخوانند. آن آقا در مدرسهء اصفهان، دید هنگام نماز خواندن آقا شیخ حسن کاشی در و دیوار مدرسه تسبیح می گویند، لذا نزد ایشان رفت و گفت: آقا قرار و آرام را از ما بردی! فرمود: هر کس «سبوح قدوس» را خوب بگوید، همهء اشیا با او می گویند. عجب آدم هایی بودند که از جنس ما نبوده اند، تا آخر در مدرسه بود غذا برایش می آوردند و گاهی اتفاق می افتاد که غذا نمی آوردند و ایشان چند روزی گرسنه می ماند ! عجیب است که ایشان طوری متوغل در فقه و اصول بودند که اگر کسی می دید. می گفت: نماز واجب را چگونه می خواند ؟! 📚نکته های ناب ، ص۸۷ ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ _________________