✨﷽✨
💠سالم ماندن بدن در قبر💠
✅خیلی شنیدیم که بعضی از علما و شهدا بدنشان بعد از سالیان سال در زیر خاک سالم بوده و آسیبی به آن نرسیده. اگر میخواهید شما هم جزو همین افراد باشید به روایت زیر توجه کنید. در این روایت نسخهای بس سالم ماندن در قبر ارائه شده است:
✍رسول الله ص فرمودند: در شب اسراء که به آسمان سفر کرده بودم دیدم بر در ششم بهشت نوشته شده است: هرکس دوست دارد قبرش وسیع باشد مسجد بنا کند. هرکس دوست دارد کرمهای زمین بدنش را نخورند، مسجد را تمیز کند. هرکس دوست دارد قبرش تاریک نباشد، مساجد را نورانی کند. هر کس دوست دارد بدنش در زیر زمین سالم و تازه بماند و فاسد نشود، برای مسجد فرش تهیه کند.
📚مستدرك الوسائل، ج۳، ص۳۸۵
💥نکته: البته این دستورالعمل قطعا چنین تأثیری خواهد داشت، اما به شرطی که به همراه لوازمش انجام شود. مثلا کسی که مسجد ساخته، ولی برای شهرت و اعتبار خود اینکار را کرده، قطعا قبرش وسیع نخواهد شد، چون کاری که برای غیر خدا انجام شود، پذیرفته نیست و عملی که پذیرفته نیست، اثری اینچنینی هم ندارد
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #بازگشت_گیسو #قسمت_52 _تا کی میخوای به این مسخره بازیا ادامه بدی؟؟چرا
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #بازگشت_گیسو
#قسمت_53
_نه دایی نمیگم درٍ خونت رو ببندی!! دردٍ من اینکه که چرا به من همچین اجازه ای ندادی؟!
دخترت دوبار مستقیم بهم نه گفت ، مطمئنم دلش رضا
نیست با این پسره هم ازدواج کنه ،نمیدونم گیسو چطور حاضر شد کسی رسماً بیاد
خواستگاریش ،ولی اینو میدونم که راضی کردنش راستِ کارِ خودت
بود دایی، چرا این کارو برای خواهرزادت نکردی ؟!چرا دخترت رو قانع نکردی یکم هم که
شده به من،خواهرزادت ،کسی که از بچگی زیرٍ دستِ خودت
بزرگ شده،فکر کنه....
حاج رضا کم آورده بود نمیدانست چه بگوید تاآتشِ شعله ور شده ی این پسر خاموش
شود...
باالخره حاج رضا لب از لب باز کردو رو به کوروش گفت:
_آروم باش پسر...هنوز که اتفاقی نیوفتاده،یه شب به عنوانِ مهمون اومدن و رفتن، جوابی
هم از ما نگرفتن.
نگاهی کوتاه به گیسو انداخت و دوباره به سمتِ کوروش برگشت و ادامه داد:
_اگر قسمت بودو اون پسر به دلِ گیسو نشست و به عنوانِ همسر قبولش کرد باید بااین
قضیه کنار بیای و همه چیزو بپذیری...
کوروش خشمگین شدو خواست چیزی بگوید که حاج رضا انگشتِ اشاره اش را روی بینی
اش گذاشت و از کوروش خواست تا سکوت کند ،کوروش اطاعت کردو لب فروبست،حاج رضا حرفش را تکمیل کرد:
_وَاگر قسمت نبودو قضیه فیصله پیدا کرد...سرِ سفره ی عقد میشینه و به تو بله میده...
با این حرف انگار سطلی از آبِ یخ را روی سرِ گیسو خالی کرده بودند....انگار از طبقه ی
دهمِ ساختمانی به پایین پرت شده بود،باورش نمیشد اینطور بی
رحمانه در مورد ِ آینده اش تصمیم گرفته شود،مگر میشود به زور ازدواج کرد،چرا حاج رضا
انقدر بی رحم و زورگو بود ،هرچقدرتالش کرد زبان کند و
چیزی بگوید نتوانست...مغلوبِ حاج رضا و تصمیمش شده بود. باالخره موفق شدو زبان باز
کرد:
_یعنی چی اقاجون ؟؟!مگه شهرِ هرته؟؟! بمیرمم با این ازدواج نمیکنم...اصال نه این نه اون
حاضرم بمیرم ولی نمیزارم انقدر بهم زور بگی و هرکاری دلت
میخواد بکنی چرا آینده ی دخترت رو بازیچه ی غرورت میکنی؟؟ یعنی بدبختی و
خوشبختیِ دخترت برات مهم نیست؟؟
حاج رضا که سکوت کرده بود تا گیسو تا اخر حرفهایش را بزند،با اتمامِ سخنانِ گیسو
چشمانش را به او دوخت و گفت:
_همینکه گفتم دختر،چه پسرِ موّدت ،چه کوروش ،فرقی نمیکنه جفتشون مناسب هستن ،من
مطمئنم که هردوشون تواناییِ خوشبخت کردنت رو
دارن...پس رو حرفِ من حرف نزن.
گیسو پوزخندی از سرِ حرص زدو گفت:
_اگه میتونی جنازم رو بزارسرِ سفره ی عقد تا به خواهرزاده ی عزیزت بله بگه..
کوروش که این حرف را از زبانِ گیسو شنید اخمِ وحشتناکی کردو گفت:
_دختر تو چرا انقدر کله شقی ،بزار خودمو بهت ثابت کنم ،بعد اینجوری با نفرت تصمیم
بگیر...
گیسو انگشتِ اشاره اش را به سمتِ کوروش گرفت و گفت:
_همینکه گفتم بمیرمم حاضر نیستم زنِ تو بشم ،فهمیدی...
بدونِ توجه به بقیه پشت کرد و به سمتِ اتاقش رفت.
حاج رضا بازیِ بدی را شروع کرده بود، میخواست دخترش را قربانیِ خودخواهی هایش
کند......
روی تخت، طاق باز خوابیده بود، هرکاری میکرد خوابش نمیبرد،به ساعتِ پایه دارِ گوشه ی
اتاق نگاه کرد نزدیک به سه صبح بودو گیسو همچنان درگیرِ
افکارِ آشفته اش ،خسته بود از همه چیزو همه کس...میدانست پدرش مغرور و
زورگوست،میدانست همیشه نظرش را به خانواده اش تحمیل میکند بدونِ
اینکه نظرشان قدِ سرِ سوزنی برایش مهم باشد،اما هیچوقت فکرش را هم نمیکرد تا این حد
مستبد باشد ،چطور با آینده ی فرزندش بازی میکرد ،؟!چطور
احساساتِ دخترش را زیرِ پاهایش لگد مال میکرد؟! گیسو نباید سکوت میکرد،باید اینبار
قرص و محکم در مقابل پدرش قدعَلَم میکرد، اینبار دیگر نباید
کوتاه می آمد...خودش را میشناخت محال بود به ازدواجِ با کوروش رضایت دهد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: اعظم ابراهیمے
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
.
قسمت جدیدمونه🌸😍🌸☝️☝️☝️
#بازگشت_گیسو
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
Eitaa.com/Reyhaneh_show/854
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
May 11
هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
🔴🌸 اطلاعــــــــــــــــيه 🌸🔴
با نکات همسرداری استاد مرادی، يک #همــــــسر_نمـــــونه باشيد 💙
❇️ بزرگترين کانال استاد《 شـهــاب مـــرادی 》در ايتا راه اندازی شد👇
http://eitaa.com/joinchat/3763863570C04309a9022
✔️ کانال اصلی حاج اقای مرادی☝️
هدایت شده از 「 چیزمیز ایتا - ریوندی 」 روی عضویت کلیک کنید ✅
♥️ درمان تخصصی #کیست_تخمدان و فیبروم در منزل👌
🔴 بزرگترین 👈گروه #تغذیه و #زیبایی ایتا 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1753874444C7e8665a79b
😊 هر سوالی دارید بپرسید👆👆
مزاج شناسی رایگان☺️
🎯 گروهی منظم با بیش از 6ادمین فعال در گروه☺️
#ویژه_بانوان
✨﷽✨
💢کنترل زبان و خشم،
اولین شرط رسیدن به درجات معنوی
✍ آیت الله فاطمی نیا:
تا خودت پاکیزه نباشی، پاکیزه بهت نمی دهند. ظرفی که برای آب خوردن انتخاب می کنی باید پاک باشد. اگر من ظرف باطنم آلوده باشد، این توقع درستی نیست که از خدا پاکیزه بخواهم.
حالا چه کار کنیم در قدم اول باطنمان پاک شود؟ با خودت قرار بگذار به کسی پرخاش نکنی. ما زیارت می رویم، نماز جماعت می خوانیم، ماه رمضان روزه می گیریم، پس چه می شود که توفیق نداریم و پیشرفت نمی کنیم؟ وقتی بررسی کنیم می بینیم ریشه تمام مشکلات زبان است. با حرف کسی را می زنیم یا غضب و پرخاش می کنیم.
آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: پرخاش برکات زندگی را می برد. کسی به خواجه نصیر نامه نوشته بود. اول نامه خطاب به خواجه نصیر گفته بود: ایها الکلب، یا ایها الکلب ابن کلب (ای سگ، یا ای سگ فرزند سگ) فلان مسأله علمی چه طور است؟
💥خواجه نصیر هم در جواب نوشته بود كه جواب مساله این است و در آخر نامه نوشت: اما صحبت تو درباره سگ؛ سگ حیوانی است که چهاردست و پا راه می رود و بدنش از پشم پوشیده است. من دوپا هستم و آن طور نیستم و... والسلام. تمام! نه پرخاشی نه غضبی! ما بودیم حداقل می نوشتیم خودتی! پس باید اول باطنمان پاکیزه شود تا رشد کنیم..
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________
هدایت شده از کلاسیک👑
📛کشف حجاب بازیگر فیلم محمد رسولالله😳😳
♨️خبری که سینمای ایران را شوکه کرد🚨🚨
♨️بازیگر معروف سینما که به شبکه GEM پیوست😱😱
🎞کلیپ کامل را در کانال👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3172532244C504a21c5bf
هدایت شده از داستان راستان🇵🇸
#معزه_عجیب_امام_رضا😭💔
خادم حرم امام رضا(ع) میگفت: وقتی ماها يه حاجتی رو از آقا طلب می کنيم غذای خودمونو ميدیم به يکی از زوار.
اومدم تو صحن. لباس خادمی حضرت به تنم بود و ظرف غذا تو دستم. ديدم يه پيرزنی داره ميره داخل حرم. دويدم ولی بهش نرسيدم. نگاه کردم سمت در. ديدم يه آقايی با بچه اش داره ميره بيرون از حرم. به دلم افتاد غذا رو بدم به بچه اش. خودمو رسوندم بهش. سلام کردم. جواب داد. گفتم اين غذای امام رضاست. مال شما. آقاهه چند لحظه خشک شد و بعد همون جا روی زمين نشست و بلند بلند گريه کرد. گفتم چي شده؟ 😳
گفت الان کنار ضريح داشتم زيارتنامه میخوندم که یه دفعه...😭👇💔👇
http://eitaa.com/joinchat/575602711Cd3dd06d7db
اگه دلت تنگه حرم امام رضاست این ماجرا رو تا اخر بخون😭👆💔
✨﷽✨
✍باید طوری زندگی کنی ، آن طوری که حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمودند : طوری در دنیا زندگی کنید که اگر مردید برای شما گریه کنند. و اگر زنده ماندید ، خواهان معاشرت با شما باشند.
🌹روزی که تو آمدی به دنیا عریان
🌹بودند همه خندان و تو بودی گریان
🌹 کاری بکن ای دوست که وقت مردن
🌹 باشند همه گریان و تو باشی خندان.
☀️امام رضا عليه السلام
مردم دو دسته اند: يكى آنكه با مـرگ، آسـوده مى شود. ديگرى آنكه مردم با مرگش از دست او آسوده مى شوند.
📚مسند امام رضا(ع)،ج۱،ص۲۶۳
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________