✍پیامبر اکرم (ص) :
هر کس در ازدواج زن و مردى تلاش کند، خداوند به تعداد هر مویى از بدنش شهرى در بهشت به او کرامت میفرماید. و پاداشش مانند کسى است که پیغمبرى را خریده و در راه خدا آزاد کرده و اگر موقع رفتن به خانه خود از دنیا برود، در قیامت جزو شهیدان خواهد بود...
📚ارشاد القلوب
✨سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص)
و حضرت خدیجه (س) مبارک باد. ✨
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
#قسمت_287
_ببین چی کردم!
از روی صندلی بلند شدم و خودم رو تو آینه برانداز کردم. با چهره ی آرایش شدم غریبی کردم..
تلخندی روی لبم شکل گرفت. یادم رفته بود چند وقته که دست به این وسایل بزک نزدم. حاال
بعد از مدت ها حس میکردم صورتم دوباره رنگ گرفته .انگشتم رو آروم روی لبم کشیدم.
_سرخیش زیاد نیست؟ زشته جلوی همکارای سام.
چشماشو ریز کرد.
_دیوونه شبیه مامانا شدی..نه بابا تو حساسا شدی... این که مالیم و رنگ لب خودته!
دستی به کت و شلوار سرمه ایم کشیدم و شالم رو روی سرم انداختم.
_بهتره بریم. اآلن میرسن مهمونا!
به محض خارج شدنم از در اتاق دست سامیار روی کراواتش خشک شد. نگاهش رنگ آشنایی
گرفت.. به آشنایی نگاه همون چهارشنبه سوری کذایی. انگار بعد اون شب تازه داشت منو میدید..
انگار تو تموم این مدت اون هم مثل من با کس دیگه ای زندگی کرده بود!
لبخندی به روش زدم و مقابلش روی پنجه ایستادم. نگاهش هنوزم روی صورتم ثابت بود. دستمو
از دور گردنش رد کردم و گره کرواتش رو مرتب کردم. تو چشمام دنبال یه چیزی میگشت..
چیزی که بویی از زندگی داشته باشه.. چیزی که خیلی وقت پیش گم اش کرده بودم!
با کشیده شدن پایین شلوارم سرمو پایین کردم. بهار با پیراهن کوتاه صورتی رنگ و موهای فرش
که باالی سرش بسته شده بود ،انگشت به دهن و با لبخندی شیطون نگام میکرد. همین که سرمو
خم کردم دستش رو روی چشمام کشید و لبخندش عمق گرفت.
_ماما؟
خندیدم و به خودم فشردمش. سام خم شد و سرمو بوسید. غافلگیر شدم. نگاهی سریع به اطراف
انداختم. جز نسیم و چشمای شیطونش کسی تو حال نبود.
_میبینی دخملم؟ مامانی عوض شده.. منم نشناختمش. حق داری!
با نگاهی دلخور بهشون زل زدم.
_اذیت کنین میرم پاکش میکنما؟
دستم رو گرفت و به چشمام زل زد.
_کاش همیشه انقدر شاد باشی!
حسرت توی صداش دلم رو لرزوند.. چه به روز زندگی این مرد آورده بودم. سعی کردم لبخند روی
لبم رو حفظ کنم.
_تا وقتی شما کنارمین من شادم!
بهار رو تو بغلش گرفت و دستش رو دور شونم گذاشت
_بریم تو حیاط.. بردیا واسه بهار سورپرایز داره.
با کنجکاوی نگاش کردم که شونه هاشو باال انداخت. بهار از شنیدن کلمه سورپرایز دستاشو به
هم کوبید. با این کلمه آشنا بود. عادت داشت وقتی کاری یواشکی با پدرش انجام میداد و
غافلگیرم میکرد دستاشو به هم بکوبه و از الی دندونای یکی درمیونش بگه "سوفریـــــز"
هوا تاریک شده بود. همه اهل خونه وسط حیاط کنار باغچه ایستاده بودن. هوا خیلی سرد بود.
نمیدونستم دلیل این تجمع چیه.
خاتون از پشت شنل بهار رو بهمون رسوند و روی دوشش قرار داد. تشکر کردم و به حرکات
سریع بردیا که روی زمین پشت به ما زانو زده بود خیره شدم.
_چرا چراغ حیاط رو روشن نکردین؟ همه موندن تو تاریکی!
شونه ای باال انداخت.
_بردیا اینطور خواست!
بهار دستش رو با ذوق به هم کوبید.. تو بغل سام دست و پا میزد.. نور خیره کننده چشمم رو سمت
حیاط برگردوند.. دو تا آبشار نورِ بزرگ حیاط رو روشن کرده بود. وسطش یه ماشین کنترلی بزرگ
و قرمز رنگ قرار داشت. چشمم از دیدنش چهار تا شد. دست و پا زدن بهار پیروز شد و سام
مجبور شد زمینش بذاره.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: ناشناس
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️
#در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
#غصه_های_دنیا_را_به_کسی_نگو!
☘مرحوم اسماعیل دولابی:مؤمن اگر ابتلائات دنیا را به خاطر ایمان تحمل کند و طاقت بیاورد قوی میشود و هنگام بادهای تند حوادث،هر چه هم که حوادث سختی مثل زلزله و سیل و قحطی و گرانی و...بیاید،خودش ذرهای تکان نمیخورد و آرام مینشیند و دیگران به او پناه میبرند و آرامش مییابند.
☘غصههای دنیا را به کسی نگو.با بزرگان بنشین غصهات از بین میرود.در مجلس عزای امام حسین «علیه السلام» بنشین غصهات زایل میشود.
📚مصباح الهدی، ص۶۴
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❤️ حضرت محمد صلےاللهعلیهوآله:
✨ انسان به همان کسی واگذار می شود که به او #امید بسته است،
و اگر انسان جز به #خدا امید نبندد
به غیر خدا واگذار #نمی شود ✨
✍🏻 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
🍃 هر وقت نا امید از همه جا شدی
بدون که کارت درست میشه،
حدیث قدسی داریم به عزت و جلال
خودم قسم قطع می کنم
#امید بنده ای رو که به غیر من امید داره اگه گوشه ی دلمون امید به کسی باشه که کارمونو اون درست کنه نمیشه 🍃
💛 خــدا ، خــدا ، خــدا 💛
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#تلنگر
🔰سڪوت درمــانـے🔰
✨سڪوت ڪن هنگامے ڪہ نمےدانی چہ بگویے؛ چہ پاسخے بدهے؛ و یا چطور بگویے؛ فقط سڪوت ڪن
💠 گاهے نگفتن شیرین تر از گفتن سخنان آشفتہ است؛ ڪہ در لحظہ تو را سبڪ مےڪند.... در آن لحظہ سڪوت ڪن
🐍یڪ وقتهایے سعے ڪن چشمهایت را ببندے بر حرفهاے نیش دار؛ و بہ زبانت اجازه دهے سڪوت را تمرین ڪند
🌺 دقیقہ هایے ڪہ حس انفجار در سلولهایت تو را از درون مےخورد؛
🕊سڪوت را تجربہ ڪن🕊
❤️تا ذهنت با قلبت مشورت ڪند و تصمیمے درست بگیرد
👌یڪ وقتهایے "سڪوت" پاسخ همہ دردهاست.
✨سڪوت زیباترین پاسخهاست✨
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌿🌺امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
گوش خود را به خوب گوش دادن عادت بده و به چیزے ڪه در صلاح و خیر تو افزایشے نمے دهد، گوش فرا مده.
📚غررالحڪم، ج۴،ص۳۲۹
#هر_روز_یڪ_حدےث
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹🍃#انواع ذکرهای مجرب(2)🍃🌹
🌻13- برای آرامش و بردباری و صبر در مشکلات در هر روز 88 مرتبه
«یاحَلیم»
🌻14- برای استجابت دعا قبل از اذن صبح یا بعد از نافله صبح (بعد از اذان) 180 مرتبه
«یاسَمیع»
🌻15- برای رفع لغوگوئی و فحاشی در هر روز 62 مرتبه ذکر
«یاحَمید»
🌻16- برای رسیدن به نتیجه بهتر و سریعتر در کارها تا 10 جمعه متوا لی بعد از نافله صبح تا قبل از ظهر 302 مرتبه ذکر
«یابَصیر»
🌻17- برای پیدا شدن گمشده زیاد خواندن ذکر
«یاحَکیم»
🌻18- برای جلوگیری از فقر و بهبود وضعیت مالی در هر روز 100 مرتبه
«یاغَنی»
🌻19- برای وسعت رزق ، برای وسعت پیدا کردن علم و برای رفع خوف و ترس در هر روز 137 مرتبه ذکر
«یاواسِع»
🌻20- برای نجات از وسوسه شیطان و ترس از جن هر روز بعد از نماز صبح 30 مرتبه ذکر
«اَلتَّواب»
🌻21- برای طولانی شدن عمر تا ظهور حضرت مهدی(عج)
در هر شبانه روز 151 مرتبه ذکر «یاقائِم»
🌻22- برای نظم پیدا کردن در کارها روزی 80 مرتبه ذکر «یاحَبیب»
✅ درمان با قرآن
🌹🌹🌹🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•