هدایت شده از آیه گرافـی 🇵🇸
🌷چهارشنبه ۱۷
💜دی ماهتون دور از دلتنگے
آرزویم این است
در این روز زیبـــا
ڪه دلت خوش باشد
نرود لحظہ ای
از صورت تو لبخندت
نشود غصّہ ڪمى نزدیڪت
لحظہ هایت، همه زیبا و قشنگ
💜الهے کہ امروز چهارشنبہ
🌷بهترین روز عمرتون باشہ
هدایت شده از آیه گرافـی 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌨با توکل به اسم الله
❄️سلام صبحتون بخیر
🌨براتون یه روز عالی
❄️پر از لطف و رحمت الهی
🌨پر از خیر و برکت وسلامتی
❄️به دور از غصه وغم آرزومندم
🌨در سایه لطف رب العاامین
❄️صبح چهارشنبه تون پراز بهترینها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 یا مهدی ادرکنی
کاش دل مستحق
گوشه نگاهی بشود
قسمتم رؤیت آن
ماهِ الهی بشود
فاطمیه است به
داغ دل زهرای بتول
فرج مهدی موعود
الــــــــهی بشود
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج🌼
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💟
5ff42b6300415_17602566.mp3
4.23M
🔊 #صوت_مهدوی
👤 #استاد_پناهیان
📍 « یاریگری، مقدمه ظهور »
💢 عامل پیروزی امام زمان بر همهٔ
ادیان چیست؟
⏳ #وظایف_منتظران
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📜 #حدیث
🌹امیرالمؤمنین علیه السلام:
پايبندِ پيوند با يكديگر و موافقت با هم باشيد💞
و از قطع رابطه و قهر كردن از يكديگر بپرهيزيد.💔⛔️
📚غررالحكم حدیث6152
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
👨⚕️توصيه پزشكان برتر ایران 🇮🇷براي درمان ریشه ای سفیدی مو 👨🦲
نكته جالبشم اينه که ما براي اثبات حرفامون اول خودمون رو مورد آزمايش 🧪قرار دادیم و بعد نتيجه رو داخل صدا و سيما عنوان كردیم 📰
🍃🍀🌿🍃🍀🌿🍃🍀🌿🍃🍀🌿🍃🍀🌿🍃🍀🌿
👨⚕️ميتونيد مشاوره رايگان تلفني 🤳 هم ازمون بگيريد با ارسال عدد ۴ به سامانه ۱۰۰۰۶۱۸۹
ضمنا برای کسایی که تا هجدهم دی پیامک ارسال کنند یک سوپرایز خیلیییی ویژه داریم 🙈😳😇
🌺پیامبـــــر اڪرم (ص ) مےفـــــرمایند :
صـــــبور سه نشانه دارد :
اول آن استـــ ڪه سستے نمےڪند ؛
دوم آن ڪه افسرده و دلتنگـــ نمےشود ؛
سوم آن ڪه از پروردگار خود شڪوه نمےڪند ؛
زیــــــــــرا ...
اگر سستے ڪند ، حق را ضایع ڪرده ؛
و اگر افسرده و دلتنگـــ باشد شڪر نمےگذارد ؛
و اگر از پروردگارش شڪوه ڪند او را
معصیتـــ ڪرده استـــ ...
📚عللالشرایع،ج2،ص498
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌼🍃🌼🍃🌼🍃
✍امام صادق عليه السلام :
💠چون امير مؤمنان بر منبر بالا مى رفت ، مى فرمود : «شايسته مسلمان ، آن است كه از برادرى با سه تن بپرهيزد :
❶ بدكارِ بى شرم ، ❷ احمق ❸ دروغگو .
✅ امّا بدكارِ بى شرم ،
رفتار خود را برايت مى آرايد و دوست دارد كه تو نيز چون او باشى ، در كار دين و قيامتت به تو كمك نمى كند و نزديك شدن به او ، مايه جفا و سخت دلى است و رفت و آمدش ننگى است براى تو .
✅ امّا احمق ،
تو را به خيرى راهنمايى نمى كند ، و گرچه خود را رنجه و خسته كند ، انتظار آن كه بدى را از تو دور كند ، از او نمى رود و چه بسا بخواهد به تو سودى برساند ، امّا به تو ضرر بزند ؛ پس مرگش بهتر از زندگى اش و خاموشى اش بهتر از سخن گفتنش و دورى اش بهتر از نزديكى اش است .
✅ امّا دروغگو ،
با او زندگى برايت گوارا نخواهد بود . سخنت را پيش ديگران مى برد و سخن ديگران را نزد تو مى آورد . هرگاه دروغى ببافد و آن را به سر رساند ، آن را با دروغ ديگرى همچون آن ، درمى پيوندد ، تا آن جا كه گاه ، سخنِ راست مى گويد ؛ امّا تصديقش نمى كنند . ميان مردم ، با دشمنى جدايى مى اندازد و در دل ها تخم كينه مى كارد .
پس ، از خداى عز و جل بترسيد و خود را بپاييد» .
📚 الكافي : 2 / 639 / 1 و ص 376 / 6
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#بسم_الله
یک شیعهای زمان موسی بن جعفر (ع) شیطان او را فریب داد. انسان فریب میخورد، انسان یک وقت میلغزد. در سورهی مبارکه ی نجم نگاه بکنید بندگان خوب را وقتی بحث میکند یکی از صفات آنها این است «الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ» اینها کارهای بزرگ زشت را انجام نمیدهند. فواحش، گناه، «إِلاَّ اللَّمَمَ» گاهی میلغزند.
میگویند عربهای جاهلی که دور بیت راه میرفتند، میگفتند: «إِنْ تَغْفِرِ اللَّهُمَّ تَغْفِرْ جَمّا» خدایا اگر میبخشی همه را ببخش. بعد از آن چیست؟ «وَ أَیُّ عَبْدٍ لَکَ إِلَّا لَمَّا» این کدام بنده است که نلغزیده است. ما هم یکی از آنها.
زمان موسی بن جعفر (ع) شیطان یک شیعه را فریب دارد، رفت یک مقدار شراب خورد. یکی او را تشویق کرد، شیاطین انس هم داریم، شیاطین جن هم داریم. حالا یک مقدار بخور. چیزی نیست، طوری نمیشود. این هم خورد و وای! چه کار بکنم؟ چطور به نزد موسی بن جعفر بروم. دیگر خجالت میکشید برود. آقا پیغام داد، فرمود بگو که یک قدم از تو لغزیده است در عوض یک قدم از تو ثابت است. یک قدم تو لغزید و رفتی این شراب را خوردی ولی یک قدم تو که ما را قبول داری، ما را دوست میداری هنوز هست. بسیار زیبا است.
حالا به هر حال الآن گناه کرده است، از ملکوت دور افتاده است. استغفار میکند، معذرت میخواهد. با کریم طرف حساب است. در مناجات شعبانیّه داریم که «یا اکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ الْمُسِیئُونَ» ای کریم ترین کسی که گناهکاران از او معذرت میخواهند.
❤️استاد فاطمی نیا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
AwACAgQAAxkBAAEbvslf9JerT7986AEuCVAq0SdPfb82cgACIQcAAkf2oFOb8WVBsxa7UB4E.oga
2.22M
آه... دلتنگی ...💔
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌿🌺﷽🌿🌺
" چند بر عمیا دوانی اسب را
باید اُستا پیشه را و کسب را
خویشتن رسوا نکن در شهر چین
عاقلی جو خویش از وی در مچین
آنچه گوید آن فلاطون زمان
هین هوا بگذار و رو بر وفق آن "
💠 تا کی نادیده و ناشناخته در راه
می تازی؟ هر کاری و هر راهی به
راهنمایی نیاز دارد.
محضر دانایان را از دست نده و از
ایشان بیاموز تا در میانِ مردم رسوا
نشوی.
از خواسته های بیهوده ی خود بگذر
و به راهی برو که آن صاحب دانش
می گویدت...
📚کتاب مثنوی معنوی مولانا
دفتر ششم
#هر_روز_یک_پند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_357 روی صندلی چوبی رنگِ نزدیکِ پا
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
#قسمت_358
بی حرف فشارسنج را مقابل پارسا گرفت.. با لرزش خفیف و همیشگی دستانش و چشمانی که جز
گل های برجسته ی قالی چیز دیگری نمیدید!
پارسا نیز بی حرف فشارسنج را گرفت و دور ساعد خاتون بست. صدای خاتون آرام بود.. ندانست
این آرامی از درد قلبش است یا از شکستگی اش!
_من خوبم مادر.. یکم تپش گرفتم فقط!
با اخم به عقربه ها خیره شد... با فکری که مشوش و نگران، پیشِ لرزش دستانِ نیل جا مانده بود!
_خیالم از شما راحت بشه بعد میرم!
_منظورم به رفتنت نبود پسرم!
آه کشید.. چقدر سخت بود این سر به زیر انداختن و نگاه نکردن به چشمانِ همیشه معصومِ نیل!
_فشارت یکم باالست... داروی فشار که داری؟
نیل بی اراده جواب داد:
_تو ظرف داروها نبود.. فکر کنم تموم شده!
به طرفش برگشت ولی باز هم نگاهش نکرد.
_سریع تهیه کنین.. یه پارچم شربت آبلیموی کم شکر و خنک کنارش بذارین تا شب بخوره. عرقِ
بهار هم اگه باشه بهتر!
سرش را باال آورد.
_مامانت همیشه میفرستاد... داری؟
نیل سرش را پایین انداخت.
_داریم!
نفس عمیقی کشید و از جایش بلند شد.
_من رفتم خاتون.. ببخشید.. قصدم به هم زدن آسایشتون نبود!
نگاه خاصی به راه پله انداخت که تا عمق قلبِ نیل را سوزاند.
_فقط خواستم ببینمش که اونم....
چشمش را با اخم از نیل گرفت.
_خدا نگه دار!
_خدا پشت و پناهت ... فردا رو یادت نره مادر!
سرش را تکان داد.
_زنگ بزنین میام دنبالتون!
بدون اینکه منتظر عکس العمل یا حرفی بماند راه خروج را پیش گرفت!
نیل دور شدنش را که دید نفس آسوده ای کشید.
_چرا باهاش قرار میذارین خاتون؟ بخدا دیگه دست از سر شما و من بر نمیداره..!
جوابی از خاتون نشنید. نگاهش کرد. چشمهای خاکستری و مهربانِ خاتون برای اولین بار پر از
حرف و شماتت بود... آنقدر خجالت کشید که لب گزید و بی حرف سرش را پایین انداخت!
پارسا درِ حیاط را باز کرد. برگشت و نیم نگاهی به ساختمان قدیمی و دو طبقه انداخت.. مآمنِ
عزیز تر از جان هایش... جایی که بیرحمانه تمامِ زندگی اش را از آنِ خود کرده بود! خانه ی بختِ
عروسِ زیبایش... خانه ی پدریِ تنها دخترش! لبخند تلخی بر لب آورد و سرش را با تاسف تکان
داد. ریموت ماشین را فشرد و دستش را تا روی دستگیره برد. ولی هنوز در را نگشوده بود که با
صدای آشنای سام متوقف شد.
_اینجا چیکار داشتی؟
قبل از اینکه برگردد تلخ خندی حواله ی خودش کرد. سرش را به آرامی برگرداند و با استهضا به
سر تا پای سام خیره شد.
_منتظرِ تو بودم... پدرِ مهربان!
سام نگاهی به دورو بر انداخت نزدیک شد.
_فکر میکردم اونقدر مرد باشی که منتظرِ یه مرد بمونی... خجالت نکشیدی ریختی رو سرِ زن و
بچه ی بی دفاع؟
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: ناشناس
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show