eitaa logo
ریحــانہ شــ🌙ــو
998 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
87 فایل
یا رزاق؛ پارت جدید هر روز 😍 🆔 @Niai73 قسمت اول #درآسمانم_برایت_جایی_نیست...👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950" rel="nofollow" target="_blank">https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 قسمت اول #بازگشت_گیسو 👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/897 قسمت اول #ریحانه_شو👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💽 غذای روح چیست؟ 🎤 حجت الاسلام 🖥 ببینید و نشر دهید 📡 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ❄️حدیـــ📜ـــث مــ📿ـــذهــبــے❄️ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ≡ 🔴از کجا بفهميم که دعاهاي ما مورد قبول خدا ميباشد يا نميباشد؟ 🏷پاسخ: همه دعاهای معقول و شرعی، مورد قبول پروردگار واقع می شوند، و استثنائی وجود ندارد. حالِ دعا کردن، خودش یکی از نشانه های مقبولیت دعاست. در حدیثی منقول از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم آمده است که خدا وقتى میخواهد دعاى بنده را مستجاب كند، حالت دعا به او میدهد و در روايتى ديگر فرموده از شما كسى كه در دعا به رويش باز شود، درهاى بهشت به رويش باز شده. 📚 تفسيرالميزان، ج2، ص60 ⇇منتها تاخیر در استجابت دعا، گاهی به صورت وسیله ای در دست شیطان قرار می گیرد که به این وسیله شخص مومن را از درگاه پروردگار ناامید سازد. در حالیکه قطعا دعای انسان مستجاب و صدای او شنیده می شود؛ اما به چند روش: ⇇در كتاب عدة الداعى از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روايت شده كه فرمودند: در حوائج خود به درگاه خدا فزع كنيد، و در ناملايمات خود به او پناهنده شويد، و به درگاهش تضرع نموده او را بخوانيد، كه دعا مغز عبادت است، و هيچ مؤمنی نيست كه خدا را بخواند مگر آنكه دعايش را مستجاب میکند آنهم يا به فوريت، كه در نتيجه ثمره اش در دنيا عايد او میشود، و يا با مدت كه در نتيجه ثمره اش در آخرت عايدش میشود، و يا حداقل ثمره آن را به مقدار دعايش كفاره گناهانش قرار میدهد، البته همه اينها در صورتى است كه از خدا گناه نخواهد. 📚عدة الداعى ص25 و بحار ج93 ═════════════════════════ 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💠کانال منتظران موعود (عج)💠 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ═════════════════════════
✅راه درمان افکار شیطانی چیست؟ ‌ ✍آیت الله بهجت (ره): ‌ در نماز بايد متوجه باشید كه افکار شيطانى كار نكند، بقیه اعمال تابعِ نماز شما ميشوند... ‌ در نماز، حضور قلب و توجه داشته باشیم. این باعث ميشود که در بقیه اوقات، افكار شيطانی به سراغمان نیایند ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
👨‍⚕️توصيه پزشكان برتر ایران 🇮🇷براي درمان ریشه ای سفیدی مو 👨‍🦲 نكته جالبشم اينه که ما براي اثبات حرفامون اول خودمون رو مورد آزمايش 🧪قرار دادیم و بعد نتيجه رو داخل صدا و سيما عنوان كردیم 📰 👨‍⚕️ميتونيد مشاوره رايگان تلفني 🤳 هم ازمون بگيريد با ارسال عدد ۴ به سامانه ۱۰۰۰۶۱۸۹ ضمنا برای کسایی که تا نوزدهم دی پیامک ارسال کنند یک سوپرایز خیلیییی ویژه داریم 🙈😳😇
CQACAgEAAxkBAAEb6Ydf9hJgRBHa3JwIcZrO3eq3J0snEwACDwADeZPQRx-MEtlS7qN3HgQ.mp3
2.05M
🎧🎧 ⏰ 3 دقیقه 👤 💥دنبال سِحر و جادو نروید! 🔺اکثر مشکلات خانوادگی به دلیل... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 👤 🖤 الگوی گذشت فاطمه (سلام الله علیها) هست... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹 نبی رحمت(ص) توبه، گذشته‌ها را از بین می‌برد.🍃 العوالی1:237 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ الله اکبر! 🔴تا حالا به معنای مهم‌ترین ذکر نماز دقت کردید؟ 🎤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌐مرگ ناگهانی و باورنکردی دوست و همسایه و آشنایان یک است اما انسان بدلیل ترس از مرگ، و بهانه تلخ شدن ایام زندگی سعی میکند به مرگ فکر نکند در عالم، اکثر چیزها نسیه و احتمالی اند اما مرگ قطعی ترین امر عالم است که هیچ راه فراری وجود ندارد عجیب اینجاست که ما برای امور برنامه ریزی داریم اما برای قطعی ترین امر عالم حتی حال هم نداشته و از آن فراری هستیم ✅شکار مرگ امام علی(ع): شما همه آماده مرگ مى باشيد: اگر توقّف كنيد شما را مى گيرد، و اگر فرار كنيد به شما مى رسد. از سايه شما به شما نزديكتر است 📚نهج البلاغه، نامه 27 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAxkBAAEb6XNf9hJg7Mpt3_tIqOBJ0r04rHVj2AACxAIAArOQ-FHq1D8J3Mu5DB4E.mp3
3M
🎧🎧 🎤حاج اقا 👆 ✅صبر بر مشگلات زندگی ✅ چرا بلایی نازل میشه زودی از کوره در میریم به خدا اعتراض میکنیم ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🔹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‍ 🕊... 🕌 ... 🕊 🕌 زائر هر شب ارباب 👤 ابوالحسن فارسی می گوید : 🕌 من زیاد به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام می رفتم ، امّا مالم کم شد و جسمم ضعیف گشت و لذا زیارت امام حسین علیه السلام را ترک کردم . ☀️ در خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله را به همراه حسنین علیهماالسلام دیدم . از کنار آنها عبور می کردم که امام حسین علیه السلام عرض کرد : ای رسول خدا ؛ این مرد زیاد به زیارت من می آمد ، امّا دیگر نمی آید . ☀️ رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمودند : آیا تو زیارت حسین علیه السلام را رها کرده ای ؟ 👤 عرض کردم : هرگز من مولای خویش را رها نمی کنم ، ولیکن ضعیف و پیر شده و مالم نیز کم شده است و لذا زیارت نمی روم . ☀️ آنگاه حضرت فرمودند : 🌙 هر شب بر بام خانه ات برو و با انگشت اشاره به سوی قبر حسین بن علی علیه السلام اشاره کن و بگو : 🕌 السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا صَاحِبَ‏ الدَّمْعَةِ السَّاكِبَةِ ، السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا صَاحِبَ الْمُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ ، لَقَدْ أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ فِيکَ مَهْجُوراً وَ رَسُولُ اللَّهِ فِيکَ مَحْزُوناً وَ عَلَيْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ . السَّلَامُ عَلَى أَنْصَارِ اللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ ، السَّلَامُ عَلَى أُمَنَاءِ اللَّهِ وَ أَحِبَّائِهِ ، السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ وَ حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّهِ وَ أَوْصِيَاءِ نَبِیِّ اللَّهِ وَ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‏ 🕌 🔻پس آن چه می خواهی درخواست کن ، همانا زیارت تو از نزدیک و دور قبول می شود . 📗 بحارالانوار : ج98 ، ص375 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_357 روی صندلی چوبی رنگِ نزدیکِ پا
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان ... نفهمید چگونه به یکباره همه چیز سرخ و به رنگِ خون شد. جلو رفت و با یک حرکت یقه ی سام را باال آورد. _چی گفتی نفهمیدم؟ سام سعی کرد دستش را از گریبانش جدا کند. _همونی که شنیدی... مرد بودی صبر میکردی تا من بیام! لبش را گزید و شیطان را زیر لب لعنت گفت. _داری دستِ پیش میگیری مردکِ...... سام با قدرت به عقب هلش داد. پشتش با دیوار برخورد کرد. نبض پیشانیِ بلندش به شدت زیر پوستش میکوبید! _من دستِ پیش میگیرم؟ تو کی باشی که من براش دستِ پیش بگیرم هان؟ وقتی مثلِ اسب روز عروسیت رم کردی رفتی فکرِ این روزا بودی که حاال داری صدا کلفت میکنی؟ پارسا نعره ای کشید و برش گرداند... اینبار پشتِ سام به دیوار بود. _تو چی؟ تو نُه ماه زن گرفتی... بچه دار شدی... خونواده دار شدی...آفرین! نه خیلی خوشم اومد ازت! در باز شد و هلن و نیل بیرون پریدند. هر دو برای دقیقه ای به طرف در برگشتند و دوباره چشم در چشمِ هم به یکدیگر زل زدند! نیل با التماس جلو آمد. _سام توروخدا بسته... بیا بریم خونه.. سام؟ پارسا پوزخند تلخی زد. _برو... زنت نگرانت شده. نمیبینی رنگ به روش نیست؟ مشتِ محکمی روی دماغش فرود آمد که مصادف شد با جیغِ بلندِ نیل... دستش را جلوی دهانش گذاشت. پارسا سرش را برگرداند. از چشمانِ سیاهش خون میبارید. قبل از هر کسی به نیل خیره شد. آرام و پر درد لب زد: _دلت خنک شد؟ مشتِ دوم روی گونه اش فرود آمد. روی دیوار سر خورد و نشست. خندید.. بلند و دیوانه وار... سرش را با خنده تکان داد و دوباره به نیل خیره شد.. این خیرگیِ نگاهش برای سام دردناک تر از هر تیزی ای در دنیا بود! او رنگِ این نگاه را به خوبی میشناخت. دستش را روی سرش کشید و در دل فریاد زد."تورو خدا نیل.... توروخدا هیچی نگو" چند لگدِ پشتِ سرِ هم به پا و پهلویش زد ولی هر کاری کرد نتوانست ذره ای از عمقِ آن لبخندِ یک طرفه بکاهد! سرش را با ترس برگرداند... نیل با چشمانِ اشکبار و ناباور خیره به پارسا وسطِ کوچه ایستاده بود. دنیا روی سرش خراب شد. نعره ی بلندی کشید.. یقه ی پارسا را جمع کرد و بلندش کرد. _به من نگاه کن پست فطرت... تو چشمای من نگاه کن.. اگه روت میشه.. اگه مردی منو نگاه کن. اینا رو زدم که فکر نکنی مردونگی به زور بازوئه.. زدم که دیگه فکر نکنی هر وقت رگ گردنت قلمبه شد میتونی بیای دمِ خونه ی من... تو حریمِ من و زن و بچم و تهدید کنی.. اون دختری که باالست دختره منه... پاره ی تنه منه... اینی هم که داری میبینی زنِ منه.. حاللمه.. حقمه.. ناموسمه... حالیتـــــه؟ باز هم نگاهِ رو به نیلِ پارسا بود و پوزخند یک طرفه اش... دستش را باال برد تا با تمامِ قدرت بر صورتش بکوبد ولی وسطِ راه با داد بلندِ نیل نه تنها دستش بلکه تک تکِ عضالت و سلول های مغز و تنش متوقف شد! _بسته المصب کشتیـــــش!!! دستِ مشت شده اش را پایین آورد. دیگر توانِ نگاه کردن در چشمانِ نیل را نداشت.. به جوابش رسیده بود و به جواب رسانیده بودتش! اینبار او بود که تلخ خند زد. یقه ی جمع شده ی پارسا را رها کرد و قدمی به عقب برداشت. تکیه اش را به ماشین داد و نفس نفس زنان و ناباور به زیر پایش خیره شد. نیل مسخ شده ، با قلبی که خودش را دیوانه وار به در و دیوار میکوفت میانِ راه ایستاده بود... یک نگاهش به پارسای به دیوار تکیه کرده بود و نگاه دیگرش به مردی که ثانیه ای پیش تنها با یک سخن راه نفسش را بسته بود... انگار مغزش تازه داشت فعالیت میکرد... تازه به حرفی که زده بود پی میبرد... تازه میفهمید که خراب کرده بود.. بد هم خراب کرده بود! ولی مگر در آن لحظات وحشتناک چیزی به جز اندیشیدن به مردی که بیرحمانه پیشِ رویش جان میداد ممکن بود؟ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: ناشناس ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 @Reyhaneh_show