ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_370 _مونده تعبیرِ تو از دوست داشت
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
#قسمت_371
یمان شانه ای باال انداخت.
_نمیگه... میگه فقط به عمو پارسا میگم!
با سر اشاره داد تا تنهایشان بگذارد. به محضِ خالی شدنِ اتاق دستانِ سرد و یخ بسته ی بهار را
در دست گرفت. او بود... دخترش! دخترِ او و عزیزتر از جانش! بوسه ای روی گونه ی یخ بسته
اش نشاند و دستانِ سرد و کوچکش را در دست گرفت... حس میکرد آرامشِ تمامِ دنیا میانِ این
دستانِ کوچک و دوست داشتنی است. چقدر سخت بود برایش که بخواهد رو به رویش بنشیند و
پدرانه نگرید!
چقدر ناعادالنه بود که باید برای تنها دخترش عمو میماند تا کمرِ کوچکش زیرِ فشارِ تحملِ این رازِ
سنگین خم نشود! چقدر سخت بود!
_بهارم؟ به عمو میگی چی شده؟ کی تو رو آورد اینجا؟
با بغض گفت:
_هیشکی.. خودم به آژانس زنگ زدم. پولشم یه عمو داد. میدونم کار بدی کردم. مامانی خیلی
دعوام میکنه!
نتوانست تحمل کند.. مگر یک بغلِ از تهِ دل و یک فشارِ جانانه چه چیزی را خراب میکرد؟ چه
چیزی به جز دلتنگیِ بی حد و اندازه ی اولین دیدارِ میانِ او و دخترش مهم بود؟ او را در آغوش
گرفت و سخت فشرد.. آنقدر که صدای نفس های بی هوا و پیاپی اش نگرانش کرد!
_نمیذازم! مگه من مُردم که مامانی دعوات کنه؟ بگو بهم عزیزم. چی شده؟
دسته ای از موهای فر و بلندش را به بازی گرفت.
_داشتن دعوا میکردن.. خیلی بلند دعوا میکردن! بابایی هیچ وقت سرِ مامانی داد نمیزد ولی امروز
زد.. مامانی داشت گریه میکرد.. من دیدم.. بابایی هم گریه میکرد. دیدم که دستشو به چشمش
کشید! خودم دیدم!
حس میکرد ضربان قلبش شدت گرفته.. خدایا این دیگر چه آزمایشی بود! سعی کرد بر نبضِ تپنده
ی قلبش حاکم باشد!
_دعوا میکردن؟
سرش را تکان داد.
_عمو فکر کنم بابایی میخواد بره. مامانی گریه میکرد میگفت به خاطرِ بهار نرو. بابایی میخواد منو
بذاره و بره!
گریه امانش نداد تا ادامه دهد. سرش را دوباره میانِ آغوشِ پارسا پنهان کرد و به هق هق افتاد.
حس میکرد جگرش تکه تکه میشود.. حاال درک میکرد.. خون به جگر شدن های پدرش را... درکِ
حسِ مادرش هنگامِ گریه ی او حاال برایش ملموس بود. این چه دردی بود که از قلب آغاز میشد و
تا مغزش را میسوزاند؟ خدایا این چه مهری بود؟!
ایمان با لیوانی شیرِ گرم داخل شد. از دیدنِ آنچه پیشِ رویش بود تا مغز استخوان هایش یخ
بست. بی شک تاسف برانگیزترین صحنه ای بود که یک دوست در بیست و چهار سال دوستی
میتوانست از رفیقش دیده باشد! آهی کشید و از پشتِ سر بهشان نزدیک شد. چشمِ بهار که
بهش افتاد؛ لبخند گرمی زد و آروم خم شد.. لپش را کشید و کنارش روی تخت نشست. چشمهای
پارسا هنوز بسته بود. با همان چشمِ بسته و صدای خش دار آرام گفت:
_به کسی که زنگ نزدین؟
_نه هنوز.. ولی باید بزنیم.. میدونی نه؟
دل نمیکند.. نمیتوانست رهایش کند. ایمان که حالت غیر عادی اش را دید، دستش را روی شانه
اش گذاشت.
_بذار این شیر و بخوره!
بی میل و رغبت بلندش کرد و روی تت نشست. بهار روی زانوهایش قرار گرفت. لیوانِ شیر را از
دستِ ایمان گرفت و مقابلِ بهار نگه داشت!
_از این که بدت نمیاد؟
بهار سرش را چپ و راست کرد و لیوانِ شیر را در دست گرفت. ایمان با لبخند مالیمی نگاهشان
میکرد.
_میخوای چیکار کنی؟ صد در صد نیل نگرانه!🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: ناشناس
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️
#در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تولد دوستان گل بهمن ماهیمون
🎊رو تبریک میگم
🌸امیدوارم به تمام
🎊آرزوهای زیبـاتـون برسید🎂
🌸تولدت مبارکـــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️سلام به
🌸چهارشنبه اول بهمن خوش آمدید
❄️صبحتان پر از محبت الهی
🌸سهم امروزتان شادی
❄️سهم زندگیتون عشق
🌸سهم قلبتون مهربانی
❄️سهم چشمتون زیبایی و
🌸سهم عمرتون عزت باشه
✅تلنگر
✍عزیزی میگفت: با خودم حساب ڪردم دیدم از هشتادمیلیون ایرانی حداقل 50 میلیون نفر روزانه بیست بار از ڪرونا حرف میزنند یا میشنوند. فڪر ڪردم اگر هر ڪدام روزی بیست بار گفت و شنود ڪرونایی داشته باشند میشود روزی یڪ میلیارد با خودم گفتم اگه به جای ڪلمه ڪرونا هر ڪدام خدا را تلفظ میڪردند چه میشد؟ حرفش خیلی به دلم نشست دیدم عجب دردی شده این دل مشغولی ڪرونا. با خودم فڪر ڪردم و گفتم:امام زمان عج الله صاحب و مولای ماست.خودش فرموده به واسطه من بلا از شما دور میشود. ای ڪاش بجای یڪ میلیارد ڪرونا گفتن، به نیت تعجیل در امرفرج امام زمان صلوات میفرستادیم اصلا بیایید با هم قراری بگذاریم هر جا اسم ڪرونا آمد، برای سلامتی امام زمان صلوات بفرستیم امام هم مهربان است و هم ڪریم خیالتان راحت زیر دِین ڪسی نمی ماند
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
🌼همه میتوانند از اولیاء خدا باشند؛ خودت را ارزان نفروش! نگو «من که نمیتوانم مثل آقای بهجت بشوم!»
✍فردی بهنام «حاج عیسی» پیش حضرت امام(ره) خدمت میکرد و چای میآورد. امام(ره) گاهی با گریه، دعا میکرد که «خدایا، من را با حاج عیسی محشور کن.» روز قیامت یکدفعه دیدی، حاج عیسی هم رفت پیش امام(ره)! چون او هم مثل امام، در حدّ توان خود، وظایفش را درست انجام داده و کارهای خوب کرده است.
هیچکسی حق ندارد مأیوس شود و خودش را از تمنّای وصال محروم کند. نگو: «همه که مثلِ آقای بهجت(ره) نمیشوند!» خیلیها با اصرار و سماجت، به خیلی جاها رسیدهاند؛ چون در پُشت این سماجت، امید و ایمان هست. همه میتوانند به همهجا برسند و از اولیاء خدا باشند؛ یأس ابلیسی را نابود کن! منتظرِ کشف و کرامت یا اتفاق خاصی هم نباش. شاید برایت بهتر بوده که جلوه و کرامتی ندیدهای، چون اگر میدیدی، خراب میشدی(دچار عُجب میشدی)
شاید توفیق نماز شب نداشته باشی؛ اما واقعاً ناراحت باشی از اینکه توفیق پیدا نمیکنی. خُب، این ناراحتیِ خودت را حفظ کن و ادامه بده. یکوقت دیدی با توفیقندادن به نماز شب، تو را به همهجا رساندند! اهل دل میگویند: بعضی از اولیاء خدا، هم خودشان میدانند که از اولیاء خدا هستند و هم دیگران. بعضیها خودشان میدانند اما مردم نمیدانند. بعضیها خودشان هم نمیدانند! شاید شما هم از اولیاء خدا باشی؛ خودت را ارزان نفروش.
👤علیرضا پناهیان
🚩مسجد آیتالله بهجت(ره)- 97.9.30
↶【به ما بپیوندید 】↷
_______________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍#حکایت_شیطان_آزرده_دل
🔥شیطان غمگین و ناراحت گوشه ای کز کرده بود.
دلیل ناراحتی اش را پرسیدند.
شیطان با صدایی بغض آلود پاسخ داد:
من به بعضی افراد، ریاکاری و دروغ و اختلاس و رشوه خواری و هرچه صفات بد بود را یاد دادم.
با مهارت هایی که من یادشان داده بودم، توانستند خانه و ماشین بخرند و ویلای آنچنانی بسازند و اسم و رسمی برای خود کسب کنند.
اما با کمال تعجب می بینم که سر در ویلاهایشان نوشته اند: هذا من فضل ربی
این نمک نشناس ها از بیخ منکر من شده اند!
حال دیگر کارشان به جایی رسیده است که من را هم دور می زنند!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
❣ فرهنگ یعنی...
- فرهنگ یعنی: عذرخواهی نشانهی ضعف نیست.
- فرهنگ یعنی: کینهها وبال گردن خودمان هستند.
- فرهنگ یعنی: لباس گرانقیمت نشانهی برتر بودن نیست.
- فرهنگ یعنی: به جای قدرت صدا، قدرتِ کلاممان را بالاتر ببریم
- فرهنگ یعنی: القاب ناپسند گذاشتن برای دوست، نشان صمیمیت نیست
- فرهنگ یعنی: هر کتاب یک تجربه است، تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم
- فرهنگ یعنی: وجدان کاری داشته باشیم.
- فرهنگ یعنی: چشم و همچشمی را کنار بگذاریم.
- فرهنگ یعنی: تفاوت نسلها را درک کنیم
- فرهنگ یعنی: آزادی ما نباید مانع آزادی دیگران شود.
- فرهنگ یعنی: به دیگران زُل نزنیم!
- فرهنگ یعنی: برای دیگران دعا کنیم
- فرهنگ یعنی: به اندازه از دیگران سوال بپرسیم تا دروغ نشنویم
- فرهنگ یعنی: در دورهمیها کسی را سوژهی غیبت کردنمان قرار ندهیم
- فرهنگ یعنی: در جمع از کسی سوال شخصی نپرسیم
- فرهنگ یعنی: کتاب بخوانیم...!
↶【به ما بپیوندید 】↷
_______________________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹داستان آموزنده🌹
روزی مردی خواب عجیبی دید؛
او دید که نزد فرشته ها حضور دارد و به کارهای آنها نگاه می کند.
هنگامِ ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تندتند نامه هایی که توسط پیک ها از زمین می رسند را باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
او از فرشته ای پرسید: شما چه کار می کنید؟
فرشته در حالی که نامه ای را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت.
باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید : شماها چه کار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است.
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست بگویند : خدايا شكر.
امام صادق علیه السلام: شكرِ نعمت، دوری از گناهان است و كمالِ شكرگزاری انسان، گفتن «الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمین» است.
📙(بحار، ج ٧١، ص ٤٠).
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•