تو حال و هوای خودم بودم که احساس کردم صدای تق تق از پنجره میاد. پاشدم رفتم پنجره رو باز کردن دیدم داره بارون میاد اونم یه بارون تند و شدید. انقد خوشحال شدم نیم ساعته دم پنجره وایسادم تکون نخوردم.
بچه هااااا من بیرون بودم که حدیث زنگم زد و گفت طراوت ۲k شده و واقعااا نمیدونستم از خوشحالی چیکار کنمممم.😭
دیشب قبل از خواب گفتم کاش اینجاهم برف میومد. و وقتی صبح از خواب بیدار شدم همههه جا سفید شده بود.
بعدشم که با راحیل رفتیم بیرون و بینهایت بهم خوشگذشت. چه وقتی که با راحیل بودم چه زمانی که تنهایی رفتم تو چارباغ قدم زدم.