_رنگ سبز چشمانش سبز جنگل های شمال!
با کمی چاشنی عسل ؛
گیسوان زیبایش
که شبیه مادرش بود !
پیچ و تاب دار و
فرفری :)!
قهوه ای به رنگ قهوه !
پوستی همچون برف
درخشان سفید !
زیبایی چشم گیری داشت ؛
انقدر که هرکس اورا میدید
اثر هنری خدا مینامیدش:)!
تقدیم به «@ferferak»
_
حرفاهایش کسی را ازار نمیداد ؛
غم هایش برای خودش بود
سعی میکرد
صحبت هایش
بیشتر لبخند بر لب بیاورد
تا اشک بر چشم ؛
مودش اینگونه بود که
«اگر دیوانگی کردم دلم خواست»
برای کار هایش
هیچ دلیلی نیاز نبود ؛
دلش که میخواست
کرم بریزد میریخت
دلش میخواست گریه کند میکند
بخندد میخندد
و جیغ بکشید میکشید !
تقدیم به «@harfayeman»
_
دستان هنرمندش هرکسی را
خیره به تابلو های
اثر دست او میکند
چشمانش؛
هرچیزی را که میدید
به زیبا ترین شکل
با رقص قلم ان را به روی بوم سفید نقاشی،
در می اورد !
کسی چه میداند ؟
شاید او
پیکاسویی در این روزگار
خواهد بود :)!
تقدیم به «@Brush_87»
_
غرق در
دفتر و کتاب و درس ؛
برای رسیدن به هدف هایش
که همچون؛
دریای خروشان است
غرق شده است !
موج های پر تلاطم روزگار
که به خود را به ساحل زندگی دخترکمان
میکوبیدند،
اورا قوی تر و قوی تر
میکرد
تا در برابر موج های؛
که باعث فرسایش میشدند
محکم تر شود و ماندگار بماند :)!
تقدیم به «@jojehandkonkory»