من فقط با یه امید تنهات گذاشتم، که باز بتونم توی اینده پیدات کنم! اگه میدونستم اون اخرین ملاقاته هیچوقت تورو با اون چشم ها رها نمیکردم به جاش طوری محکم بغلت میکردم که بخشی از خودتو تا همیشه جا بزاری و برای پس گرفتنش هر طور که شده برگردی.
مرز بین عشق و نفرت خیلی باریکه،
یهو میبینی کسی که نمیزاشتی گرد و غبار روش بشینه، داری از تماشا کردنش وقتی تو گِل گیر کرده، لذت میبری.
قشنگ ترین و حق ترین چیزی که امروز خوندم این نوشته از تورگوت اویار بود:
کاش دستِ کم شعری خوانده بودید یا در خانه، گربه ای نگه می داشتید؛ شاید آن وقت کمتر دنیا را می آلودید... :)
میخوام بدونی اگه بهم نیاز داشتی میتونی بهم زنگ بزنی!
مهم نیست خواب باشم.
درگیر کارای خودم باشم.
دعوامون شده باشه یا اعصابم ازت خورد باشه
فقط بهم زنگ بزن هر جا باشی میام.
میام و بغلت میکنم باشه؟!
«ما فاتَكَ لم يُخلق لكَ وما خُلِقَ لكَ لن يفوتكَ!»
+آنچه را از دست دادی برای تو آفریده نشده و آنچه برای تو آفریده شده است را هرگز از دست نخواهی داد!
تنهایی که در درونمان داشتیم
آن قدر بزرگ شده است
که نمی دانیم دوست داشتن را انتظار میکشیم
یا انتظار کشیدن را دوست میداریم
-جمال ثریا