هیچکس نگفت1.mp3
5.11M
📚 مجموعه صوتی 30 قسمتی "هیچکس به من نگفت...! "
📝 #قسمت_اول
🎙 به کلام : مصطفی صالحی
🎼 تنظیم: بابک رحیمی
📕 برگرفته از کتاب ((هیچکس به من نگفت)) نوشته حسن محمودی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺ببینید| حضرت خدیجه، شیفته کدام ویژگی حضرت محمد (ص) شد؟
🌹دهم ربیع الاول سالروز ازدواج نبی اکرم(ص) و امالمومنین خدیجه(س)
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!'
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍ_و_عجل_فرجهم
همیشه طرف دار جبهه حق باشیم اگر بصیرت نداشته باشی شهید میشه جلاد. جلاد میشه شهید حواسمون به حروم حلالمون باشه به لقمه حلالمون باشه اگر لقمون حرام باشه میشه مثل روز عاشورا که پشتی امام حسین خالی کردند امام حسین فرمود این یار ها از بس لقمه حرام خوردن شکم هاشون پر شده از لقمه حرام حواسمون به حلال حروم باشه
یاعلی
التماس دعا
#تلنگر_یاد_اوری
#زندگی_پر_برکت_امام_زمانی
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۴
سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببیند..
و با مهربانی دلداری ام داد
_اینجام دست کمی از بیمارستان نداره! برا اینکه مجروحین رو نبرن بیمارستان، این قسمت مسجد رو بیمارستان کردن، دکتر و همه امکاناتی هم اوردن!
و نمیفهمید با هر کلمه حالم را بدتر میکند که لبخندی نمکین نشانم داد..
و مثل روزهای خوشیمان شیطنت کرد بلکه دلم را به دست آورد
_تو که میدونی من تو عمرم یه رکعت نماز #نخوندم! ولی این مسجد فرق میکنه، این مسجد نقطه شروع مبارزه مردم سوریه بوده و الان #نماد مخالفت با بشار اسد شده!
و او #بادروغ مرا به این جهنم کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم..
و مظلومانه ناله زدم
_تو که میدونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟
با همه عاشقی از پرسش بی پاسخم کلافه شد..
که گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد
_هسته اولیه انقلاب تو #درعا تشکیل شده، باید خودمون رو میرسوندیم اینجا!
و من از اخبار بیخبر نبودم و میدیدم درعا با آمادگی کامل به سمت #جنگ میرود که با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده میشد، بازخواستش کردم
_این چند ماه همه شهرهای سوریه تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟
حالت تهوع طوری به سینهام چنگ انداخت که حرفم نیمه ماند..
و او رنگ مرگ را در صورتم میدید که از جا پرید و اگر او نبود از ترس تنهایی جان میدادم..
که به التماس افتادم
_کجا میری سعد؟
کاسه صبرم از تحمل اینهمه وحشت در نصفه روز تَرک خورده و بی اختیار..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
@Ruhollah1373
رفـاقـتهـایـتـانرا،
خطبہخط،کـلمہبہکلمہ
مـرورمـیـڪـنـیــم!
شـایـدفـھـمیـدیـم
رفاقتتانبھانہشھادتبود!
یاشھادتبھانہرفاقت(:💔
@Ruhollah1373
-چـرانـمازنمیخونی؟
+تومحلکارممخب!
-یکیاینجوریتـومیدانمین
باعشقنـمازمیخوند❤️((:
#تلنگر_یاد_اوری
@Ruhollah1373
هدایت شده از یاد زندگی خوب پر برکت امام زمانی
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!'
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍ_و_عجل_فرجهم
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند :
فراوان وضو بگیر تا خداوند عمر تو را زیاد گرداند و اگر توانستی شب و روز با طهارت باشی این کار را بکن،زیرا اگر در حال طهارت بمیری،شهید خواهی بود.
[ امالی شیخ مفید،ص ۶۰،ج ۵ ]
#تلنگر_یاد_اوری
#زندگی_پر_برکت_امام_زمانی
هدایت شده از یاد زندگی خوب پر برکت امام زمانی
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!'
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍ
خدا گفته امید اگه داشته باشی ان شاءالله همان میشه و ناامید باشی خدایی نکرده باشی همان میشه ان شاءالله همیشه امید دار باشیم
خداوند خیلی بزرگ است
#تلنگر_یاد_اوری
#یاد_زندگی_پر_برکت_امام_زمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره شهید حاج قاسم سلیمانی از سردار شهید احمد کاظمی
🎙 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۵
و بیاختیار اشک از چشمانم چکید و همین گریه بیشتر آتشش میزد که به سمت پرده رفت و یک جمله گفت
_میرم یه چیزی برات بگیرم بخوری!
و دیگر منتظر پاسخم نماند و اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای اینهمه شکستگی ام فرار کرد...
تازه عروسی که #گلوله خورده و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در #غربتِ مسجدی رها شده،مبارزه ای که نمیدانستم کجای آن هستم...
و قدرتی که پرده را کنار زد..و بیاجازه داخل شد...
از دیدن صورت سیاهش در این بیکسی قلبم از جا کنده شد..
و او از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این #رافضی را یکسره کند که بالای سرم خیمه زد،..
با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید
_برای کی جاسوسی میکنی ایرانی؟
دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان هایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد..
و با چشمان وحشتزده ام دیدم خنجرش را به سمت صورتم میآورد..
که
نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی ام را صدا میزند..
_زینب!
احساس میکردم فرشته مرگ به سراغم
آمده که در این غربت کده کسی نام مرا نمیدانست و نمیدانستم فرشته نجاتم سر رسیده..
که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد
_زینب!
قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این قتلگاه تنها نگاهمان میکرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند..
و مچ این قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد...
دستان وحشیاش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
در اداره خیلی سعهی صدر در برخورد با مراجعهکنندگان داشت. یادمه پیرمردی آمده بود که به سختی گوشهایش میشنید. علی آقا یکی دو ساعت معطل شد تا کار آن پیرمرد به نحو احسن انجام شود. ذرهای اخم و ناراحتی در وجودش نمیدیدم.
#شهید_علی_محمد_صباغ_زاده