eitaa logo
گروه جهادی امام زمان (عج)
373 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
4 فایل
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهید زندگی کنیم تا شهید بشیم❤️ فرمانده صاحب الزمان @AbOulfazl8 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۴ دیگر نمیخواستم دنبال سعد آواره شوم.. که روی شانه سالمم تقلا میکردم بلکه بتوانم بنشینم.. و مقابل چشم همه با گریه به پای سعد افتادم _فقط بذار امشب اینجا بمونیم، من میترسم بیام بیرون! طوری معصومانه تمنا میکردم.. که قدم رفته به سمت در را پس کشید و با دست و پایی که گم کرده بود،خودش را بالای سرم رساند... کنارم نشست و اشک چشمم قفل قلدری اش را شکسته بود.. که دست زیر سر و گردنم گرفت و کمکم کرد تا دوباره در بستر بخوابم و عاشقانه نجوا کرد.. _هرچی تو بخوای! انگار میخواست در برابر قلب مرد غریبه ای که بود، تصاحب عشقم را به رخش بکشد.. که صدایش را بلندتر کرد تا همه بشنوند _هیچکس به اندازه من نگرانت نیست! خودم مراقبتم عزیزم! میفهمیدم دلواپسی های اهل این خانه به خصوص مصطفی عصبی اش کرده.. و من هم میخواستم ثابت کنم تنها عشق من سعد است.. که رو به همه از همسرم حمایت کردم _ما فقط اومده بودیم سفر تا سعد سوریه رو به من نشون بده، نمیدونستیم اینجا چه خبره! صدایم از شدت گریه شکسته شنیده میشد،.. مصطفی فهمیده بود به بهای عشقم خودزنی میکنم.. که نگاهش را کوبید.. و من با همین صدای شکسته میخواستم جانمان را نجات دهم که مظلومانه قسم خوردم _بخدا فردا برمیگردیم ایران! اشکهایم جگر سعد را آتش زده.. و حرفهایم بهانه دستش داده بود تا از مخصمه مصطفی فرار کند که با سرانگشتش اشکم را پاک کرد.. و رو به من به همه طعنه زد _فقط بخاطر تو میمونم عزیزم! سمیه از درماندگی ام... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌷 خبرنگاری که از ژاپن آمده بود، پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی لبخندی زد. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم، تا هر زمان که اسلام در خطر باشد ... و ما دست در دست همه ی مظلومان این کره ی خاکی، به جنگ همه ی نامردها و ظالمان می رویم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علامه حسن زاده آملی مرگ را چقدر دلنشین به تصویر می کشد...رحمت الله علیه
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' ایمان و امید داشته باشیم هیچ موقعه سعی کنید تلاش کنید دل کسی رو نسوزونید بعضی ها با رفتار حرف کوچیک هم ناراحت میشن هیچی بدتر از دل شکستن کسی نیست سعی کنید جوری باشیم که همه عاشق خدا بشن با رفتارمون با اخلاقمون مثل شهید ابراهیم هادی با رفتارش همه عاشق خدا میشدن سعی کنید یکی سلام میکنه با لبخند و با اخلاق گرم جواب او را بدهیم 🌹
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' میگفت.. گاهی ممکن است که انسان عبادتِ چھل‌ ساله خود را با یک دل‌‌شکستن هَدَر دهد :) [ علامه‌طهرانی ]
برادرانه که باهم حرف می‌زدیم و حرف از شهادت که به میان می آمد می‌گفت شهادت لیاقت میخواهد و نصیب هرکسی نمیشود در مورد حجاب و عفاف یادم هست که حدوداً یک ماه قبل از شهادت می‌گفت آدم برای ناموسش زنده است و خیلی ها سر این موضوع غیرت داشتند و رفتند و به شهادت رسیدند...
22260264821556.mp3
3.5M
✊🏻تمام شد! 🎧 روایتی شنیده نشده از حاج قاسم سلیمانی در جنگ ۳۳ روزه در لبنان 💐عنایت ویژه ی بانوی اوّلِ عالَم به رزمندگان حزب الله…
کمتر از 15 سال سن داشت ولی جمله‌ای سوزاننده دارد که با آن می‌خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبون دو عالمند. می‌گوید: «همه خیال می‌کنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم!!»
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۵ سمیه از درماندگی ام به گریه افتاده.. و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمیکند.. که دوباره به پشتی تکیه زد،.. ولی مصطفی رگ دیوانگی را در نگاه سعد دیده بود که بی هیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد،.. به سمت سعد چرخید.. و با خشمی که میخواست زیر پرده ای از صبر پنهان کند، حکم کرد _امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم میبرمتون دمشق که با پرواز برگردید تهران، چون مرز اردن دیگه امن نیست. حرارت لحنش به حدی بود.. که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت و نمیخواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد... با نگاهم التماسش میکردم.. دیگر حرفی نزند و انگار این اشک ها را نرم کرده.. و دیگر قیداین قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد _دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس! برمیگردیم تهران سر خونه زندگیمون! باورم نمیشد از زبان تند و تیزش چه میشنوم.. که میان گریه کودکانه خندیدم و او میخواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید _خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمیذارم از هیچی بترسی، برمیگردیم تهران! از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه خرجی میکرد خجالت میکشیدم.. و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمیکَند و عاشقانه نگاهم میکرد... دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود.. که برایمان شام آوردند.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌷 در جلساتی که برای هماهنگی فعالیت‌های ضد رژیم داشتیم بهترین نظرات را محمود ارائه می‌کرد. همه‌ی جوانب را می‌سنجید و بعد نظر می‌داد. معمولا کسی روی نظر محمود حرفی نمی‌زد. دانشجویانی که تفکرات انحرافی داشتند محمود را به خوبی می‌شناختند. اجازه نمی‌دادند که محمود در حلقه‌ی بحث آن‌ها وارد شود! چون به زیبایی تمام استدلال‌های آن‌ها را رد می‌کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاقبت بخیری یعنی ✅پسری روستایی 🔹️بدون تحصیلات دانشگاهی 🔸️به جایی برسه که 🔹️منجی چند کشور باشد 🔸️جهان رو بترساند 🔹️داعش را واژگون کند 🔸️راه اربعین و کربلا رو امن کنه 🔹️زندگی سوریه ای ها رو سر و سامان بده 🔸️نشان ذوالفقار علی بگیره 🔹️بچه های خوب تربیت کنه 🔸️از امکانات دولتی به نفع خودش و خانواده ش استفاده نکنه ⚘و بعد به آرزوش که شهادت بود برسه 💧جسدش بره کربلا و نجف و کاظمین 💧باعث بیدار خواب آلودهای عراق بشه 💧وقیامتی در تشییع جنازه اش بوجود بیاد 💧در کشورش بعد از کلی ناامیدی و اختلاف ، اتحاد و همبستگی بوجود بیاره ✅ جسدش از خاک خون آلود خوزستان ، به مشهد و قم بره ✅نمازش را ولی فقیه بخونه (درهر شهری نمازی جداگانه براش خونده شد ) ✅و آخر سر بره در کنار پدر و مادرش ✅و با این همه عظمت و شهرت بگه 🟢رو قبرم بنویسید سرباز قاسم سلیمانی بدون هیچ بارگاهی و لقبی و ... 🟡این فرد قطعا شب اول قبرش را در آغوش قمر بنی هاشم خواهد بود. 🟠خوش به سعادتت سردار 💚دمی با جسم خسته ات استراحت کن که ظهور نزدیک است 💚خیلی زود باید برگردی و سرباز امام زمان شوی
🌹| می‌گفت: 👈 اگر می‌دانستم با مرگ من یک دختر در دامان حجاب می‌رود حاضر بودم هزاران بار بمیرم تا هزاران دختر در دامان حجاب بروند. ️🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مثل این‌ که با حال ما کار دارند‼️ ⛅️آیا ظهور واقعا نزدیک است⁉️ 📍اگر ما مردم را امیدوار کنیم که هفته بعد امام زمان می‌آید و آقا نیامد، مردم بی‌دین نمی‌شوند⁉️ 🥺 📋قیمت شهدای کربلا به چه بود⁉️ آیا ذره‌ای امید به زنده‌ماندن امام حسین علیه‌ السلام داشتند⁉️ 🎙استاد پناهیان 👌🏼 ➖➖➖➖➖➖➖
تا توی جمع جبهه چندتا مجرد میدید میگفت: « بروید ازدواج کنید،زندگی فقط جنگ نیست.باید یاد بگیرید برای جنگ های بعدی سرباز تربیت کنید. »
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از ناسا تا دهلاویه 💠 مصطفی چمران در آمریکا به جایی رسید که برای خیلی‌ها آرزو بود. اما هدف چمران بزرگ‌تر از ناسا و دکتری بود. او به لبنان و ایران آمد تا روی ماه خدا را ببوسد. این‌جا قصه یک دانشمندِ شهید را مرور کردیم. 10 مهر ماه تولد شهید مصطفی چمران 🌹
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۶ برایمان شام آوردند. و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم... از حجم مُسکّن هایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب خمیازه میکشید.. و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس خنجر، پلکم پاره میشد.. و شانه ام از شدت درد غش می رفت. سعد هم ظاهراً اهل خانه خوابش نمیبرد، کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر میترسیدم چشمانم را ببندم.. که دوباره به گریه افتادم _سعد من میترسم! تا چشمامو میبندم فکر میکنم یکی میخواد سرم رو ببره! همانطور که سرش به دیوار بود،.. به سمتم صورت چرخاند و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من دوباره ناله زدم _چرا امشب تموم نمیشه؟ تازه شنید چه میگویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند _آروم بخواب. عزیزم، من اینجا مراقبتم! چشمانم در آغوش نگاه گرمش جا خوش کرد.. و دوباره پلکم خمار خواب شده بود و همچنان آهنگ صدایش را میشنیدم _من تا صبح بالا سرت میشینم، تو بخواب نازنینم! و از همین ترنم لطیفش خوابم برد تا هنگام سحر که صدایم زد... هوا هنوز تاریک و روشن بود،.. مصطفی ماشین را در حیاط روشن کرده، سعد آماده رفتن شده و تنها منتظر من بود... از خیال اینکه این مسیر به خانه مان در تهران ختم میشود، درد و ترس فراموشم شده و برای فرار از جهنم درعا حتی تحمل ثانیه ها برایم سخت شده بود.. سمیه محکم در آغوشم کشید و زیر گوشم آیت الکرسی خواند،.. شوهرش ما را از زیر قرآن رد کرد و نگاه مصطفی هنوز روی صورت سعد سنگینی میکرد.که ترجیح داد... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
روزی که می ‌خواست به سوریه برود گفتم: من جواب بچه هایت را نمی ‌توانم بدهم رضا گفت: مادر! من اگر نروم از حرم دفاع کنم، شما فردا می‌توانی سرت را مقابل جدت حضرت زهرا (س) بالا بگیری؟ به حرم بی بی (س) جسارت می ‌کنند، من چطور آرام بنشینم؟ حالا هم در عجبم که چرا اینقدر آرامم و صبور... مطمئنم در حقم دعا کرده وگرنه مگر می ‌شود خار به پای فرزندی برود و مادرش آرام بنشیند؟ به خدا رضا برایم دعا کرده است... راوی: مادر شهید 💚 تاریخ شهادت: ۹۶/۷/۱ 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم دیده نشده از دوربین مداربسته بیمارستانی که سلیمانی پشت در اتاق عمل چشم انتظار عمل جراحی نوه دوست شهیدش بود.
41.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید به دلیل اینکه از منیت و نفسانیت خود عبور می‌کند و خود را فدا می‌کند به جایگاه «ضیافت الله» و «لقاء الله» نائل می‌شود. 🎙