eitaa logo
گروه جهادی امام زمان (عج)
354 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
4 فایل
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهید زندگی کنیم تا شهید بشیم❤️ فرمانده صاحب الزمان @AbOulfazl8 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هولناک‌ترین جنایات داعش🔞 ⭕️ اگر مدافعان حرم نبودند چه می‌شد!؟ 👈 معنی امنیت را می‌خواهید بدانید این کلیپ را ببینید! @Ruhollah1373
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿! ' مرگ هست یادمون نره شهید زندگی کنیم تا شهید شیم ❤️
🔆چراغ‌ها را خاموش کنید! 🌷این داستانی که آن زمان بود که «چراغ‌ها را خاموش کنید.» این کار هیچ تأثیری نداشت. ما بهشان می‌گفتیم: «آقا ول کن، بذار مردم زندگی‌شون رو بکنند.» اصلاً چراغ خاموش کردن هیچ ربطی به آن بمب انداختن نداشت. خلبان میگ-۲۵ اصلاً چیزی نمی‌دید. در مختصات جغرافیایی ۲۵ کیلومتر بالاتر از تهران بمبش را رها می‌کرد. در ضمن باید بمبش را ۲۰ کیلومتری تهران رها می‌کرد تا بمب بخورد به تهران. 🌷اگر می‌آمد بالای سر تهران می‌دید که کدام چراغ روشن است، آن وقت بمبش را رها می‌کرد، بمبش می‌خورد ورامین. به همین خاطر توی آن شرایط امکان این‌که جای خاصی را بشود زد، وجود نداشت. مثلاً این‌که خلبان هواپیما بخواهد تصمیم بگیرد مهدیه‌ی تهران را بزند، امکان نداشت. یا مثلاً روز قدس صدام اعلام کرده بود من خیابان انقلاب را می‌زنم، آمد و بمباران هم کرد، ولی فکر می‌کنید بمبش کجا رفت؟ کهریزک. راوی: رزمنده دلاور زنده‌یاد جواد شریفی‌راد، ایشان معلم و سرتیم خنثی‌سازی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که دی‌ماه ۱۳۹۲ در اثر انفجار در جریان ساخت فیلم «معراجی‌ها» درگذشت.  📚 کتاب "حرفه‌ای‌" نوشته‌ی آقای مرتضی قاضی عنوان کتابی است که به خاطرات زنده‌یاد جواد شریفی‌راد می‌پردازد.
🌷 همین جوان ها که اسلحه دست گرفته و با محمد و نیروهایش می جنگیدند، وقتی به اسارت درمی‌آمدند، از اخلاق و رفتار محمد دچار حالتی می شدند که افکار گذشته را کنار می‌گذاشتند و از محمد چاره جویی می کردند. بسیاری از این زندانیان از محمد می خواستند که برنامه‌ای اجرا کند تا دیگر جوان ها در دامان ضد انقلاب نیفتند.
13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۳ امروز کانال منتظران ظهور 🔴آخرالزمان، و سرگردانی تردید و است مواظب ایمانتان باشید 🔸️ نزدیک های شرایط بسیار سخت تر خواهد شد ➖➖➖➖➖➖➖
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' اگر میخاهیم به امام زمان خدمت کنیم واگر میخاهیم شهید بشیم باید ایمان تقوا داشته باشیم اهل واجبات دینی اصول دین و فروع دین باشیم روزی حلال کسب کنیم نگاه نکنیم به نامحرم با نامحرم صحبت نکنیم دروغ نگیم دروغ گو دشمن خداست غیبت نکنیم باید اهل ریا کاری نباشیم باید صبر داشته باشیم در زندگی
- بِسْمْ أللّٰھِ الرَّحْمٰنِ الرَّحْیٖمْ🌿!' 🌸 پیامبر اکرم (ص) فرمودند : اخلاق خوب باعث نابود شدن گناهان است همان گونه که آفتاب برف و یخ را آب می کند.🌸 صبح تون بخیر ☘ 📚 عیون الاخبار الرضا ج2 ص37
و ما چه می‌دانیم از ۳۵ سال زندگی جانبازی با زخم….! عوارض شیمیایی‌هایی که آلمان به صدام داد
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژگی ممتاز یاران امام زمان چرا شهید حسن باقری در شب عملیات اینگونه گریه می‌کرد؟
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۷ سوال کرد _شما هستید؟ زبانم طوری بند آمده بود.. که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد.. و حرف دلم را شنید که با لحنی مردانه دلم را قرص کرد _من اینجام، نترسید! هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند.. و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم.. که 🔥سعد🔥 آمد... با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود.. که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید _چی میخوای؟ در برابر چشمان سعد که از غیرت شعله میکشید،به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد.. و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد _چه غلطی میکنی اینجا؟ پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن مسجد فریاد کشید _بی‌پدر اینجا چه غلطی میکنی؟ نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت،... او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند _ دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست! سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم _همونی که عصر رفتیم در خونه اش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره... و او میدید.. برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد _باید از اینجا برید، تا خونش رو نریزن آروم نمیگیرن! دستان سعد سُست شده بود،... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد