فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- سلامعشـقِمن ، ایهمـهزندگیم :))) .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- دخـتـر نداری مگـه زجـر . 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- بابای ِمـن عـادت نـداشت
شـب بـرنـگـرده پـیشـم :) 💔 .
وقتی از این خرابه یاد میکنیم به یادِ دخترکِ زیبا و سیاه چشمی میافتیم که غمِ دوریِ پدر و برادر او را به سر حدِ جنون کشیده بود . او هر روز صبح که چشم از خواب باز میکرد سراغِ پدر و برادر را میگرفت و چشم انتظارش به اطراف نگاه میکرد و پدر و برادر را جستجو مینمود ، روزها به هر نحوی سپری میگردید ولی شبها که همه در گوشهای کِز کرده و چشم برهم نهاده بودند در تاریکی شب چشمانِ زیبای دخترک به هر گوشهای از خرابه زُل میزد و دنبالِ گمگشتهی خود بود ، یک شب در اثرِ تب و بیماری و میتوان گفت گرسنگی که توانش را از کف ربوده بود آن چشمانِ سیاه برای دقایقی بخواب رفت و در عالم رؤیا پدر را دید که او را در بغل گرفته و مانند ایامِ خوشِ مدینه دست به موهایِ سیاهش میکشد ، شوقِ دیدار پدر چنان او را بیتاب کرد که با فریاد از خواب پرید و عمه را صدا زد و وقتی زینب ۜ با چشمانِ نگران او را پیدا کرد و به سینه چسباند و دستِ نوازش به صورتِ و موهایِ سیاهش کشید ُعلتِ
بیتابی او را پرسید ، گفت : عمه جان
زود چراغی روشن کن که پدرم به خرابه آمده است . از صدای گریه و نالهی عمه و رقیه همه از خواب بیدار شدندو هرکسی به یادِ درماندگی و کشته شده خود شروع به گریهُ زاری نمود ، در این وقت صدایِ ناله خرابهنشینان را حتی کاخنشینان را برهم زد و یزید علت را جویا شد ، گفتند که یکی از کودکانِ حسین پدرش را در خواب دیده و بهانهی پدر را گرفته ، یزید دستور داد تا سرِ بریدهی حسین را تویِ طبقی به خرابه آوردند و وقتی رقیه آن طبق را ملاحضه کرد ، گفت : عمهجان من غذا نمیخواهم بلکه پدرم را میخواهم وقتی روپوش طبق را برداشتند و راس بریدهی پدر در جلو چشمانِ آن کودک سهساله نمایان گردید و رقیه که قدرتِ برداشتنِ آن سرِ بریده را نداشت خود را بر رویِ سرِ بریده انداخت و همه منتظرِ شیرینزبانی آن گُل دردانه حسین بودند که پس از مدتی که با پدر راز و نیاز کرد ، صدایِ او را دیگر نشنیدند و به خیالِ اینکه در اثرِ خستگی خوابش برده و وقتی حرکت دادند ، دیدند که سرِ پدر یک طرف و رقیه به یک طرف افتاد . (: 💔
_ گوشهای از کتابِ زینبعقیلهالعرب " .
46.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- فقط بهم بگو بابام کجاست ؟ 💔
#روضـه | #رقـیهۜخـاتـون .
20.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- انقـدر منو زدن کمـرم بابا . 💔
42.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- همیشه وقتِ دیدارت
لباسِ خوب پوشیدم . 💔
#روضـه | #رقـیهۜخـاتـون .
14.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- حالا اومدی ، حالا که خوابن
تموم ِدخترای ِشام اومدی ؟ 💔 .
36.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- خـواهـر روی ِتـل ایستـاده
مـادر سمـتِ گـودال مـیـره . 💔
#روضـه | #شـبِجـمعـه | پارت¹
- خانوم سه ساله³¹⁵ .
- خـواهـر روی ِتـل ایستـاده مـادر سمـتِ گـودال مـیـره . 💔 #روضـه | #شـبِجـمعـه | پارت¹
38.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عـریان روی ِخـاک افـتـادی
زهـراۜ چـادر روت میندازه . 💔
#روضـه | #شـبِجـمعـه | پارت²
20.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- مـن ك به عمـر رفته بودم
تـنهـا به مجـالسِ زنـانه . 💔
18.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- مـوجِ بـلا دمـادم کنـارِ رقیه ۜ است .
19.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- بابا خـوابم نـمـیبـرد ك
دسـتِ تـو بالشـم نیست . 💔
#روضـه | #رقـیهۜخـاتـون .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- هـردوتاشـون لگـد خـوردن . 💔
#روضـه | #رقـیهۜخـاتـون .
- بنویسید به روی ِکـفنم بعد از مـرگ
خـادمیِ رقـیهۜ کـارِ هـر روزش بـود . (:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- همـه مـیـزدن مـن ُ زجـرم پشتشون . 💔
18.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- یه دخـتـر به بابا فـقط دلخوشه .
46.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- اینقدر دلش میخواست بیاد . (:
25.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- نمیدانم ك میدانی مرا بازار بردند . 💔
40.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- بمیـرم بـرایِ دلِ رقـیه ۜ :))) 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- آسمونا جـای ِمـنه : ) )
16.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- آغـوشِ پـدر جـایم بـود : ) )
18.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- دخـتری ك با باباش خندیدُ رفت
چـادرِ روی ِسـرش مـالِ منه . 💔
#روضـه | #رقـیهۜخـاتـون .
47.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- درمـونه دردامـی ، رقیه ۜ . ❤️🩹