فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✨ آرزویم این است ؛
❤️✨ ڪہ دلت خوش باشد ...
❤️✨ نرود لحظہاے از ...
❤️✨ صورتِ ماهت لبخند ...
❤️✨ نشود غصّہ ...
❤️✨ ڪَمی نزدیڪت ...
❤️✨ لحظہهایت ...
❤️✨ همہ زیبا و قشنگ ...
❤️✨ از خـ♡ـدا مےخواه...
❤️✨ ڪہ تو را ...
❤️✨ سالم و ...
❤️✨ خوشبخت بدارد ...
❤️✨ همہ عمر ...
❤️✨ و نباشی دلتنگ ...
❤️✨ و بدانی ڪہ ...
❤️✨ ڪَسی هست هنوز ...
❤️✨ ڪہ تو را یاد ڪند ...
✦--°•🍃🌼﷽🌼🍃•°--✦
✍ حکایت #پندانه
« دو بـرادر »
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگي كار مي كردند كه يكي از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگي داشت و ديگري مجرد بود .
شب كه مي شد دو برادر , همه چيز از جمله محصول و سود را با هم نصف مي كردند . يك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :
« درست نيست كه ما همه چيز را نصف كنيم . من مجرد هستم و خرجي ندارم ولي او خانواده بزرگي را اداره مي كند.»
بنابراين شب كه شد يك كيسه پر از گندم را برداشت و مخفيانه به انبار برادر برد و روي محصول او ريخت .
در همين حال برادري كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :
« درست نيست كه ما همه چيز را نصف كنيم . من سر و سامان گرفته ام ولي او هنوز ازدواج نكرده و بايد آينده اش تأمين شود.»
بنابراين شب كه شد يك كيسه پر از گندم را برداشت و مخفيانه به انبار برادر برد و روي محصول او ريخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحير بودند كه چرا ذخيره گندمشان هميشه با يكديگر مساوي است .
تا آن كه در يك شب تاريك دو برادر در راه انبارها به يكديگر برخوردند . آن ها مدتي به هم خيره شدند و سپس بي آن كه سخني بر لب بياورند كيسه هايشان را زمين گذاشتند و يكديگر را در آغوش گرفتند.
•°--✦--°•🍃🌼🍃•°--✦--°•
https://eitaa.com/Ruzielahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕دعای مادر رو دست کم نگیرید!
💠ماجرای دعا مادر حضرت موسی(ع)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/Ruzielahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زن و مرد باید بسوزید و بسازید
🎤حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/Ruzielahi