بر مار و مور جای نفس تنگ گشته است
بردند بس که آدمیان آرزو به خاک
#صائب_تبریزی
#یاد_مرگ
#آرزو
@SAEB_TABRIZ
می شود طومارِ عمرش طی به اندک فرصتی
هرتهی مغزی که گوید چون قلم بسیار حرف
#صائب_تبریزی
#پرحرفی
#سکوت
@SAEB_TABRIZ
اگر چه سگ به مَرَس می کِشند صیادان
کشیده است سگ نفس در مرس ما را
#صائب_تبریزی
#نفس_امّاره
مرس : قلاده
@SAEB_TABRIZ
غزل اخلاقی بسیار زیبا
از براى کام دنيا خويش را غمگين مکن
پشت پا زن بر دو عالم، دست را بالين مکن
نخل نوخيز تو بهر بوستان ديگرست
ريشه محکم در زمين عاريت چندين مکن
چشم خواب آلود را در گوشه نسيان گذار
راه دورى پيش دارى بار خود سنگين مکن
اشک خونين در قفا دارد وداع رنگ و بو
خانه اى کز وى برون خواهى شدن رنگين مکن
مى چکد خون از سر شمشير حشر انتقام
پنجه از خون ضعيفان سرخ چون شاهين مکن
تيشه اى دارى چو آه آتشين در آستين
سنگ راهت گر شود کوه گران، تمکين مکن
هر چه پيشت آورد قسمت، به آن خرسند باش
از براى زيستن اندازه اى تعيين مکن
خارخار حرص را در پرده دل ره مده
ناقه گردون نورد روح را گرگين مکن
زخم دندان ندامت در کمين فرصت است
کام خود از بوسه شکر لبان شيرين مکن
غنچه مستور مى خواهد بهشت روى يار
چشم خود را باز بر رخسار حورالعين مکن
نقد از مرگ ارادى ساز حشر نسيه را
منزل خود را دراز از چشم کوته بين مکن
شکر اين تلخرويان نى به ناخن مى کند
وقت حاجت جز به خون خود دهن شيرين مکن
نان جو خور، در بهشت سير چشمى سير کن
دل چو گندم چاک بهر خوشه پروين مکن
شهپر طاوس را آخر مگس ران مى کنند
فخر بر عريان تنان از جامه رنگين مکن
در نمى گيرد به ارباب خرد افسون عشق
گر نه اى بيکار، خون مرده را تلقين مکن
آب صاف و تيره صائب دشمن آيينه است
سينه خود را غبارآلود مهر و کين مکن
#صائب_تبریزی
#غزل_اخلاقی
#موعظه
@SAEB_TABRIZ
امیر المومنین علیه السلام :
"و لا تحاسدوا
فانالحسد یاکل الایمان
کما تاکل النار الحطب"
حسد به اهل حسد کار می کند صائب
چنان که آتش سوزنده میخورد خود را
#صائب_تبریزی
#حسد
@SAEB_TABRIZ
جانِ هواپرستان در فکر عاقبت نیست
گِرد هدف نگردد تیری که شد هوایی
#صائب_تبریزی
#هواپرستی
@SAEB_TABRIZ
چرا ز غیر شکایت کنم؟! که همچو حباب
همیشه خانه خرابِ هوای خویشتنم
#صائب_تبریزی
#هواپرستی
@SAEB_TABRIZ
چون گُل ز ساده لوحی در خواب ناز بودیم
اشکِ وداع شبنم بیدار کرد ما را
#صائب_تبریزی
#سحرخیزی
@SAEB_TABRIZ
از خامه ی خویش است مرا رزق مهیا
چون طفل ز انگشت مرا شیر برآید
#صائب_تبریزی
#رزق_اهل_علم
خامه : قلم
@SAEB_TABRIZ
لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون
از گلوي خود بريدن وقت حاجت همت است
ورنه هر کس گاه سيري پيش سگ نان افکند
#صائب_تبریزی
#انفاق
@SAEB_TABRIZ
هلاک حسن خداداد او شوم، که سراپا
چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
بر نقشِ پای مور بهآهستگی خرام
زنجیرِ فیلِ مستِ مکافاتْ پاره است
#صائب_تبریزی
#مکافات_عمل
@SAEB_TABRIZ
خودنمایی غافلان را در بلا می افکند
پای خواب آلود تا ساکن بود بی آفت است
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
یکی از صنایع زیبا و رایج در شعر فارسی خصوصا در بین شاعران سبک هندی اسلوب معادله یا مدّعا مثل میباشد
اسلوب معادله این است که دو مصراع یکی شامل یک ادعا هست و مصراع بعدی مثالی هست که در حکم دلیل آن مدعایی است که در مصراع دیگر آمده
دو مصراع در ظاهر هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر ندارد اما وقتی به دو مصراع خوب دقت کنیم در می یابیم که یک مصراع در حکم دلیلی شاعرانه یا مصداقی برای مصراع دیگر است تا جایی که می توان جای دو مصراع را عوض کرد و میان آن ها علامت مساوی گذاشت و این ارتباط معنایی نیز بر پایه ی تشبیه استوار است .
مثال ۱ :
عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود
موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود
#صائب_تبریزی
مثال ۲ :
اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی ست
اشک کباب موجب طغیان آتش است
#صائب_تبریزی
مثال ۳ :
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن خار می ماند به جا
#صائب_تبریزی
مثال ۴ :
در گشاد کار خود مشکل گشایان عاجزند
شانه نتواند گشودن طرّه شمشاد را
#صائب_تبریزی
#مدعا_مثل
#اسلوب_معادله
#صنایع
@anjoman_matla
دعوی دانش بود صائب به نادانی دلیل
هر که نادان می شمارد خویش را داناترست
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : مِن كفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ :إغاثَةُ المَلهوفِ ، والتَّنفيسُ عنِ المَكروبِ
امام على عليه السلام : رسيدن به فرياد ستمديده و زدودن غم اندوهناك از كفّاره هاى گناهان بزرگ است
.
.
به دامان تو از صحرای محشر گرد ننشیند
اگر افشانده ای گردی ز دلهای غمین اینجا
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
علیکم انفسکم : بر شما باد خودتان
حاصلم از زندگی چون شمع اشک و آه بود
من در این محفل برای دیگران می زیستم
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
از خویش برآورد تمنای تو ما را.mp3
5.44M
از خویش برآورد تمنای تو ما را
سر داد به فردوس تماشای تو ما را
خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است
هر جلوه ای از قامت رعنای تو ما را
چون سایه که سر در قدم سرو گذارد
محوست سراپا به سراپای تو ما را
ما را نتوان از تو جدا کرد، که دادند
دلبستگی خاص به هر جای تو ما را
چون صبح برانگیخت به یک خنده پنهان
از خواب عدم، لعل شکرخای تو ما را
امروز ز رخساره خود پرده برانداز
تا نقد شود جنت فردای تو ما را
این ماحضری بود که در دیدن اول
کرد از دو جهان سیر، تماشای تو ما را
حاشا که ز آیینه دل پاک نسازد
گرد دو جهان، دامن صحرای تو ما را
گو سیل فنا گرد برآرد ز دو عالم
کافی است سیه خانه سودای تو ما را
صائب به نوا کوش، کز این نغمه طرازان
کافی است همین صوت دلارای تو ما را
#صائب_تبریزی
خوانش : علی مقدم
@SAEB_TABRIZ
غریب گشت چنان فکرهای ما صائب
که نیست چشم به تحسین هیچ کس ما را
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
بی قدر ساخت خود را ، نِخوَت فزود ما را
بر ما و خود ستم کرد ، هر کس ستود ما را
#صائب_تبریزی
#میل_به_ستایش
#غرور
نخوت : غرور
@SAEB_TABRIZ
عشق از آن شوخ تر افتاده که پنهان گردد
این شرر در جگر سنگ نماید خود را
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
زود باشد که زند غوطه به خون چون طاووس
خودنمایی که به صد رنگ نماید خود را
#صائب_تبریزی
#خودنمایی
@SAEB_TABRIZ
بیکاری و توکّل ، دورست از مروّت
بر دوش خلق مفکن زنهار بار خود را
#صائب_تبریزی
#توکل_دروغین
@SAEB_TABRIZ
تو آن روز صائب ز ارباب حالی
که سازی چو گفتار ، کردار خود را
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
زان چشمهای میگون شرمی بدار صائب
از هر شراب تلخی مشکن خمار خود را
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
درک فکر نازک من شاهد فهمیدگی است
می کند تحسین خود، هر کس کند تحسین مرا
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
صبح محشر عاجز از ترتیب اوراق من است
بس که خود را در سراغ او به یکدیگر زدم
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ