May 11
May 11
https://eitaa.com/SAmarashi
آیا علم دینی مفهومی دارد؟
دکتر سیدعلی مرعشی
عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز
ساپینگتون (1989) در کتاب انطباق، نظریه، پژوهش و کاربرد فردی چنین می نویسد: <<بسیاری از روانشناسان اظهار میدارند که آدمی قسمتی از طبیعت به شمار می آید و لذا حتما به وسیله همان قوانین طبیعی اداره می شود که بر صخره ها، ستارگان و باکتریها حاکم است. اما این گفته فقط یک <فرض> است نه واقعیت. نظریه های علمی همیشه یک رشته فرضهای متافیزیکی و زیربنایی ارائه می کنند که قرار نیست مورد آزمون قرار گیرند>>.
وقتی یک شیمیست در آزمایشگاه با تاثیر اسیدکربنیک بر کلسیم، به کربنات کلسیم می رسد و می گوید همگان می توانند در شرایط مشابه از تاثیر این دو ماده بر هم به کربنات کلسیم برسند، او این سخن را (همانگونه که ساپینگتون به درستی گفته است) بر اساس پیش فرضهای متافیزیکی اثبات نشده و به عبارت دیگر بر اساس عقایدی بنیادین درباره جهان (جهانبینی) می گوید، این پیش فرضها از قرار زیر هستند:
1) پدیده ها تابع جبر علّی اند (قانون علت و معلول)
2) قوانین حاکم بر طبیعت ثابت اند
3) هرچه قابل مشاهده و اندازه گیری باشد واقعی است
4) هرچه واقعی باشد حتما قابل اندازه گیری و مشاهده است
5) جهان واقعیتی مستقل از ذهن ما دارد
اما می بینیم که اینها عقیده هستند نه علم، و این عقاید به عنوان پیش فرض ها و بنیانهای علم این شیمیست در نظر گرفته شده اند
در فلسفه علم روشن شده است که تمام علوم از جمله علوم تجربی و علوم انسانی مبنای ایدئولوژیک یا عقیدتی دارند، برای مثال مبنای علوم تجربی نوین ابتدا پوزیتیویسم و بعدها در مواردی پوزیتیویسم منطقی بوده است، پوزیتیویسم این <عقیده> است که تنها چیزی را باید واقعی دانست که قابل مشاهده و اندازه گیری باشد، این که چنین دیدگاهی یک عقیده یا ایدئولوژی است و نه علم، به وسیله یک سوال ساده روشن شد که توانست کاخ با شکوه پوزیتیویسم را فروبپاشد و آن سوال این بود: آیا گزاره ی <فقط امور قابل مشاهده و اندازه گیری واقعی هستند> خود از طریق مشاهده و اندازه گیری به دست آمده و یا یک پیش فرض اعتقادی است؟
به همین ترتیب هیچ دانشمند علوم تجربی تا چه رسد به علوم انسانی در تفحص های علمی خود فاقد پیشفرض های عقیدتی نیست، برای نمونه در روانشناسی، رفتارگرایان بر اساس چند پیش فرض اعتقادی روش پژوهش خود را صورتبندی کردند و یافته ها در آن چهارچوب معتبر محسوب می شد، این پیش فرض ها عبارت بودند از رئالیسم، ماتریالیسم، پوزیتیویسم و جبرگرایی علٌی، اگر این پیش فرض ها نقض شوند یافته های رفتارگرایان بی اعتبار خواهد بود، کما اینکه با پذیرفته شدن <پوزیتیویسم منطقی> اخلاف رفتارگرایان اولیه مجبور شدند نقش ذهن را در رفتار بپذیرند در حالیکه ذهن قابل مشاهده و اندازه گیری نبود، نکته مهم آنست که اگر کسی خود را ملتزم به پذیرفتن نظریات رفتارگرایان بداند و غیر آن را نپذیرد عملا پیش فرض های عقیدتی رفتارگرایی را که دیگر علم نیستند نیز پذیرفته است،
بدیهی است که بنیان های عقیدتی علم، خود در حیطه علم مورد بحث و چالش قرار نمی گیرند، بلکه در حیطه فلسفه (به معنای نگاه کلی و زیربنایی) در مورد صحت و سقم آنها بررسی می شود
به عنوان مثال دیگر، فروید بنیان نظرات روانکاوی خود را بر چند عقیده بنا نهاده بود: یکی عقیده به عدم وجود خدا، دوم عقیده به خرافی بودن همه انواع دین به صورت مطلق، عقیده به جبرگرایی علٌی، عقیده به عدم وجود آخرت، و عدم عقیده به پوزیتیویسم، به وضوح می توان مشاهده کرد که با این وجود که هیچیک از این عقاید موضوع علم روانشناسی نیستند اما نظریات فروید ابدا از این چهارچوب ها خارج نشده است، هرچند نظریات روانکاوی فروید الزاما در متن عقاید بنیادین فروید وجود نداشته است اما نکته مهم آنست که پذیرفتن کامل و بی چون و چرای نظریات فروید بدون پذیرفتن پیش فرضهای او غیرممکن است،
اختلاف انیشتین با فیزیکدانان مکانیک کوانتوم نیز بر سر یک عقیده بنیادین بود نه یک یافته علمی: عقیده انیشتین به جبر علٌی و عدم التزام کوانتومی ها به آن. به همین دلیل است که تاکنون هیچیک نتوانسته کاملا دیگری را کنار بزند، زیرا هر عقیده طرفدارانی دارد،
<<<می بینیم که علم منهای عقیده وجود خارجی ندارد>>>
و این نکته ای است که مخالفان علم دینی دانسته و یا نادانسته از کنار آن عبور می کنند
به عکس طرفداران علم دینی هرگز مدعی نیستند که همه گزاره های علمی باید از دین استخراج شوند و این واضح است، بلکه سخن ساده آنان این است که صورتبندی نظریات علمی و روش پژوهش نباید با بنیانهای اعتقادی دین معارض باشد، همان نکته ای که تا کنون همه نظریه پردازان و پژوهشگران علوم گوناگون در مورد عقاید بنیادین خود رعایت کرده اند در حالیکه آن عقاید علمی نبودند بلکه نگاهی کلی نگرانه و مبنایی (فلسفه و جهان بینی) بودند،
https://eitaa.com/SAmarashi
به همین قرینه دانشمند مسلمان نیز بایستی و حق دارد که به بنیان های عقیدتی خود در کار علمی ملتزم باشد و در این صورت علم او علمی دینی است
همانگونه که دانشمندان دیگر اجزای علوم خود را از بنیان های عقیدتی خود استخراج نکرده اند بلکه روح آن عقاید را در کارهای علمی رعایت کرده اند، در علم دینی نیز ادعا و قرار آن نیست که تمامی جزئیات علمی از دین استخراج شوند (زیرا مدعیان می گویند دین درباره همه جزئیات نظر نداده است پس علم دینی بی معنی است!)، همچنین این سخن که علم دینی بی معنی است زیرا ساحت علم و دین و ماموریت آنها جداست نیز گزاف و بی اساس است چرا که علم دینی همان دین نیست بلکه علمی است که پیش فرض های بنیادین خود را از دین می گیرد نه آنکه موضوع علم دینی با دین یکی باشد. کافی است مبانی جهان بینی و انسان شناسی دینی در صورت بندی نظریات و خلاقیت های علمی و همچنین در روش شناسی پژوهش رعایت گردد، آنگاه ما علمی خواهیم داشت که علوم دیگر از نظر علمی بنیان های مرجحی بر آن ندارند و نامش علم دینی است. هرچند منعی هم نیست که ما برخی جزئیات دقیق را نیز از متون دینی الهام بگیریم و روی آنها پژوهش کنیم.
جای تاسف است که برخی بدون دقت نظر در اجتناب ناپذیر بودن بنیانهای عقیدتی برای تمام علوم، در مورد بی معنی بودن علم دینی سخن گفته اند، بی توجهی سهوی یا عمدی به این نکته ساده و بدیهی منتهی به سوالاتی ناسازگارانه و سطحی می شود مانند اینکه آقای مصطفی ملکیان برای طعنه به علم دینی پرسیده آیا سیب زمینی اسلامی داریم یا نه، پاسخ آنست که سیب زمینی یک ابژه است در حالیکه علم یک سوبژه درباره انواعی از ابژه است، بله سیب زمینی یک فرد مسلمان از دیدگاه او اول مخلوق خداست نه امری زاییده تصادف دوم آنکه علم و قدرت خداوند به تمام ذرات آن احاطه دارد، سوم خواص آن را هر لحظه خداوند به آن میدهد و این معانی برای یک فرد غیرمسلمان ممکن است موضوعیت نداشته باشند، بله ماهیت مطلق
سیب زمینی برای یک فرد مسلمان و غیر مسلمان تفاوتی ندارد اما ملاحظات آنها در خصوص سیب زمینی متفاوت است و این نکته بی اهمیتی نیست،
خوشبختانه ما در روانشناسی اسلامی راه خود را یافته ایم و دیگر وقفه در آن رخ نمی تواند داد، ما دقیقا می دانیم چه می خواهیم، در کتاب درسنامه های روانشناسی اسلامی به تفصیل چیستی، چرایی و چگونگی روانشناسی اسلامی را با ذکر نمونه های عملگرایانه زیادی شرح داده ام، این کتاب در حال حاضر منتهی به پدیداری یک پژوهشکده مجازی خودجوش شد که در آن 13 تیم پژوهشی به طور فعال در حال کار هستند، کارهای زیادی نیز در چند سال اخیر در قالب پژوهش های آزاد یا پایان نامه انجام شده اند، برای نمونه ما به بسته های مداخله ای درمانی اسلامی موثر برای تغییر سازه های روانشناسی دست یافته ایم، همچنین به دریافت های روانشناسانه زیادی از گزاره های دینی رسیده ایم که در پژوهش تایید شده اند، ما توانسته ایم نظریه شخصیت را که از اهداف مهم روانشناسی است براساس گزاره های دین اسلام صورتبندی کنیم، این کارهای علمی ممکن است اکنون به نسبت انتظار حجم خیلی زیادی نداشته باشند اما مهم آنست که اکنون پس از چند دهه رخوت و بلاتکلیفی در چند سال اخیر تعداد قابل توجهی روانشناس وجود دارد که راه رسیدن به یک مکتب روانشناسی اسلامی را می دانند، آنها بسیار با انگیزه و پرتلاشند، تنها نیاز آنان مدت زمانی است تا به تدریج یافته های خود را توسعه دهند و این اتفاق به سرعت در حال رخ دادن است، این کارهای علمی غیر از آنکه بنیانهای اعتقادی خود را از اسلام و نه از عقاید بنیادین سایر مکاتب روانشناسی گرفته اند هیچ محدودیت دیگری ندارند، و البته این محدویت اعتقادی برای همه علوم دیگر نیز وجود دارد فقط نام اعتقادات بنیادین خود را دین نمی گذارند اما به وضوح همه ایدئولوژیها نوعی دین هستند و با خود الزامات عملی می آورند، زیرا دین الزاما و همواره دارای منشاء الهی نیست، مانند بودیسم، ماتریالیسم، هندوئیسم، جبرگرایی و انواع عقاید سازمان یافته و سازمان نایافته
سالهاست که در جهان مکاتب روانشناسی دینی از قبیل روانشناسی مسیحی، روانشناسی یهودی، روانشناسی بودایی و ...
christian psychology
judaian psychology
budistic psychology
و امثال آنها وجود دارد. آنها دارای نظریات، پژوهش ها و توصیه های کاربردی هستند که در قالب مقالات و کتب و موسسات زیادی ترویج می شود، آیا هرگز غرب اندیشان داخلی به این مکاتب اعتراضی داشته اند؟ یا فقط هرچیز پسوند اسلامی بگیرد آنتن های آنان را حساس می کند؟
دانشگاه های علوم پزشکی زیادی در آمریکا روی theosomatic medicine یا طب خدایی - تنی کار می کنند و تا کنون چندصدهزار پژوهش انجام داده اند که به تفصیل در کتاب <بهداشت روان و نقش دین> در این مورد شرح داده ام.
https://eitaa.com/SAmarashi
ما چندان نیازی نمی بینیم که بر سر ممکن بودن یا محال بودن علم دینی وارد بحث های فرسایشی شویم، نگاه ما بایستی نگاهی عملگرایانه باشد، پس از عینیت یافتن علم دینی دیگر سخنی در امکان و امتناع علم دینی باقی نخواهد ماند
خرافه ای به نام <راز> یا <قانون جذب>
این موضوع از چند سال پیش به شکل گسترده و با صرف هزینه های زیاد و از طریق سی دی و کتاب و فیلم و ... در میان مردم گسترش یافته که به نظر می رسد کاملا برنامه ریزی شده است و عده ای هم بدون مطالعه همراهی کرده اند.
جان کلام این خرافه اینگونه که دستگیرم شده آنست که:
1) در جهان کائنات است که تعیین کننده وقایع است
2) کائنات دارای یک شعور یکپارچه است
3) انرژی کیهانی ارتباط موجودات را برقرار می کند
4) اندیشه انسان سبب ارسال انرژی به کائنات می شود و بسته به نوع فکر نوع انرژی فرق می کند و پاسخ کاینات هم فرق می کند
5) فکر مثبت سبب می شود وقایع مثبت جذب صاحب فکر شود و فکر منفی باعث جذب وقایع منفی می شود
6) در نتیجه سرنوشت انسان به افکار مثبت و منفی او و واکنش کاینات بستگی دارد
توجه بفرمایید که هیچیک از گزاره های فوق نه پشتوانه علمی (در فیزیک و کیهان شناسی و زیست شناسی) دارند و نه پشتوانه دینی دارند بلکه مخالف آموزه های قطعی دین ما هستند و نه حتی در تجربه درست هستند
متاسفانه در این طرز فکر سعی می شود خدا کنار گذاشته شده و به کاینات به عنوان مرجع امور نگریسته شود و این یک بت پرستی مدرن بوده و از مقدمات ترانس مدرنیسم است (دوره ای که در غرب پس از پست مدرنیسم در حال آغاز است و مبنای آن برگشت بشر به خرافات با هدف دین زدایی مطلق از جامعه بشری است) در حالیکه آموزه دین ما این است که:
الی الله ترجع الامور. همه امور به خدا باز می گردد و مرجع مقدرات اوست نه کاینات که مخلوق اوست
از سوی دیگر بررسی زندگی انسانهای موفق نشان می دهد که آنها با تلاش و مبارزه و پس از بارها شکست به موفقیت رسیده اند نه با نشستن در گوشه ای و فقط مثبت فکر کردن.
البته ما می دانیم که منفی فکر کردن امید و توان را از انسان می گیرد و برعکس خوش بینی سبب امید و توان می شود. این هم یک یافته علمی است و هم یک آموزه دینی. در روایات ما تاکید شده که خداوند متناسب با گمان بنده اش به او با وی رفتار می کند پس اگر بنده به خدا خوش گمان باشد برای او مقدرات خیر رقم می زند و اگر بنده به خدا بدگمان باشد خداوند مانند بنده اول با او رفتار نمی کند. لذا بدگمانی به خدا مذمت شده. اما توجه کنید که در باصطلاح قانون جذب اصلا پای خدا در میان نیست و خوش گمانی و بدگمانی به جهان است نه خدا. و این یک مغلطه است.
همچنین خوش گمانی تنها، هرگز بدون محاسبه و تفکر و مشورت و تلاش کافی نبوده و بیراهه ای بیش نیست، این هم در عمل دیده می شود و هم آموزه دینی ماست که: و ان لیس للانسن الا ما سعی
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
تفاوت انواع هوش با هوش معنوی
پیشتر تصور می شد که هوش یک نوع ظرفیت ذهنی واحد است که کارش حل مسئله است
گاردنر دریافت که هوش شامل انواعی از ظرفیت های ذهنی است که هرکدام به نوعی فرد را از مهلکه ها می رهانند و یا توانمند می سازند
گاردنر در تئوری هوش های چندگانه، دستکم 8 نوع هوش را برشمرد: هوش شناختی (یا همان IQ که به درد درس خواندن می خورد)، هوش هیجانی (یا EQ که برای تشخیص و مدیریت احساسات است و با آن می توان در دیگران نفوذ کرد)، هوش طبیعی (که به درد درک طبیعت می خورد)، هوش موسیقایی (که برای تشخیص هارمونی های صوتی است) و انواع دیگری از هوش ... که ممکن است فرد خاص در برخی انواع هوش قوی و در برخی دیگر ضعیف باشد.
در این میان هوش دیگری معرفی شده است که نامش هوش معنوی یا spiritual intelligence یا spiritual quotient یا SQ است. این هوش برای آنست که معنای کلی هرچیز درک شود. اگر کسی با دیدن یک فیلم جزئیات زیادی را که دیگران تشخیص نمی دهند متوجه شود هوش شناختی یا IQ بالایی دارد. اما همین فرد اگر نتواند پیام کلی فیلم را درک کند هوش معنوی یا SQ ضعیفی دارد.
کسی که خوب درس می خواند و پیشرفت می کند هوش شناختی او خوب است. کسی که خوب با دیگران ارتباط برقرار می کند و روی آنها تاثیر می گذارد هوش هیجانی بالایی دارد. اما همین افراد اگر از پیشرفت تحصیلی یا اجتماعی خود در جهتی استفاده کنند که با اهداف نهایی زندگی در تضاد باشد هوش معنوی پایینی دارند.
اگر فرد شغلی را انتخاب کند که درآمد بالاتری دارد در سطح هوش شناختی عمل کرده، اگر شغلی را انتخاب کند که برایش محبوبیت و نفوذ بیشتری می آورد در سطح هوش هیجانی عمل کرده اما اگر شغلی را برگزیند که به درد اهداف کلان و نهایی زندگی بخورد در سطح هوش معنوی عمل کرده است،
همه انواع هوش برای آنکه به امور مخرب تبدیل نشوند بایستی تحت اشراف هوش معنوی درآیند. هوش معنوی کمک می کند که فرد برای به دست آوردن اهداف کوتاه مدت و گذرا، اهداف اساسی زندگی را قربانی نکند، هوش های دیگر برای غلبه بر موانع هستند تا فرد را به پیش ببرند، اما هوش معنوی اجازه نمی دهد در گیرودار این تلاش ها جهت اصلی و معنای کلی زندکی گم شود، هوش معنوی برای درک معنای کلی زندگی است،
اگر ما به سمت دره با تلاش زیاد حرکت کنیم و در این تلاش هیچ مانعی جلودار ما نباشد ما یک خودتخریبگر ماهر بیش نیستیم
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
به مناسبت درگذشت استیفن هاوکینگ فیزیکدان مشهور
هاوکینگ از این جهت که در عین وجود یک بیماری ناتوان کننده (ALS) توانست به تلاش علمی سطح بالایی دست بزند قابل تحسین است. او اما چنانکه مشهور است پس از آنکه کتابی در اثبات وجود خدا نوشت مورد طمع سیستم های ماسونی قرار گرفت. زندگی و امور درمانی او پرهزینه بود. گفته می شود ماسون ها از او خواستند که از جایگاه علمی خود برای اثرگذاری بر مردم جهان چنان استفاده کند که ماسونها می خواستند. لذا او شروع به رد وجود خدا کرد. گرچه بسیاری از دانشمندان و فلاسفه غرب او را بخاطر یک نتیجه گیری نامعقول ریشخند کردند اما او توانست آنچنانکه ماسونها خواسته بودند (اگر این نقل درست باشد) عده ای ساده اندیش را که تصور می کنند علم پاسخ همه چیز را در آستین دارد بفریبد. اینچنین بود که هاوکینگ اثرگذاری اجتماعی ناشی از یک جایگاه علمی را برای اهداف خاصی هزینه کرد و فروخت.
اینکه انسان بتواند در هر شرایطی حتی معلولیت، خوب و موثر و پیشرونده تلاش کند عالی است. اما اینکه در چه جهت تلاش کند و ماحصل این تلاش را در کجا هزینه کند موضوع به مراتب مهمتری است.
خوب شنا کردن مهم است اما مهمتر آنست که به کدامین سمت شنا کنی!
هاوکینگ بیشتر درس عبرت است تا الگو
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
در مورد دیدگاه ناکارآمد هاوکینگ راجع به خدا می توانید فایل های زیر را مرور کنید
گفتگوی دانشجو و استاد.pdf
38.1K
گفتگوی دانشجو و استاد. شیوه ای ابداعی و نقض ناپذیر در اثبات وجود خداوند
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید| نابودی استدلال استفن هاوکینگ در مورد پیدایش جهان از هیچ در کمتر از دو دقیقه
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
نفاق در لغت از ماده نفق گرفته شده است و در «اصل از نافقاء الیربوع (حفره های خانه موش) گرفته شده است». نافقاء نیز جمع نفقاء است که به معنی «یکی از حفره های موش است که موش (به منظور تدابیر امنیتی) آن را پنهان می کند و دیگری را آشکار می گرداند». (تا هنگام احساس خطر از حفره پنهانی داخل شود.) به دلیل این شباهت کار منافق را نفاق نامیدند، چرا که منافق در لغت به کسی می گویند که «کفرش را مخفی می کند و اظهار ایمان می کند و در کل خلاف آنچه در دل دارد، اظهار می کند».
منافق همواره برای خود گریزگاهی را حفظ می کند، هرگاه بتواند زهر خود را به دین می ریزد و هرگاه بخواهند دست او را رو کنند به گفتمانی دینی پناه می برد و دوباره روز از نو و روزی از نو ...
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
مقوله ی <پایبندی دینی> از دیدگاه های مختلفی قابل تقسیم به انواع است. مثلا تدین درونی و تدین بیرونی، یا تدین سالم و ناسالم، یا تدین فردی و سازمانی و امثال آن، که همه را در کتاب <بهداشت روان و نقش دین> شرح داده ام. اما یک تقسیم بندی دیگر نیز هست: تدین حداقلی و تدین حداکثری. دوستانی که با بنده ارتباط نزدیک دارند می دانند که من فردی مستقل الفکر بوده و تابع بی چون و چرای هیچ جریانی نمی شوم و لذا نماینده هیچ طیف سیاسی نیستم بلکه به عکس به همه طیف های سیاسی انتقاد دارم. اما بایستی توجه نمود که مردمان طرفدار تدین حداکثری آن طیف هایی هستند که دین برایشان مبنای همه چیز است و هر چیز دیگر در مدار دین مورد قضاوت است. به عبارت ساده تر در هر تصمیم و انتخابی اول باید معیارهای دینی محقق شود بعد نوبت به سایر معیارها می رسد. اما طرفداران دین حداقلی کسانی هستند که می خواهند زندگی شان را بکنند و احتیاطا یک گرایش دینی را هم حفظ کنند تا اگر احیانا آخرتی درکار بود! آنجا هم بی سازوبرگ نمانند، اما جوری پایبندی دینی را حفظ می کنند که این گرایش دینی مزاحم خواهش های دنیاییشان نشود. به طور طبیعی میان این دو طیف (متدینان حداقلی و حداکثری) در جامعه مرتبا کشمکش و اصطکاک است گر چه هر دو هم خود را مسلمان می دانند. نکته مهم این نیست که متدینان حداکثری متدینان حداقلی را دشمن می انگارند، حاشا! بلکه ناراحتی حداکثری ها از اینست که حداقلی ها کاملا پتانسیل آن را دارند که آب به آسیاب گروه سومی به نام دین ستیزان بریزند و به آسانی فریب آنها را خورده و بازیچه ایشان می شوند. زیرا بدان سبب که دین اولویت زندگی شان نبوده اهتمامی در درک عمیق اندیشه دینی هم نداشته اند، لذا امید دین ستیزان به طرفداران دین حداقلی است. سفسطه های خود را هم به راحتی به آنان می قبولانند. الان در فضای مجازی بیشتر پیامهای طراحی شده در اتاق فکرهای وهابی و یهودی توسط مسلمانان حداقلی دست به دست می شود گرچه مسلمان هم هستند، اما به راحتی فریب می خورند و توان تشخیص یک پیام ضددینی با رنگ و لعاب دینی را ندارند و زیاد هم حساسیت دینی ندارند. اینکه برای مهدی زدایی و حسین زدایی از اندیشه مردم ایران طراحی مفصلی صورت گرفته بر هیچ فرد اهل مطالعه ای مخفی نیست. دین ستیزان در سال 88 یک حساسیت سنجی در مورد حسین زدایی انجام دادند و دستشان آمد که ریشه کنی اندیشه و ارادت حسینی از مردم ایران به این سادگی نیست و حرکت های ناگهانی با مقابله جدی مردم مواجه می شود. لذا چندسالی است که به فرهنگ سازی زمینه ای مشغولند و به نظر می رسد در چند سال اخیر کار برایشان راحتتر شده و افزایش حجم و تنوع و گستره تلاششان به وضوح قابل رویت است. در این فضا پروژه اخیر فوتبال ایران و کره که گویا بازی برگشت آن نیز با شب ضربت امیرالمؤمنین ع مصادف بود نیز چنانچه تصادفی یا سهوی تلقی شود نوعی ساده لوحی است. حالا مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که اگر از مردم ایران رای می گرفتند که آیا مایلید مسابقه را شب عاشورا بگذاریم در حالت عادی اکثر قریب به اتفاق رای منفی می دادند. لیکن میدانند وقتی مردم را در عمل انجام شده بگذارند طرفداران دین حداقلی که کم هم نیستند و در بینشان از نخبه تا مردم عادی وجود دارد نه تنها حساسیتی نشان نمی دهند بلکه از آنجا که دین اولویت اول تصمیماتشان نیست شاید همراهی هم بکنند. خوب وقتی دین اولویت آخر باشد قدرت تعارض با فوتبال یا هر چیز دیگری را ندارد. درست به همین دلیل است که یکی از این جریانات مورد انتقاد بنده توانسته از آیت الله و آیت الله زاده تا خواننده لس آنجلسی و همجنسگرا و از سروش تا گوگوش و از نماز خوان تا عرق خور و از رزمنده سابق تا بهایی را زیر یک چتر و در قالب یک طیف سیاسی جمع کند. این خاصیت فرد دارای دین حداقلی است که چون اولویت اولش دین نیست به خاطر اولویت های دیگر می تواند با دین ستیزان یکجا جمع شود و برای اهداف مشترکی کار کند هر چند کافر هم نیست. در یک کلام دشمنان دین فهمیده اند از کجای جامعه دینی باید شروع کنند. فرمایش سیدالشهداء ع یادمان نرود: مردم بندگان دنیا هستند و دین فقط بر زبانشان جاری است و تا زمانی که دین مزاحم زندگی آنها نباشد دین مدار هستند اما هنگامی که در امتحان واقع شوند دینداران کم می شوند. همین است که می بینیم کسانی که در کربلا امام حسین ع را شهید کردند ظاهرا کافر نبودند و اهل دین هم بودند اما دین حداقلی لذا دین ستیزان که در اقلیت جامعه بودند با استفاده از همینها امام ع را شهید کردند. و اقلیتی که دین اولویت اول زندگی شان بود با امام ع ماندند. هشیار باشیم امروز ما در کدام صف قرار گرفته ایم زیرا کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
دیانت و بلوغ روانشناختی
---------------------------------------------------
دکتر سید علی مرعشی
پزشک متخصص روانشناسی
عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز
---------------------------------------------------
آلپورت از روانشناسان کمال محسوب میشود که در جای سلامت روان بیشتر کمال و بلوغ روانشناختی را مورد بحث قرار میدهند، او بلوغ روانشناختی را مستلزم 7 مشخصه میداند که یکی از آنها برخورداری از فلسفه زندگی است، آلپورت توضیح میدهد که فلسفه زندگی خود شامل پایبندی به ارزشهای خاص، احساسات تمایزیافته مذهبی، وظیفه شناسی و وجدان نهادینه شده است، از نظر آلپورت فقدان این مشخصات از جمله فقدان دین باوری سبب حالتی میشود که به آن <زندگی بی معنی> گفته میشود، چنین فردی هم پوچ است هم نابالغ، او می تواند شادی های تخدیری و موقتی را با مصرف مواد مخدر، موسیقی، رقص و آواز و امثال ذالک تجربه کند اما سیر کلی خلق او به سمت افسردگی و ناشادی است، مدتی پیش چند ده یافته پژوهشی دال بر این ادعا را در آمفی تئاتر دانشکده برای دانشجویان و برخی همکاران عزیز ارائه نمودم، لذا شادی های سطحی کمکی به سلامت روان نمی کنند و لازم است انسان با پایبندی به ارزشهایی زندگی خود را معنی دار کند، البته پایبندی به ارزش های دینی کاملا این کارکرد را دارند و برخلاف آنها پایبندی به سایر ارزشهای غیردینی به ویژه در بحرانهای زندگی دیگر چنین کارکردی در جهت سلامت روان و معناداری زندگی و نجات از پوچی ندارند،
اسپرانگر ارزشهای زندگی را 6 نوع میداند: ارزشهای علمی، هنری، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و دینی، که آلپورت بر آن اساس پرسشنامه معروف و مهم خود را به نام سنجه ی ارزش های فردی ساخت، اما داده ها نشان میدهد که در بحران های زندگی مانند سوگ، جنگ، تهدید مرگ و امثال آن همه ارزش ها رنگ می بازند و نه تنها نمی توانند به زندگی معنا ببخشند بلکه خود بی معنا می شوند، مگر ارزشهای دینی نهادینه شده و درونی شده، یعنی ارزشهای دینی که خالصانه برای خدا و نه برای مطامع دنیا پذیرفته شده باشند، که آلپورت اولی را تدین درونی و دومی را تدین بیرونی نامیده است (اخلاص و ریا)
تصور کنیم شخصی به ما مراجعه کرده و از احساس پوچی و بی معنایی شکایت دارد، ما او را تشویق کردیم که به دنبال ارزشهایی برود، مثلا قهرمانی ورزشی (ارزش اجتماعی) یا هنرمند شدن، یا پولدار شدن (ارزش اقتصادی)، این توصیه ها واقعا در ابتدا اثر دارد و فرد را از پوچی و بی هدفی به سمت معناداری می کشاند، اما اگر در خلال مسیر جایی آزمایش فرد را به دست او بدهند و بگویند چند صباح دیگر بیشتر زنده نیستی اکثر افراد دوباره به پوچی برمی گردند مگر افرادی که از پشتوانه ارزشهای دینی درونی قوی برخوردار باشند، افرادی که فلسفه حیات و مرگ برایشان روشن شده باشد و بدانند از کجا آمده اند و به کجا می روند؟ لذا تاجر پولدار بی دین معمولا با خبر مرگ قریب الوقوع خود متزلزل شده و شاید دستور توقف فعالیت اقتصادی را بدهد، اما تاجر دیندار با خبر مرگ خود احتمالا دستور تسریع فعالیت ها را می دهد تا بتواند در این فرصت باقیمانده پول بیشتری در جهت اهداف اخروی خود هزینه نماید، او در روزهای باقیمانده عمر حتی هدفمندتر از گذشته نیز می گردد
ممکن است این سوال پیش آید که آیا هرگونه پایبندی دینی چنین کارکردی دارد؟ مثلا ادیان غیرالهی مانند بودائیسم؟ پاسخ آنست که خیر، تدین را از یک نظر می توان به تدین سلامتی بخش و بیماریزا تقسیم کرد، که در کتاب بهداشت روان و نقش دین برای تمیز این دو 28 مشخصه را نقل کرده ام، براساس این مشخصات 28 گانه که در نظریات و پژوهشهای روانشناسان غیرمسلمان آمده کاملا روشن می شود که در میان تمامی ادیان الهی و غیرالهی، تحریف شده و تحریف نشده فقط اسلام اصیل اهل بیت علیهم السلام این مشخصات را داراست (که در کتاب فوق الذکر به تفصیل بحث کرده ام)، و البته فرد مسلمان نیز به شرطی از مزایای سلامتی بخش دین بهره مند می شود و به بلوغ روانشناختی می رسد که فهم او از اسلام با لحاظ این مشخصات باشد.
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
تعویق کامیابی و سلامت روان
---------------------------------------------------
در روانشناسی متعارف یک ویژگی روانشناختی به نام «قدرت تعویق لذت یا کامیابی یا the ability to delaying gratification» تعریف شده که فرد به رغم میلی که به انجام کاری و یا به دست آوردن چیزی دارد، ولی صبر میکند و آن موضوع را به تعویق میاندازد. هرچند در روانشناسی غربی این ویژگی چندانکه باید موردتوجه قرار نگرفته لیکن چنانکه خواهیم دید در اسلام بسیار مورد تأکید است و خداوند تعالی برنامههای عبادی مدونی برای تقویت این ویژگی قرار داده است. در سال 1970 روانشناسی به نام والتر میشل آزمایشی را ترتیب داد که در آن گروهی از کودکان را در اتاقی قرار داده و جلوی هر کدام یک شیرینی (کلوچه) قرار داد. وی به آنها گفت شما میتوانید فوراً شیرینی خود را بخورید و یا اینکه چند دقیقه صبر کنید تا من بروم و برگردم و در آن صورت علاوه بر شیرینی اول شیرینی دوم را هم دریافت کرده و میخورید. اکثریت کودکان شیرینی را بلافاصله خوردند و فقط چند نفری توانستند صبر کنند. وضع کار و زندگی همه کودکان برای سالها تحت نظر گرفته شد. آن چند کودک که توانسته بودند کامیابی خود را برای کامیابی بزرگتری به تعویق بیاندازند در مدرسه نمرات بهتری گرفتند، به مدارج تحصیلی و دانشگاهی بالاتری رسیدند، درآمدهای بالاتری داشتند و سوءرفتارهای کمتری از آنها در زندگی سر زد. اما در مقابل کودکانی که قدرت تعویق کامیابی نداشتند و شیرینی را بلافاصله خورده بودند در بزرگسالی دچار مشکلات عدیده در زندگی و سوءرفتارهای گوناگون شده و بیشتر از گروه اول به اعتیاد و الکلیسم مبتلا شدند.
در اسلام تعویق کامیابی تحت عنوان روزه (و برنامههای عبادی دیگر مانند محرمات احرام در حج و امثال آن) قرنهاست که کارکرد عملی دارد. یک نمونه تاریخی برای سنجش قدرت تعویق کامیابی در افراد در آیه 249 سوره بقره اینطور بیان شده است: فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ـ و هنگامیکه طالوت (به فرماندهي لشکر بنیاسرائیل منصوب شد، و) سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنها گفت: «خداوند، شما را بهوسیله يک نهر آب، آزمايش ميکند؛ آنها (که به هنگام تشنگي،) از آن بنوشند، از من نيستند؛ و آنها که جز يک پيمانه با دست خود، بيشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمي، همگي از آن آب نوشيدند. سپس هنگامیکه او، و افرادي که با او ايمان آورده بودند، (و از بوته آزمايش، سالم به در آمدند) از آن نهر گذشتند، (از کمي نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عدهاي) گفتند: «امروز، ما توانايي مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم». اما آنها که ميدانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخيز، ايمان داشتند) گفتند: «چه بسيار گروههاي کوچکي که به فرمان خدا، بر گروههاي عظيمي پيروز شدند» و خداوند، با صابران و استقامتکنندگان است (بقره، 249).
همانطور که از معنای آیه شریفه مشخص است، طالوت افرادی را که قدرت تعویق کامیابی کمی داشتند از سپاه خود بیرون کرد؛ زیرا این افراد نمیتوانند برای رسیدن به پاداش اخروی جهاد خود تا قیامت صبر کنند و برای این هدف جانفشانی کنند. اگرچه افراد دارای قدرت تعویق کامیابی در اقلیت بودند اما چنان توانمند بودند که با آنها میشد به اهداف سخت دست یافت. در اصل طالوت به راهنمائی خداوند با انجام این آزمایش توانست رفتار افراد خود را پیشبینی کند. توجه داشته باشید که یکی از اهداف مهمی که در روانشناسی به دنبال آن هستیم پیشبینی رفتار است. همانطور که میبینیم آزمایش والتر میشل بسیار شبیه به آزمایش طالوت است لیکن تقدم زمانی در بیان موضوع با قرآن است. شاید یکی از حکمتهای کار سیدالشهداء علیهالسلام که در شب عاشورا به لشکریان خود فرمودند من بیعتم را برداشتم و هر کس میخواهد میتواند برود، همین بود که افراد ضعیف که نمیتوانند لذات زودگذر را فدای لذت دائمی آتی نمایند از لشکر تصفیه شوند (هرچند اکثریت باشند)، چرا که آنها ممکن بود در گرماگرم جنگ تسلیم شوند یا از خود ذلت نشان دهند یا خیانت کنند یا امام را دستبسته تحویل دشمن دهند و آنگاه دیگر حماسه آفرینی و شکست فرهنگی دشمن ممکن نبود.
در پژوهشی که اخیراً انجام دادیم مشاهده شد که افراد اهل روزه گرفتن نسبت به غیر آنها، به طور معنیداری خودکنترلی بالاتر، خودتنظیمی بالاتر که سبب موفقیت در کارهای سخت میشود) و تکانشگری کمتری دارند. خودکنترلی بالا و تکانشگری پائین نشاندهنده خطر کمتر ابتلا به سوءرفتار یا رفتارهای پرخطر بوده و خودتنظیمی بالا نشاندهنده احتمال بیشتر موفقیت در کارهای سخت و طولانی است.
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
May 11
چرا معصومین علیهم السلام در دعاها استغفار می کنند؟ و چرا برخی افراد خیلی گناهکار به هیچ مشکلی در زندگی برخورد نمی کنند؟
-------------------------------------------------
انسانها روی یک طیف قرار می گیرند از مقربین درگاه خدا تا ملعونین و بقیه هم میان این دو قطب توزیع می شوند (به خدا پناه می بریم) مقرب ترین انسانها معصومین هستند که هیچگاه گناهی در سطح انسانهای معمولی نمی کنند، اما در سطح خودشان گاهی ترک اولایی دارند که به خاطر آن مجازات می شوند مانند یونس و آدم علیهما السلام، که فرموده اند حسنات الابرار سیئات المقربین، یعنی کارهای نیک انسانهای خوب برای مقربان، بدی محسوب می شود، همچنانکه نمره 12 برای شاگرد آخر کلاس قابل تحسین است اما گاه 19 برای شاگرد اول کلاس مایه توبیخ و سرزنش، اینکه شخصی مانند امیرالمؤمنین علیه السلام که در رتبه رسول خدا صلی الله علیه و آله و به منزله جان اوست، در دعای کمیل چنان از گناهکاری خود می نالند نه العیاذبالله فیلم است نه صرفا برای آموزش به سایرین است، بلکه واقعا آقای ما دارند دردمندانه و ضجه کنان استغفار می کنند، چرا که کارهایی که من و شما برایش تشویق می شویم در سطح امیرالمؤمنین علیه السلام اگر از او سربزند مایه توبیخ است، لیکن او معصوم از آنست که اشتباهاتی در حد اشتباهات ما انجام دهد، لذا اتفاقات ناگوار هر چه در طیف فوق الذکر به طرف بالای طیف برویم برای ارتقای درجه فرد است و هر چه به طرف پایین طیف برویم برای پاک کردن او از گناهان و تنبه و بیداری اوست، وگرنه ای بسا انسانهای بسیار بد را خدا هیچ کارشان نداشته باشد که به این حالت سنت استدراج نام نهاده است، در این حالت خداوند فرد گناهکار را در ناز و نعمت نگه می دارد تا بیدار نشود و از راه کج برنگردد و تا عذاب نهایی و برگشت ناپذیر و هلاکت دائم در جهنم او را از بلایا مصون می دارد، اما بندگان هر چه خوبتر باشند برای کوچکترین اشتباهشان فورا گوشمالی می شوند و هر چه خوبتر باشند فاصله گوشمالی با اشتباه کمتر است تا ربط آن را بفهمد و زود برگردد، و این لطف خاص است، همچنانکه یک استاد هم به دانشجویان خیلی خوب هرگاه کوچکترین اشتباه را مرتکب شوند زود تذکر می دهد و شاید برخورد کند، اما دانشجویان بسیار بد را هر چه کنند کاری ندارد تا روزامتحان پایان ترم که دیگر راه برگشت نیست، که در روایت داریم هرگاه خیلی گناه کردی و هیچ ناراحتی و مشکل و بیماری به سراغت نیامد وضعت خیلی خراب است و باید بترسی
الأعراف
وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ
ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺗﺪﺭﻳﺞ ﺍﺯﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ [ ﺑﻪ ﻭﺭﻃﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﻭ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﻣﻰ ﻛﺸﺎﻧﻴﻢ ﺗﺎ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﺬﺍﺏ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﻮﻧﺪ . ](٢٨١)
وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ
ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ ; [ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﺯ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻗﺪﺭﺕ ﻣﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻨﻲ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ] ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻭﻧﻘﺸﻪ ﻣﻦ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ .(٣٨١)
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
اگر خدا می داند که من فردا چه می کنم مسئولیت من در قبال کار فردایم چیست؟
------------------------------------------------
خدا تنها موجود نامتغیر و فرازمانی است، به این معنی که زمان بر خدا نمی گذرد، به این ترتیب همه زمانها با خدا نسبتی یکسان دارند، بر خلاف سایر موجودات از جمله انسان که نسبت آنها با گذشته و حال و آینده متفاوت است، انسان در بستر زمان با اختیار خود (که البته نامحدود نیست) کار می کند و مسئول اعمال خویش است، اما خدا به لحاظ فرازمانی بودن ضرورت ندارد منتظر شود تا بداند آینده انسان که تا حد زیادی به اختیار خود انسان رقم خورده چگونه است، چرا که آینده و گذشته و حال انسان برای خدا یکجا حاضر است نه به ترتیب، برای تقریب به ذهن از یک مثال استفاده می کنیم، اگر ما در اتاقی باشیم که تنها یک روزنه به بیرون دارد و قطاری از جلوی روزنه عبور می کند و می توان از روزنه فقط یک واگن را دید، آنگاه فرد ناظر برای دیدن هر واگن لازم است صبر کند تا واگن پیشین عبور نماید، اما اگر فرد از اتاق خارج شود می تواند با یک نگاه کل قطار را ببیند، و اینچنین است که خدا از گذشته و حال و آینده ما یکسان باخبر است، گرچه نه این مثال و نه هیچ مثال دیگری یک مثال کامل نیست زیرا هیچ موجود دیگری با خدا همسنخ نیست و اصلا خدا مثال ندارد، اما این مثال ناقص برای تقریب به ذهن کمک کننده است، بنابراین خدا گرچه می داند ما در بستر زمان چه خواهیم کرد اما می داند که با اختیار خود در بستر زمان چه خواهیم کرد، لذا آگاهی خدا به معنای اجبار او و سلب اختیار و مسئولیت از ما نیست
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
آیا موسیقی غذای روح است؟
____________________________
دکتر سید علی مرعشی
پزشک و متخصص روانشناسی
عضو هیأت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز
____________________________
اینکه یک عامل معین، برای سلامت روانی مفید یا مضر باشد، امری صرفا نظری نیست که بتوان با حس عام به آن پی برد، بلکه نیاز به اندازه گیری های تجربی دارد.
پژوهش نشان می دهد افرادی که در معرض موسیقی های شاد قرار گرفته اند در مقایسه با گروه شاهد، بلافاصله بعد از گوش کردن موسیقی خلق شادتری پیدا کرده اند، اما در این پژوهش اثر دراز مدت موسیقی بررسی نشده است،
در پژوهش های دیگر یافته ها متفاوت هستند، این پژوهش ها نشان می دهند که استفاده دراز مدت تر از موسیقی خلق را افسرده می کند و فرد را برای به دست آوردن خلق شاد موقتی به خود وابسته و معتاد می نماید، جالب است که هر میزان موسیقی برای شنونده لذت بخش تر و خوشایندتر بوده اثر افسردگی آور آن هم بیشتر بوده است،
در پژوهش های دیگر نشان داده شد که تمایل به پرخاشگری در کسانی که بیشتر موسیقی مصرف می کنند بالاتر است، رفتارهای تهاجمی جوانان و نوجوانان پس از شنیدن کارهای موسیقیدانان سبب شکایات زیادی از سوی خانواده های جوانان از این هنرمندان به دادگاه های آمریکا شده است،
برخی پژوهش ها نیز نشان داده اند که استفاده از موسیقی با رفتارهای پرخطر جنسی ارتباط داشته به گونه ای که بیش از نیمی از موسیقی دانان جهان در اثر سیفلیس مرده اند که یک STD یا بیماری عفونی ناشی از بی بندوباری جنسی است،
همچنین نشان داده شده است که استفاده از موسیقی با اعتیاد به مواد مخدر رابطه داشته و استعداد آن را ایجاد می کند، به همین سبب بیش از نیمی از موسیقی دانان جهان معتاد به هروئین بوده اند،
همچنین پژوهش ها نشان میدهد که سایکلوتایمیا (ادواری خویی) که از بیماریهای طبقه بندی شده روانی بوده و درمان سختی دارد، در مصرف کنندگان موسیقی به طور معنی داری بیش از سایر افراد است،
آسیب های جسمی موسیقی نیز دور از نظر محققین نبوده است، مصرف کنندگان موسیقی اغلب دچار آسیب عصب شنوایی و کاهش قدرت شنیدن در برخی فرکانس ها هستند،
تبیین برخی از این پدیده ها نیز جالب است:
چرا موسیقی قادر است در لحظه فرد را شاد و در مدت طولانی تر فرد را افسرده کند؟ این همان اثر شناخته شده opium-like یا تریاک مانند است، مخدرها و همه مواد و امور دیگری که لذت شدید ایجاد می کنند این حس را از راه تحریک الکتریکی هسته اکامبنس accumbens در ناحیه قدامی مغز ایجاد میکنند، این هسته مهمترین مرکز پاداش در سیستم عصبی مرکزی است، آزمایش نشان داد که اگر یک شاسی برق زیر دست میمونی قرار گیرد که فشار دادن آن سبب تحریک الکتریکی هسته اکامبنس شود حیوان چنان لذت می برد که تا هزاربار شاسی را فشار می دهد تا آنکه تخلیه انرژی شده و از حال برود،
بسیاری از مواد مانند مخدرها (تریاک و هروئین و ...)، توهم زاها (حشیش و آمفتامین و ...)، مشروبات الکلی، و همچنین بسیاری از محرک ها مانند موسیقی و بازیهای کامپیوتری و خیلی از رمان ها و تصاویر پورن، با همین مکانیسم به شدت اعتیادآور هستند، نکته آنست که تکرار تحریکات خوشایند هسته اکامبنس سبب افزایش آستانه تحریک آن می شود و ممکن است لازم شود مثلا اثر موسیقی با اثر هرویین یا شیشه یا الکل تقویت گردد تا میزان آن برای فرد دلخواه باشد، همین مکانیسم است که موجب بروز پدیده شناخته شده اعتیادهای چندگانه می گردد، به عبارت دیگر هر نوع اعتیاد (حتی اعتیاد به یک نوع رفتار خاص) استعداد انواع دیگری از اعتیاد را برانگیخته می کند)، به این ترتیب استفاده زیاد از موسیقی فرد را مستعد اعتیاد به مواد و الکل و پدیده اعتیاد جنسی و طبیعتا رفتارهای پرخطر جنسی می سازد،
همچنین در روانشناسی فیزیولوژیک نشان داده شده که تحریک هسته اکامبنس توسط نوروترانسمیتر دوپامین صورت میگیرد و این نوروترانسمیتر نقش زیادی در بروز پدیده هایی چون پرخاشگری، جنون و تحریکات جنسی دارد، به همین دلیل است که موسیقی قادر است رفتار پرخاشگرانه را کلید بزند، رانندگی تهاجمی مصرف کنندگان موسیقی در پشت فرمان نمونه ای از این پدیده است، همچنین موسیقی رمینه ای است تا افراد به علت بیش فعالی دوپامین در مغز مستعد درگیر شدن در ماجراهای عشقی شوند که این خود، آنها را در معرض ضربه های عاطفی رایج در این ماجراها قرار می دهد،
نکته مهم دیگر آنست که بالا رفتن آستانه تحریک هسته اکامبنس در اثر مصرف زیاد موسیقی سبب می شود که تحریکات ملایمی که امور خوشایند عادی در زندگی ایجاد می کردند و سبب حفظ شادی فرد می شدند دیگر توسط هسته اکامبنس حس نشوند و این عامل افسردگی مصرف کنندگان موسیقی است،
همچنین از آنجا که نشان داده شده تحریک زیاد نیمکره راست مخ عامل سایکلوتایمیا یا ادواری خویی است، و از آنجا که محل ادراک موسیقی نیز نیمکره راست است لذا موسیقی با تحریک بیش از
اندازه نیمکره راست مخ می تواند عامل ایجاد بیماری ادواری خویی باشد، چنین افرادی هر دو سه روزی بین غم قابل ملاحظه و شادی غیرعادی نوسان می کنند و غالبا به درمان دارویی نیاز دارند،
اما آیا باید با توجه به این یافته های علمی استفاده از موسیقی را به کلی منع نمود؟ پاسخ منفی است،
موسیقی در دوز پایینش این خاصیت را دارد که قادر است نفوذ کلام یا تصویر را افزایش دهد و اگر پیام درست و مطمئنی همچون کلام خدای تعالی بر آن سوار شود می تواند مفید هم باشد، با این قید که حتی در این حالت نیز افراط در گوش دادن به قرائت موسیقایی قرآن نیز می تواند آسیب زا باشد، یا نمی شود در گوش کردن به مداحی های مذهبی هم زیاده روی کرد، چرا که به عنوان یک اصل کلی هر چیز حتی خوبی هم زیادیش بد است مثلا آب معدنی را نمی شود به میزان 20 لیتر نوشید، تا چه رسد به موسیقی هایی که محتوای نفوذپذیر خطرناکی دارند مانند محتوای پرخشگرانه یا جنسی،
همانگونه که دیدیم موسیقی مانند مخدرها عمل می کند که بلافاصله بعد از مصرف، فرد را شاد نموده و در دراز مدت افسرده می کند، اما با اینحال ما مخدرها را به کلی دور نمی ریزیم، بلکه از آنها در اندیکاسیون ها یا اقتضائات پزشکی استفاده می کنیم، موسیقی نیز به همین قیاس می تواند حکم دارویی حساس و پرریسک و نیازمند تجویز تخصصی را داشته باشد (هرچند که پژوهش از اثرات مفید کوتاه مدت موسیقی درمانی حمایت کرده است)، اما این دارو قطعا غذا نیست آن هم غذای روح!
دکتر مرعشی
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است
https://eitaa.com/SAmarashi
با سلام
مباحث علمی و معرفتی را در آدرس های زیر پیگیری بفرمایید
ایتا
https://eitaa.com/SAmarashi
گپ
https://gap.im/DrSAmarashi
28.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا قصه تکامل داروینی واقعا یک نظریه علمی است؟ این کلیپ جالب را ببینید!
مباحث علمی و معرفتی را در آدرس های زیر پیگیری بفرمایید.
ایتا
https://eitaa.com/SAmarashi
گپ
https://gap.im/DrSAmarashi
Vozoo.pdf
801.6K
ارتباط بهت انگیز طرح وضو با ساختار قشر حسی مغز
دکتر مرعشی:
مباحث علمی و معرفتی را در آدرس های زیر پیگیری بفرمایید
ایتا
https://eitaa.com/SAmarashi
گپ
https://gap.im/DrSAmarashi