خاطره جالب همسر شهید👌🏼
🔻دوست نداشتم خواستگار زیادی برایم بیاید
خیلی از دخترها مدلشان این طور است که دوست دارند خواستگار زیاد داشته باشند، اما من برعکس اصلا دوست نداشتم. اینکه بخواهم با مردی کلام به کلام شوم و بعد جواب منفی دهم برایم سخت بود.
یادم هست در دوران دانشجویی با یکی از شهدای دانشگاه خودمان در چالوس، شهید پیله ور ،خیلی ارتباط برقرار کرده بودم و زیاد به او متوسل میشدم.
یکبار موضوعی برایم پیش آمد و بلافاصله رفتم سر مزار شهید و از او خواستم کمکم کند.
گفتم من دوست ندارم خواستگار زیاد برایم بیاید، دوست دارم تنها خواستگارم همان کسی باشد که در قسمتم قرار است با او ازدواج کنم. از خدا هم خواسته بودم کسی را بفرستد در خانه ما که خودش نشانی بدهد همان کسی است که قرار است با هم ازدواج کنیم.
مدتی گذشت تا موضوع شهید بواس پیش آمد. من دختر سخت گیری بودم و باورتان نمیشود از جلسه اول خواستگاری تا نامزدی یک هفته طول کشید.
جالب است که وقتی رفتیم منزلشان متوجه شدم در کوچهای که به نام شهید پیله ور است زندگی میکنند...
🎙(راوی همسر شهید)
#شهیدحسینبواس🌷
🌹
صداقت🌿
🔻یکی از اعیاد بزرگ در پیش بود. مادرش گفت اگر جواب شما مثبت است ما برای همین عید تدارک ببینیم.
من با تعجب به شهید بواس گفتم، اما من هنوز شناختی از شما پیدا نکردم!
او به جای اینکه سعی کند من زود جواب دهم گفت شما به این حرفها اهمیت نده بدون اینکه تحت فشار باشی خوب فکر کن، صحبت یک عمر زندگی است.
بسیار صداقت داشت. لباسهای خیلی سادهای پوشیده بود و سعی نداشت با ظاهر مثلا در جواب من اثر بگذارد...
🎙(راوی همسر شهید)
#شهیدحسینبواس🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHO
کسی حق قهر کردن ندارد🖐🏼
😄حسین بسیار شوخ طبع بود و شوخی هایش مدل خاص خودش بود. به دوستانش که میرسید واویلا بود. گاهی تلفنی با آنها صحبت میکرد، من میترسیدم دوستانش ناراحت شوند. رابطه اش با مادرم هم خیلی خوب بود. مادرم آنقدر او را دوست داشت که اگر همان شوخیها را کسی دیگر انجام میداد ناراحت میشد، اما حسین آنقدر در دلها خودش را جا میکرد که همه شیفته اش میشدند. خیلی سر به سر مادرم میگذاشت. واقعا همدیگر را دوست داشتند.
با من که اوایل شوخی میکرد بهم بر میخورد. در دل خودش چیزی نمیماند، اما من میرفتم یک گوشه مینشستم. یک دقیقه هم نمیشد میآمد میگفت: منت کشی و تمام تلاشش را میکرد تا از دلم در بیاید. میگفت هر کاری میخواهی بکن، اما کسی حق قهر کردن در این خانه را ندارد ...
🎙(به روایت همسر شهید)
#شهیدحسینبواس 🌷
🌹
⚫️رفاقت من و حسین از سری اول سوریه داغ شد خیلی با روحیه کارهارو پیگیر بود.
خیلی خوشحال بود و دائم در تکاپو بود ، باورکردنی نبود واقعا جیره غذایی تو ماموریت کم بود.
تو ماموریت نقطه وصل من با حسین بود,,با پسرش آقا محمد جواد مردونه صحبت میکرد,مثل دو تا آدم بزرگ، همش میگفت محمد جواد پسر جان هوای مادرتو وقتی که نیستم داشته باشیا،
سری دوم دم پرواز به حسین گفتم,,حسین شهید بشی محمد جواد چی!؟گفت:خدا بزرگه,محمد جواد هم بزرگ میشه نگران نباشید.💔
#شهیدحسینبواس 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💌#خاطرات_شهدا
🟠شهید مدافعحرم #حسین_بواس
♨️بــــارِ قاچــــاق
☄به روایت پدر و همرزم شهید: اولین سرمشق کاری حسین در کرمانشاه، مرز ایران و عراق در منطقه شیخصالح بود. بعد از آن ماموریت، برای نوبت دوم با همرزمانش راهی پیرانشهر سنندج شد و مدتی هم در آنجا و در لب مرز، مشغول مرزداری بود.
🧨روزی تصمیم گرفتیم صبح علیالطلوع جلوی کاروان قاچاق را بگیریم. رفتیم توی کوه و کمر؛ یکی از محلیها شروع کرد به کولیبازی درآوردن و با تلفن با خانوادهاش تماس گرفت که مرا با تیر زدند.
☄لحظاتی بعد عدهای با بیل و کلنگ به سمت ما آمدند و برای همین برگشتیم پادگان. وقتی رسیدیم، دیدم حسین نیست. دوباره راهی را که رفته بودیم، برگشتیم. یقین داشتیم حسابی کتک خورده اما ردّی از او نبود.
🧨وقتی رسیدیم پادگان، شهید بواس خوشحال و خندان بار قاچاق را که روی الاغ و قاطر بود، به تنهایی به پادگان آورده بود و ما در این فاصله کلی غصه خوردیم که مبادا کتک خورده باشه
#شهیدحسینبواس🌷
رفیقش گفت :
حسین!
تو که پاسدار نیستی نمیترسی بعد از شهادتت
فراموش بشی ؟!
گفت:
وصیت کردم روی قبرم بنویسند
کارگر شهید حسین بواس
#شهیدحسینبواس🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
سلام شهید ...🖐🏼
✨حضرت رسول اکرم صلیالله علیه
🌺سوگند به آنکه جانم در دست اوست
هیچ کس بر شهدا سلام نمی کند مگر اینکه شهیدان سلام آنان را پاسخ می دهند ...
#شهیدمدافعحرمحسینبواس 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ای روشنای خانه امید ای شهید
ای معنی حماسه جاوید؛ ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچهی خورشید؛ ای شهید
#شهیدمدافعحرمحسینبواس 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR