eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.1هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
5.6هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🔴شهید حسن طهرانی مقدم به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است؛ موشک‌هایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کرده‌اند. 🔺«دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بی‌ادعا» صفت‌هایی بودند که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند✅ 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✍️ من ذره‌ای ناراحتی از این پسر ندارم ▫️بــه اطرافیانش بسیار محبت می‌كرد. بــه مــن خیلی محبـت داشـت. شاید بــاور نكنید، اما می‌آمد مــن را می‌بوییـد و می‌بوسـید؛ مثل كسی كــه گلی را بــو می‌كند، مـن را می‌بویید. ▫️می‌گفت همه افتخار من این اسـت كـه مادری فداكار مثـل تـو دارم. بـه مـن می‌گفت هـر چیـزی كه لازم داری و می‌خواهی بــه مــن بگـو و چــرا بــه بچه‌های دیگرت می‌گویی؟ بگذار ایـن اجـر بـه مـن برسـد. مـن ذره‌ای ناراحتی از ایـن پسـرم نـدارم. ماننـد یـک پسـر هجـده سـاله، شیرین‌زبان و خندان بــود. 👤راوی مادر شهید حسن تهرانی مقدم 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🖐🏻روایت ۱۰ دقیقه حرف حساب حسن آقا با همسرش در شب خواستگاری 🍃در مراسم خواستگاری مادرم، من همراه با مادر و خواهر حاج حسن و خود حاج حسن آقا بودیم و کل صحبت من و حسن آقا در مورد ازدواج ۱۰ دقیقه بیشتر نشد. خوب به یاد دارم که حاج حسن سخت ترین شرایط دنیا را برایم ترسیم کرد و گفت: من ۶ ماه، ۶ ماه جبهه هستم و ممکن است شهید شوم، کار و خانه ندارم و خیلی چیزهای دیگر که بعدها خودش می گفت هرکاری کردم که نه بگویی قبول نکردی!🙂 🎙نقل از همسر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شاه داماد ؛ پسرک موفرفری ونمکی !🙂 حاج حسن آن روز یک پسر نمکی، موفرفری، خوش اندام بود. با شلوار چهار جیب و کتانی همراه با گل های گلایل و شیرینی خشک ... دیگر خودتان تصور کنید! مهریه ام را ۳۰۰ هزار تومان مثل خواهرم تعیین کردند که خود حاج حسن یک حج هم به آن اضافه کرد. 🎙(نقل از همسر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
وقتی حسن به مراسم نامزدی اش نیامد !❌ 🎙همسر شهید تهرانی مقدم : خب مانند تمام رسم و رسومات ایرانی ها ما هم مراسم نامزدی داشتیم ... اما چه مراسمی بیا وتماشا کن ...✋ فقط می توانم بگویم که مراسم نامزدی اول ما بهم خورد و حاج حسن آنقدر دیر آمد که انگار اصلا نیامد و تمام مهمان ها رفتند. وقتی آمد فقط عذرخواهی کرد و گفت: کار مهمی پیش آمده و نتوانستم زودتر بیایم! البته خیلی پدرم از این موضوع ناراحت و عصبانی بود. بعد از چند روز آمد و به پدرم گفت که عازم جبهه هستم و برای حلالیت گرفتن آمده ام. البته تنها هم نبود آنقدر گفتند و شوخی کردند تا پدرم تبسم کرد و بعد دوباره آمدند و مراسم نامزدی برگزار شد✅ 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
پدرجان ؛ شب نامزدی خدمت آیت الله خامنه ای بودم !🖐🏻 پدرم تا همین 10 سال پیش نمی دانست شب نامزدی، حاج حسن کجا بود و چرا دیر آمد...! تا اینکه ده سال پیش تصویر جلسه ای با حضور فرماندهان در دفتر رئیس جمهور وقت در رسانه ها منتشر شد ✅ 🔻حاج حسن‌ عکس را آورد و به پدرم نشان داد و گفت: یادتان هست آن شب دیر آمدم؟ من آن شب به دیدار آیت الله خامنه ای رییس جمهور وقت رفته بودم... 🎙(نقل از همسر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ماشین عروس : شورلت با گلهای قرمز ...🌹 سال ۶۲ عروسی گرفتیم و برخلاف عروسی های آن زمان عروسیمان مفصل بود و شام مفصل دادند. ماشین عروس مان شورلت بود و با گل های قرمز تزیین شده بود ...🌺 هزینه های مراسم را هم خود حاج حسن و خانواده اش دادند چون پدرشان پیش از ازدواج ما فوت کرده بودند 🖤 🎙(نقل از همسر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
علاقه شهید تهرانی مقدم به همسر و زندگی اش 🌸🖐🏻٫ یادم هست که سال ۶۳ یک بار حساب کردم و نوشتم که در این سال حاج حسن ۱۰ ماه و چند روز خانه نبوده است و در تمام این مدت تنها یک عکس که خودش از من گرفته بود در کیفش گذاشته که بعد شهادتش خودم همان عکس را از کیفش در آوردم. حاج حسن در یکی از نامه هایش نوشته است که یک چشمم به این عکس است و یک چشمم به خط مقدم جبهه 🔥 🎙(نقل از همسر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔺حضور حاج حسن در خانه کم اما با کیفیت بود 🔴جنگ هم که تمام شد گفت که جنگ دیگری آغاز شده است و برای گرفتن لیسانس به دانشگاه رفت و با اینکه کم درس می خواند بهترین نمره ها را می گرفت. اما بچه ها خیلی بهانه می گرفتند چون اصلا پدرشان را نمی دیدند ولی با اینکه کمتر خانه بود همان کم را هم با کیفیت بود و بهترین امکانات را فراهم می کرد. در خانه 🏡 به بچه ها نمی گفتیم کار پدرشان چیست تا اینکه بزرگ شدند و خودشان فهمیدند؛ همیشه می گفتیم که مهندس کارخانه است و فقط در مراسم ها لباس پدرشان را می دیدند و بعدها فهمیدند که در صنایع دفاعی است ...👌🏼  بیش از ۵ یا ۶ کشور برای آموزش رفت. و اولین کشور سوریه بود. آن روزها روزهای جنگ تحمیلی بود که حاج حسن با ۱۶ نفر برای آموزش دوره های پرتاب موشک رفتند. و قرار بود ۶ ماه آموزش طول بکشد ولی شبانه روزی زحمت کشیدند چون از رادیو می شنیدند که موشک می زنند و ۳ ماهه آموزششان تمام شد. اما وقتی به ایران آمدند تا بر پایه علم آنها کار کنند دیدند که جواب نمی دهد و با خودشان تمرین و تلاش کردند تا سلاح ها را بومی سازی کنند ... 🎙(نقل از همسر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مقدماتِ ظهور 🌸 🔻همیشه می‌گفت: «کاری که ما می‌کنیم خیلی حساس است و اهمیت دارد و اصلا صرف ایران نیست که از این کار استفاده کند.» اعتقاد داشت این موشک‌ها در واقع اختراع شیعه است و می‌گفت: «می‌خواهم روی این موشک‌ها بزنم «ساخت شیعه» و به اذن خدا و کمک اهل بیت کاری خواهیم کرد که آیندگان خواهند فهمید چقدر اهمیت  دارد.» 🔺در جواب بچه‌ها که از او می‌پرسیدند: «چرا بابای همه را تلویزیون نشان می‌دهد، اما شما را نشان نمی‌دهد؟» هیچ وقت نمی‌گفت که همه این کارها، کار ماست، تنها چیزی که این اواخر می‌گفت، این بود که: «ما کاری داریم می‌کنیم که امیدواریم به واسطه آن مقدمات ظهور فراهم شود، وقتی حضرت بقیه الله تشریف بیاورند، شاید از این ابزار استفاده کنند. اگر شما صبور باشید، در اجر این کار شریک خواهید بود.» و ما از این حرف‌ها انرژی زیادی می‌گرفتیم💪🏻 بعد از شهادت ایشان، آقا که به منزل ما تشریف آوردند و سه ربع، یک ساعت از شخصیت حاج حسن حرف زدند، فرمودند: «حاج حسن در کار خودش آنقدر سریع و تند پیش می‌رفت که بعضی مواقع من او را نگه می‌داشتم و مانع می‌شدم که جلوتر نروید ...✋ 🎙خاطره ای از شهید حسن تهرانی مقدم به نقل از خانواده ایشان 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
سکوتِ اخلاص 🖐🏻 پدر من در پیروزی غزه نقش صد در صدی داشتند اما یکبار که تلوزیون در مورد پیروزی لبنان برنامه پخش می کرد و همه نشسته بودیم،پدرم اصلا چیزی نگفت. هنوز هم به این مطلب فکر می کنم چون ما کاری که خودمان نقشی نداشته ایم را سعی می کنیم نشان بدهیم که موثر بودیم و چطور می شود که پدر من اینگونه سکوت کرده است! 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺توضیحات جالب شهید تهرانی مقدم در مورد چگونگی تهیه موشک اسکاد در دفاع مقدس 🔥 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
سخنِ شهید 🎙 فقط انسانهای ضعیف به اندازه امکاناتشان کار میکنند !✋ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دائم‌ِالوضو بود 👌🏼 موقع اذان خیلی‌ها می‌رفتند وضو بگیرند ولی حسن اذان و اقامه را می‌گفت و نمازش را شروع میکرد ...🍃 🌷می‌گفت: زمین جایِ جمع‌کردن ثوابه حیف زمینِ خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره ؟! ✋ 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
پدر داماد سال ها پیش فوت کرده بود🖤 🗣 به داماد گفت : فکر کن من پیمانکارم 🖐🏻 این پول رو بگیر و طبقه دوم خونه پدرت رو با بهترین سرامیک و شیرآلات تحویل بده.» وقتی فهمید عروس خانم هم پدرش فوت کرده است، دست به کار شد، انگار برای دختر خودش بخواهد جهیزیه بخرد. بهترین ها را برایشان خرید. بساط عروسی شان را که برپا کرد؛ مبلغی هم به عروس و داماد داد و گفت «این هم هدیه عروسی شما 💐 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
اگر به یقین رسیدی ، عمل کن 👌🏼 🔴اگر قرار بود برای یگان یا تیپی فرمانده ای انتخاب کند، وقتی به جمع بندی می رسید، حتی اگر طرفش یک جوان بیست ساله بود، به او میدان می داد و در واقع یکی از مهمترین دستاوردهایی که حسن از خود بجا گذاشت، همین پرورش مدیران و فرماندهان توانمند بود. 🔻یکبار در اوج جنگ مشکلی برای سیستم آماده سازی موشکها بوجود آمد که دیگر نمی شد سوخت به آنها تزریق کرد. هر کار کردیم نشد و در نهایت پیشنهادی دادیم که دارای ریسک بود ! ❌حسن ابتدا مخالفت کرد اما به او گفتیم این روش حتما جواب خواهد داد. او گفت من متقاعد نمیشم ولی اگر تو به این یقین رسیدی برو و انجام بده. این یک تصمیم بسیار سخت بود و شاید اگر من جای او بودم چنین اجازه ای نمی دادم🖐🏻 🎙(نقل از سردار حاجی زاده) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مسیر تهران شمال از کوهستان پیاده 🚶🏻‍♂! 👌🏼ویژگی های خاص او تنها منحصر به عرصه نظامی نبود، او علاوه بر اینکه که انسان مومنی بود که ادعیه فراوانی را حفظ داشت، یک ورزشکار حرفه ای هم بود و برای مثال در عرصه کوهنوردی اکثر قله های مرتفع ایران را فتح کرده بود و یا اینکه بارها مسیر تهران تا شمال را از مسیر کوهستان، با یک گروهی که خودش آن را رهبری می کرد، پیاده طی کرده بود . . . اما در اوج کارهایش، حتی زمانی که در ارتفاعات کوهستان، یک متر برف زیر پایش بود، نماز اول وقت را ترک نکرد🖐🏻 یک بار یکی از دوستان تعریف می کرد که حسن را در نزدیکای قله دماوند دیده بود درحالی که پایش شکسته و بدجوری ورم کرده بود. می گفت به حسن گفتم چرا با این وضع آمدی کوه؟ و حسن گفته بود می خوام روی این پایم را کم کنم! ✋این طور خودش را تربیت کرده بود:) 🎙(نقل از سردار حاجی زاده) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
نماز اول وقتش ترک نمی شد🌱 🔺حتی وقتی توی برف های کوه یا در حال صخره نوردی بود. یک بار در کوه های توچال، نزدیک پناهگاه شیرپلا و شروین، صخره نوردی می کرد. جای خطرناکی بود. زیر پا را که نگاه می کردی، چشمت سیاه می رفت. موقع اذان به همراهش گفت طناب را شل کند. خودش را به تخته سنگی رساند. راحت نمی شد نشست. همه ترسیده بودند. قلاب را باز کرد و نمازش را خواند ...🍃 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
الهی دلم انتهای نگاه تو را می خواهد . . . 🖐🏻 انتهای نگاه تو یعنی : شهادت♥️! 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺توی خانه می‌گفت : من به غیر «این رنگی» جماعت، نان نمی‌دهم ...🖐🏻 «این رنگی» را که او نمی‌گفت. جای این کلمه، رنگ تیم فوتبال محبوبش را می‌گفت. چه فرقی می‌کند قرمز یا آبی. مهم این است که حاج حسن یک فوتبالی دو آتشه بود. از بچگی با توپ و گل کوچک بزرگ شده بود. خیلی هم حرفه‌ای بازی می‌کرد. جنگ اگر شروع نشده بود و مسیر زندگی‌اش را عوض نکرده بود، حتماً از تیم ملی سر در می‌آورد✅ توی جبهه و در شرایط سخت با هر فرصتی بچه‌ها را جمع می‌کرد و توپی می‌انداخت وسط و شروع می‌کرد به یارکشی. همه دوست داشتند توی تیم حسن مقدم باشند. بازی که تمام می‌شد تک تک بچه‌های تیم مقابل را می‌بوسید. فرقی نمی‌کرد راننده‌اش باشد یا سربازش. فرمانده باشد یا بسیجی. همه را یک جور بغل می‌کرد و با دست پشتشان می‌زد. جوان‌تر که بود استادیوم هم می‌رفت. حتی در شرایط سخت. مثل آن دفعه که با یکی دیگر از فرماندهان سپاه عازم جبهه بود. سر راهشان از تماشای دربی هم جا نمانده بودند. همانجا که وقتی وسط بازی اذان شده بود، حاج حسن مهرش را درآورده بود و میان آن همه سر و صدا و هیجان ، نمازش را خوانده بود. آن روزها زمان جنگ بود. جبهه آدم‌ها را عوض می‌کرد. ایده‌آل‌هایشان را می‌آورد توی زندگی معمولی‌شان. می‌توانستند کارهای خرق عادت بکنند بین مردمی که روزمرگی زندگی‌شان را به گند کشیده بود. ولی حاج حسن حتی بیست سال بعد از آن روز که شده بود عضو هیئت مدیره باشگاه پیکان و بعد صباباتری، هنوز هم همان طور فکر می‌کرد که آن روز توی استادیوم آرزویش را کرده بود. می‌گفت: «باید آنقدر روی فرهنگ ورزشکاران و ورزش دوستان کار کرد که وقت اذان صد هزار نفر توی استادیوم آزادی نماز جماعت بخوانند!» البته این علامت تعجب را که او نمی‌گذاشت آخر جمله‌اش. خیلی جدی می‌گفت این حرف را و اگر اجازه می‌دادند کار کند حتماً روزی به این حرفش می‌رسیدند و به جای این که از شنیدنش تعجب کنند از دیدنش تعجب می‌کردند ‼️ 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR