فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا آقا پر عطر حضور تو🍃
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
﷽
باسلامخدمتِهمهشماعزیزان🖐🏻
🔻باتوجهبهاینکهتعدادزیادیازدوستان ؛ پیامدادندوابراز دلخوری کردند که دیشب پستی بارگذارینشد !
گاهیممکنهبدلیلِمشغلهکاریِزیاد ؛ پیشبیادپستندم!
انشاءاللهامشبتاساعتِ22بامرور زندگیِشهیدیدیگردرخدمتِشماهستیم 🌸
ممنونکههمراهِماهستید🌿
خادمکانالِشهدایِظهور | آتشبهاختیار ✍🏻
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
هدایت شده از 『شھدایِظھور🇵🇸🇮🇷』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسماللھ...(:♥️
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند که خدا قلبهاشان را برای تقـــوا امتحان کرده !
#شهید🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻مرور میکنیم خاطرات زندگی شهید عزیز مدافع حرم🌷
محمودرضا بیضایی♥️
تاریخ تولد: ۱۸/۹/۱۳۶۰🌺
محل تولد: تبریز🍃
تاریخ شهادت: ۲۹/۱۰/۹۳💔
محل شهادت: سوریه، منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی دمشق🌿
تعداد فرزندان: یک فرزند دختر به نام کوثر🌸
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ادب خاصی داشت👌🏻
نسبت به همه بزرگترها، خصوصا پدر و مادرمان همینطور بود. پدرم گاهی گلایه داشت که چرا او به کرات در حالتی که نزدیک به رکوع بود، خم میشد و دستشان را میبوسید. پدرم بارها به او گفته بود این کار را نکند. مؤدب و با تقوا بود و حریم خاصی داشت که من به عنوان برادرش تا حدی میتوانستم به او نزدیک شوم و بیشتر از آن از او حیا میکردم ...
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
از نوجوانی خودش را برای این راه تربیتکرده بود ...🍃
🔻جزء کسانی بود که مراقبه از نفس میکرد و ما میدیدیم چطور عزم به تربیت خودش کرده است. از 10سالگی رشته ورزشی کاراته را دنبال میکرد و در آن به موفقیتهای درخشانی رسیده بود. اما اینها را برای رسیدن به نام و نان و نوا نمیخواست. اینجور موفقیتها پشیزی برایش قدر و مقدار نداشتند. هدفش مشخص بود!
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴در ایام زلزله رودبار که محمودرضا کودکى٩ ساله بود پس از وقوع زلزله که اعلام شد و سازمان هاى امدادى شروع به جمع آورى کمک هاى مردمى کردند به خانه آمد و گفت مادر میخواهم به زلزله زدگان کمک کنم. گفتم پسرم آفرین کار خوبى میکنى بگذار شب پدرت بیاید خانه از او پول میگیریم میبرى در محل جمع آورى تحویل میدى.
محمودرضا گفت نه مادر الان وضعیت آنها خیلى اضطرارى است و باید هر چه سریعتر به آنها کمک برسد تا شب دیر میشود من میخواهم از وسایل خانه چیزى بدهم...
وقتى شب پدرش به خانه آمد جریان را گفتم که هزینه اى را کمک کند اما محمودرضا پول را نگرفت و گفت من ظهر کمک کردم خودم.
بعد از چند سال متوجه شدیم پتوى نو اما قدیمى که در خانه داشتیم را برداشته و برده به محل جمع آورى تحویل داده است.»
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
نمازِشبدرنوجوانی❗️
🌿معمولا توی اتاق پذیرایی درس میخواندیم.... یک شب بعد از نصف شب برای درس خواندن به اتاق پذیرایی رفتم و دیدم محمودرضا قبل از من آنجاست. اما درس نمیخواند... به نماز ایستاده بود ! آن موقع دوازده سیزده سال بیشتر نداشت. جا خوردم...😳 آمدم بیرون و به اتاق خودم رفتم. فردا شب باز محمودرضا توی پذیرایی بود و نشد آنجا درس بخوانم. چند شب پشت سر هم همینطور بود؛ هر شب هم که میگذشت نمازش طولانیتر از شب قبل بود. یک شب حدود دو ساعت طول ڪشید ! محمودرضا آن نمازها را واقعا باحال میخواند. هنوز چهره و حالت ایستادنش سر نماز یادم هست . . .🍃
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
کار فرهنگیاش در مورد شهدا ریشه دار بود🔺
🔴یادم هست محمودرضا در کلاس دوم دبیرستان ؛ یک روز دفترچهای را که برای ثبت خاطرات شهدا بود و از بنیاد شهید گرفته بود، به خانه آورد. دو شهید را انتخاب کرده بود برای کار جمع آوری خاطرات؛ یکی شهید «عبدالمجید شریف زاده» که دانش آموز و هم محلهای بود و دیگری شهید «احد مقیمی» بیسیمچی شهید باکری که در کربلای پنج شهید شد. خیلی جدی برای اینکار وقت گذاشت. این دو دفترچه را پر کرد. با مادر شهید شریف زاده یک نوار کاست کامل مصاحبه کرد و با برادر شهید مقیمی و همینطور با حاج بهزاد پروینقدس که عکاس جنگ و مستند ساز هستند کار کرده بود در این مورد. با حاج بهزاد رابطهای نزدیک برقرار کرده بود و این بخاطر تعلقاتی بود که بود که از زمان نوجوانی به فرهنگ جبهه داشت. کار فرهنگی و کار او در مورد شهدا ریشهدار بود...
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
پاسدار شدن دل او را با خود برده بود♥️
همه فرزندان خانواده بیضایی در مدرسههایشان نورچشمی معلمها بودند. در نظم و انضباط حرف اول را میزدند و نمرههایشان لبخند رضایت روی لبهای پدر و مادرشان مینشاند. محمودرضا اما بعد از گرفتن دیپلم دل به درس خواندن برای کنکور نداد و به خدمت سربازی رفت. دکتر بیضایی میگوید درهمان سالها عضو بسیج مساجد بود و مکرر کتابهایی از زندگینامه شهدا در گوشه و کنار وسایلش میدیدیم: «بعد از پایان خدمت سربازی به دانشکده افسری امام علی(علیه السلام) رفت. حالا دیگر مسیرش برای بقیه علنی شده بود. محمودرضا میخواست پاسدار باشد و هیچ کار و شغل دیگری از او دلبری نمیکرد.»
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
نقلِ خاطره از دوست شهید✍🏻
🖐🏻من اهل تملق نیستم با شعار هم میانه ای ندارم، با شهید خیلی راحت و صمیمی بودیم ولی با وجود همه شوخ طبعی ها و کَل کَل کردن ها، محمودرضا آدم عملیاتی بود. آن زمان محمودرضا کتاب هایی مطالعه می کرد که من امروز بعد از تحصیل در مقطع دکتری تازه آن کتاب ها را به دست میگیرم 🔺
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
تعقیب لیگ بسکتبالِ حرفه ای آمریکا !🏀
- یکی از علایقی که محمودرضا در نوجوانی داشت، تعقیب لیگ بسکتبال حرفهای آمریکا بود. جمعهها قید خواب را میزد و از صبح زود می نشست پای تماشای بسکتبال. اطلاعاتش در مورد این مسابقات زیاد بود و علاوه بر تلویزیون، اخبار مسابقات را در نشریات ورزشی هم تعقیب میکرد. از اسامی و بیوگرافی بازیکنان و مربیان بگیر تا جدول لیگ و...
یکبار با هم نشسته بودیم مسابقه تیم «اورلاندو مجیک» را که تیم محبوب محمودرضا بود، تماشا میکردیم. محمودرضا به «شکیل اونیل» بازیکن معروف این تیم علاقه زیادی داشت و طبق معمول شروع کرد به تعریف کردن از این بازیکن که من حرفش را قطع کردم و گفتم: هر چقدر هم حرفهای باشد، به مایکل جردن که نمیرسد! گفت: شکیل اونیل با همه فرق دارد. گفتم: چه فرقی دارد؟ گفت: مسلمان است و هر هفته در نماز جمعه شرکت میکند. بعد گفت: یکبار روز جمعه مسابقه داشت که هر چه مسئولان تیم به او اصرار میکنند که آن روز نماز جمعه نرود، نمیپذیرد و مسئولان تیم مجبور میشوند چند نفر را همراه او بفرستند که به محض تمام شدن نماز، شکیل اونیل را سوار ماشین کنند و سریع برگردانند تا به مسابقه برسد. هر طوری بود محمودرضا آن روز به من ثابت کرد که شکیل اونیل از مایکل جردن سرتر است...
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
پرکاروسختکوش ...🖐🏻'
پرکاری و ساعت های انگشت شمار خواب در طول شبانه روز، از ویژگی های بارز او بود. کارش تعطیلی نداشت. می گفت خدا همیشه شهادت را به آدم هایی داده که در کار، سخت کوش بوده اند.✍🏻✍🏻 شهادتش، مزد پر کاریش بود و با شهادتش «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» را ثابت کرد؛ روزهایی که تهران با او بودم شاهد بودم که چطور 2 شب متوالی را نمیخوابد یا خوابش از 2-3 ساعت بیشتر تجاوز نمیکند...❗️
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
آقا محمود رضای ما عاشق مقام معظم رهبری بود♥️🌸٫
🔻 جملهای از ایشان را با فونت درشت تایپ کرده و بالای سرش زده بود. مضمون جمله این بود: «هرکجا که خدمت میکنید آنجا را مرکز جمهوری اسلامی بدانید و جوری کارکنید که گویی همه امور متمرکز کار شماست.» محمود رضا بسیار پرکار بود. تعهد عجیبی به کار داشت. از مافوقش با اصرار خواسته بود روزهای جمعه را هم روز کاری او قرار دهد. میگفت تا پرکار نباشیم شهادت نصیبمان نمیشود و شهدای ما غالباً انسانهای بسیار پرکاری بودهاند .
🎙(نقل از برادر شهید)
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
یِڪۍازهَمسَنگَـرۍهـٰایَشدَرسُوریِہمیگُفت:
مـَنبَستنِڪمَربَندایمنۍرادَرسـُوریہاز مَحمُودرضـٰایـٰادگِرفتَم!
وَقتـۍمـےنشستپُشتِفَـرمون،ڪَمَربندشرا
میبست.
یِڪبـٰاربھِشگُفتَم:اینجادیگہچِـرامیبَند؎؟!
اینجـٰاڪہپُلیسنیست!
گُفت:میدونـۍچِقَدرزَحمَتڪِشیدَمبـٰاتَصـٰادُف
نَمیـرم؟!
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
\🌹🍂\
گــذر زمـان
همـہ چیـز ࢪا بـا خـود مےبـرد
جـز ࢪد نگاھ #تـو ࢪا :)♥️
#رفیق_شهید🍃♥️
#شھیدمدافعِحرممحمودرضابیضایـے 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
از معمولیترین فرد هم معمولیتر نماز میخواند 🍃!
🔴این حدیث نبوی است که رأس تقوا این است که کسی شما را به تقوا نشناسد.
محمودرضا اینطور بود. در مورد او نمیتوانستیم بگوییم نماز شبش ترک نمیشود یا در نمازش احوالات عجیبی دارد. او از معمولیترین فرد هم معمولیتر نماز میخواند ولی نمازش نماز بود. هیچ ریایی نداشت که هیچ، چیز دیگری هم که معامله با خدایش را خدشهدار کند در سلوک معنویش نداشت، سلوک معنوی خالصانهای داشت و معاملهای با خدا کرده بود که تا لحظه آخر هم آن را کتمان کرد تا منجر به شهادتش شد💔٫
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
⭕️محمودرضا در ایام فتنه ۸۸ ، غیر از اینکه در خیابان و کنار بچههای مظلوم بسیج حضور داشت، خوب هم مطالعه و رصد میکرد. یادم هست آنروزها رفت لپ تاپ و مودم پرتابل خرید. اگر جایی مطلبی میخواند که توجهش را جلب کرده بود به من هم توصیه میکرد آنرا بخوانم و اگر هم من توی وبلاگ چیزی نوشته بودم که نظرش را جلب کرده بود زنگ میزد و تشویق میکرد. روی نظام تعصب داشت و اگر در نوشتههایم دفاعی از نظام کرده بودم در مورد آن مطلب حتما صحبتی با من میکرد. یکبار چیزی در دفاع از نظام نوشتم که کمی جنجال برانگیز شد و کامنتهای زیادی پایش خورد. با یکی از خوانندههای آنروزهای وبلاگ که از جریان فتنه جانبداری میکرد بحثم شده بود و چند تا کامنت بلند رد و بدل کرده بودیم و نهایتا هم کوتاه آمده بودم. محمودرضا بعد از اینکه بحث من و آن شخص را خوانده بود زنگ زد. دلخور بود. اصرار داشت که من نباید در بحث با این شخص کوتاه میآمدم و پرسید که میشناسمش یا نه؟ گفتم: بله سابقه جبهه و جنگ هم دارد. بدتر ناراحت شد. اسمش را پرسید که من معرفی نکردم و گفتم بیخیال شود! گفت: «تو برای این شخص شکسته نفسی کردهای در حالیکه نباید میکردی». بعدا دیدم تحمل نکرده و خودش آمده توی کامنتها جواب محکمی به او داده...
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
میگفت شریک راه میخواهد ...🚶🏻♂
🎙برادر شهید بیضایی میگوید محمودرضا در انتخاب همسر هم بیش از هر چیز به آرمانهایش توجه داشت :
🔺به همراه خانواده برای ایشان چند باری به خواستگاری رفتیم. محمودرضا در آن روزها در گردان اسلامشهر تهران فعالیت میکرد و میخواست با همسرش آنجا ساکن شود؛ اما معمولاً برای تبریزیها سخت است که دخترانشان را از خودشان دور کنند. به او میگفتند چه فرقی میکند، بیاید در سپاه تبریز فعال شود؛ اما محمودرضا خیلی قاطع از جا بلند میشد و همهچیز را ختم میکرد. میگفت شریک راه میخواهد. کسی که مثل خود او عاشق شهادت باشد. بعد این مراسمهای خواستگاری به من میگفت: داداش من اگر پشت میز بنشینم میمیرم، تو این را میدانی. باید در تهران باشم و به مجاهدها خدمت کنم. درنهایت محمودرضا شریکش را پیدا کرد و از او صاحب دختر شیرین و زیبایی به نام کوثر خانم شد♥️🌸
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید محمود رضا بیضایی و فرزندش بر سر مزار شهید محرم ترک🍃
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با پرایدش آمد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر✅
همیشه می نشستم توی ماشین بعد روبوسی می کردیم. موقع روبوسی دیدم چشم هایش خون است و سر و ریشش پر از خاک.
از زور خواب به سختی حرف می زد. گفتم چرا اینطوری هستی؟ گفت چهار روز است خانه نرفتهام.
گفتم بیابان بودی؟ گفت آره! گفتم چرا خانه نمیروی؟ گفت چند تا از بچه ها آمدهاند آموزش،
خیلی مستضعفند ؛ یکیشان کاپشنش را فروخته آمده...
به خاطر چنین آدم هایی شب و روز نداشت🖐🏻
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR