رضا علاقه بسیاری به حضرت آقا داشت.
هرکجا که میرفت، هدیه برای من تصویری از حضرت آقا میآورد.
آخرین مرتبه گفت:
«اینبار بهترین هدیه را برایت آوردم.» که چهار تصویر سه بعدی از حضرت آقا بود... ♥️
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدرضاکارگربرزی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
آخرین تماس...💔
⚫️از منطقه زینبیه زنگ زد.
می گفت خیلی تو حرم، به یادت بودم و خدا را شکر می کنم که همسری مثل تو دارم . خیلی ممنونم که در نبود من زندگی را می چرخانی و بچه ها را بزرگ می کنی .
فقط ازت یک چیزی می خواهم ، اینکه در آن دنیا هم به خواستگاری ام جواب مثبت بدهی !
یادم نیست در آن لحظات بهش چی گفتم اما حرفاشو کاملا یادمه . خیلی خوشحال شدم که قدر من را می داند !
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدرضاکارگربرزی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
نحوه شھــادت💔
🔴آقا "رضا" روز بیست و چهارم ماه رمضان سال ۱۳۹۲ شهید شد، به گفته دوستان و همرزمانش، آقا "رضا" ایام ماه رمضان رو روزه میگرفت و گاهی هم در شرایط سخت و کمبود افطار میکرد و روز شهادتش روز جمعه، روز قدس بود
آقا "رضا" با توجه به اینکه شب قبلش در منطقه کارهای مربوط به خودش رو انجام میداده و تا سحر مشغول کارش بوده، بعد از صرف سحری، نزدیکهای صبح خبر میدن که دوستانش در کمین گرفتار شده و تعدادی مجروح شدن و یکی از دوستانش هم شهید شده
ایشون برای کمک به همرزمانش و همچنین برگرداندن مجروحین و دوست شهیدش به همراه فرماندهاش به منطقه میره
در اونجا پس از درگیری از ناحیه سینه و پهلو با سه گلوله قناسه زخمی میشه
بچههای رزمنده رو سوار وانتی میکنن و به بیمارستانی که در اون نزدیکی بوده میرسونن
آقا "رضا" پشت وانت بوده و سر یکی از مجروحین را هم روی پاش گذاشته
بعد به به بیمارستان میرسن، مجروحین را با برانکارد به بیمارستان میبرن اما آقا "رضا" با پای خودش به بیمارستان میره که از شدت خونریزی داخلی که بخاطر از بین رفتن جگر، کبد و شکستن استخوان سینهاش بوده، به شهادت میرسه.
آقا "رضا" به خانوادهاش گفته بود «من اسیر نمیشم، پیکرم برمیگرده و سالم به نزد شما میام»
"رضا" به قولش عمل کرد و پیکرش سالم به وطن بازگشت... 💔
🎙(همرزم شهید)
#شهیدرضاکارگربرزی
#خبرشھــادت 💔
🔰11 مرداد 1392 شهید شد . وقتی خبر شهادتش را بهم دادند ، یاد آن استخاره قبل از ادواج افتادم که قرار بود خدا نعمت های بزرگی به ما بدهد .
و حالا نعمت شهادت رضا بزرگترین نعمت بود . بارها در مورد شهادت با هم حرف زده بودیم ولی من خیلی جدی نمی گرفتمش. رضا را از همان 15 سالگی پس از شفای بیماری حضرت زینب سلام الله علیها انتخاب کرد 🌸
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدرضاکارگربرزی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
⚫️خواب دیدم به همراه یکی از دوستانم بر سر مزار رضا میرویم و من میبینم قبر رضا به بزرگی خانه کعبه شده است و بلاتشبیه همانند کعبه، چادر سیاهی روی آن کشیده شده است.
منقلب شدم. شروع کرم به فریاد کشیدن و دور قبر رضا گشتن. یادم آمده بود، خودم در تماس تلفنی بهش گفتم «رضا هرزمانیکه برگردی، هفت دور دورت میگردم و طوافت میکنم.» ناراحت شد. گفت: «کفر نگو»
زمانیکه بازگشت، به شهادت رسیده بود. برحسب تصادف روز تشییع، پیکر رضا را در سطحی بالاتر از زمین قرار داده بودند. همانطور که داشتم تابوت را نگاه میکردم، شروع کردم به چرخیدن دور پیکر رضا. با وی نجوا میکردم و میگفتم: «رضا گفته بودم وقتی بیایی دورت میگردم، دیدی؟! الان دارم دورت میگردم💔..
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدرضاکارگربرزی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHO
✨✨به ماه مهدی فاطمه خوش آمدید...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#ماهشعبان
#امام_زمان عجل الله
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHO
✅افتخار فرزندیِ شهید
✍رهبر انقلاب:
فرزندان شهدا به نام پدرانشان افتخار کنند. آنها کسانی بودند که نه در راه تهاجم به یک کشور بیگانه و به یک همسایه، در راه مقابلهی با تهاجم یک دشمن، در راه حفظ میهن، حفظ استقلال، حفظ شرف ملی ایستادگی کردند.
عزیزان من! جوانانی که پدرانتان را ندیدید، یا در دوران کودکی خود چند صباحی آنها را دیدید و رنج نداشتن پدر را در طول جوانی خود حس میکنید؛ ای فرزندان شهدا! پدران شما به این ملت، به این کشور و این مرزها عظمت و استقلال و آزادی دادند؛ خون پدران شما هدر نرفت.
عکس بالای متن:
(رهبر انقلاب و فرزند شهید رضا کارگر برزی) 🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHO
بچھ ها !
دو تا پسرهامون ، محمد مهدی و محمد حسین ، چند روز اول شهادت پدر ،شوکه شده بودند و خیلی بی تابی نمی کردند .
اما کم کم مشکلات روحیشون نمایان شد . شب ها که می خوابیدند ، هر 5 دقیقه یک بار ، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند . اوایل دوست نداشتند بیایند گلزار شهدا ، هنوز باورشون نشده بود .
یک بار یک کیک گرفتم که رویش نوشته بود بابای عزیزم عیدت مبارک . آخه چند روز بعد از شهادت رضا عید فطر بود .
بعد بچه ها را بردم سر قبر و کیک را گذاشتم روی قبر و براشون از شهادت حرف زدم . اینجوری کم کم شهادت پدرشان را پذیرفتند...(نقل از همسر شهید)
#شهیدرضاکارگربرزی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHO
✨آرزوی شهید
💢مطمئنا شهادت آرزوی رضا بود.
آخرین نیمه شعبانی که کنار هم بودیم، بچهها را صدا کردم که بیایند دعا کنیم.
امشب هرکس هرجایی دعا کند، برآورده میشود. بچهها دعا کردند که ماشین کنترلی بزرگ داشته باشند.
وقتی از رضا پرسیدم «شما چه دعایی کردید؟» خندید و چیزی نگفت.
میدانست اگر از آرزوی خود بگوید، ما آرزوهای خود را از دست میدهیم. وجود همه ما بسته به وجود رضا بود.(نقل از همسر شهید)
#شهیدرضاکارگربرزی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHO
آرزوی بچه ها هم برآورده شد 🍃
رضا دو سه روز پس از نیمه شعبان به آخرین ماموریت خود رفت.
فرصتی برایش فراهم نشد که آرزوی فرزندان خود را فراهم کند.
فقط توانسته بود دو بسته چهارتایی ماشین برایشان بخرد، آن را به من سپرد و گفت: «پس از رفتن من، در برابر هر عمل خوبی که بچهها انجام دادند، یکی از این ماشینها را به آنها هدیه دهید.»
🔻رضا رفت و به شهادت رسید. پس از شهادت یک شب هر سه نفرمان دلتنگ رضا بودیم. یاد ماشینهایی افتادم که فراموش کرده بودم به بچهها هدیه بدهم. آنها را آوردم و گفتم «بابا سپرده بود، هرزمانیکه من به شهادت رسیدم، این ماشینها را از طرفش به شما هدیه بدهم.»
بچهها خوشحال شدند و شروع کردند به بازی کردن. بعد از چند روز ماشینها را جمع کردم تا به عنوان آخرین هدیه از پدر یادگاری داشته باشند.
🔴 مدتی بعد یکی از دوستان رضا
برای بچهها ماشین کنترلی بزرگی آورد، از او پرسیدم «شما از خواسته بچهها از رضا مطلع بودید؟»
گفت: «نه من اطلاعی نداشتم، حتما رضا در دلم انداخته است که برای فرزندانش ماشین کنترلی بگیرم.»
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدرضاکارگربرزی
حضور شهید ♥️
زمانیکه در مدرسه برای بچهها اتفاقی میافتد، پیش از آنکه مدرسه با من تماس بگیرد، رضا من را آگاه میکند.
هرزمانیکه ناگهان دلشوره گرفته و مضطرب شوم، اگر با خواندن قرآن و صلوات آرام نشوم، میفهمم که اتفاقی افتاده و رضا قصد دارد آنرا به من بگوید.
⭕️یک روز احساس کردم رضا به دور من میچرخد. ناراحت شدم. شروع به گریه و گلایه کردم، گفتم «نمیدانم چه چیزی را میخواهی به من بگویی، من آنقدر بصیرت ندارم که تو را ببینم و منظورت را متوجه شوم.»،
به ساعت نگاه کردم. ساعت 10:30 صبح بود. آرام نمیشدم. ظهر رسید و بچهها از مدرسه بازگشتند. دیدم لباسهای محمدمهدی پاره شده است. پرسیدم «چه اتفاقی افتاده؟» گفت: «زنگ تفریح دوم در حیاط مدرسه به زمین خوردم» همان ساعتی بود که رضا میخواست من را آگاه کند.
یا مثلا یک مرتبه دیگر منزل دوستم بودم و متوجه گذر زمان نشدم که احساس کردم رضا به دور من میچرخد. زود به ساعت نگاه کردم. 14 بود. در صورتیکه ساعت 13:30 بچهها به منزل میرسند. کیف خود را برداشته و دویدم.
زمانیکه رسیدم، دیدم بچهها از شدت گریه هلاک شدهاند. بغلشان کرده و عذرخواهی کردم که غافل شده بودم...(نقل از همسر شهید)
#شهیدرضاکارگربرزی🌷
(دیدار حاج قاسم سلیمانی با خانواده شهید رضا کارگربرزی)♥️
🔴 حاج قاسم سلیمانی وقتی به دیدار خانواده شهید رفت و وقتی بر سرمزار این شهید حاضر شد از شهید بعنوان
یک نیروی مخلص ، متعهد و کارآمد در جنگ یاد نمودند و ایشان شهیدرضارا با نام مهندس رضا خطاب می کردند.
#شهیدرضاکارگربرزی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHO