اون اواخر، یک بعد از ظهر،حسین آقا به من گفت:
شما چرا دعا میکنی من شهید نشوم؟ شما هنوز شهادت را درک نکردهای.
دعا کن من شهید شوم🌹 که آن دنیا شفاعت✨ شما را بکنم.
من گفتم: مگر میشود یک زن برای شهادت شوهرش دعا کند؟
گفت: هنوز شما بهشت را درک نکرده اید. من گفتم: انشاءالله همیشه باشی، نذر حضرت زینب باش. بروی مدافع حرم حضرت زینب باشی.
میگفتم: من حاضرم یک سال تو را نبینم فقط زنگ بزنی بگویی من سالمم. من هم بگویم من سایه سر دارم.
حسین آقا گفت: میدانی اجر شهید گمنام چقدر است؟
زدم روی پایم و گفتم: تو را به خدا نگو! حالا میخواهی شهید بشوی شهید شو اما شهید گمنام نشو دیگر! بچه ها بیدار شدند و صحبتمان هیچ وقت دنبال نشد...
🎙(خاطره همسر شهید)
#شهیدحسینمشتاقی🌷
#شهدایصابرین
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شب آخر💔
با من و بچه ها خداحافظی کرد و سوار ماشین شد. دید که من دارم گریه میکنم دوباره از ماشین پیاده شد.
من اشک 🥺را در چشمانش دیدم. اولین بار بود که وقتی به ماموریت میرفت اشک در چشمانش حلقه میزد.
احساس میکردم آن لحظه که داشت میرفت معنویت محض بود.
رهبر انقلاب جملهای دارند که میگویند: «شهدای مدافع حرم 🌹 از اولیاء الهی هستند»
من این موضوع را شب آخر به عینه دیدم...
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدحسینمشتاقی🌷
#شهدایصابرین
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره فرزند شهید مشتاقی از پدر ❤️
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
با «کورنت» می زنند پر پر می شوی ها !
بعد از مجروحیت و شهادت اسماعیل خانزاده، خیلی دلم گرفته بود و اتفاقا سرمای سختی خوردم.
منطقه را تصرف کردیم و برای اینکه نیروهای افغانستانی برسند، باید 48 ساعت خط را نگه می داشتیم.
بچه ها گفتند با ماشین برو عقب و استراحت کن، اما من قبول نکردم.
گفتند سنگرت را عوض کن و برو پیش حسین مشتاقی،پتو را برداشتم و رفتم پیش حسین.
همه بچه ها سنگر انفرادی داشتند. اما شهید مشتاقی رفته بود توی سنگرهایی که برای دژبان هاست جاگیر شده بود.
گفتم حسین جان! باز که شوخی ات گرفته! اولین شلیک دشمن این کانکس یک در یک را پودر می کند،
مرد حسابی تو نیروی زبده و آموزش دیده صابرین هستی، آخر این چه جایی است که انتخاب کرده ای.
در جوابم به شوخی گفت: حاج میثم تو بخواب من بیدارم. غصه نخور! همه این تکفیری ها را من یکه و تنها حریفم.😉
تب و لرزم شدید شده بود، ماشینی می خواست برود عقب که حسین داد زد، بیاید حاج میثم را هم ببرید.
من آمدم بیرون دوباره گفتم حسین بیا برو سنگر انفرادی، اینجا امن نیست، با «کورنت» می زنند پر پر می شوی پسر!
خلاصه با من آمد و رفتیم در یکی از همین سنگرهای انفرادی اسکان گرفتیم.
🎙(نقل از همرزم شهید)
#شهیدحسینمشتاقی🌷
#شهدایصابرین
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🚨مهم تر از جنگ :
در برخی از مناطق که نیاز بود لوله کشی میکردیم .بچههای سوری را جمع میکردیم و بهشان آذوقه میدادیم.
برخی از این بچهها صورت کثیف و نامرتبی داشتند
دوستانم میگفتند حسین بدت نمی آید صورتشان کثیف است میبوسی
گفت :نه من عاشق بچهها هستم
از جنگیدن مهمتر جا شدن ما در دل بچهها است از طرفی فردا که این داعشیهای کثیف از بین رفتند آنچه در ذهن این کودکان میماند اخلاق ما ایرانیها و شیعههاست که چگونه با آنان برخورد کردیم...
🎙(نقل از همرزم شهید)
#شهیدحسینمشتاقی🌷
#شهدایصابرین
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 #خرمشهر ها در پیش است ...
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR