فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺ویدیو از هدف قرار گرفتن نفربر زرهپوش Namer اسرائیلی از فاصله چند متری توسط راکت ۱۰۵ میلیمتری الیاسین در محله خان یونس غزه
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 نوحه خوانی حماسی شهید حاج عادل رضایی
در مناطق عملیاتی راهیان نور جنوب
و ابراز ارادت او به رهبر معظم انقلاب
#شهید_عادل_رضایی
از شهدای راهیان گلزار شهدای کرمان
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸شیطنت آقا مصطفی ❗️
اهل شیطنت بود! پر جنب و جوش و شوخ طبع. من دانشگاه بوعلی درس می خواندم. یک موتور سیکلت یاماها داشتم. خیلی برایم ارزشمند بود.
یک روز از کلاس آمدم بیرون، دیدم موتورم نیست! همان جا نشستم روی زمین. تمام بدنم یخ شد. گفتم وای! موتورم را بردند.
چند ثانیه بعد صدای خنده شنیدم. مصطفی و دوستش از پشت درخت آمدند بیرون. موتورم را که قفل بود، بلند کرده، برده بودند پشت ساختمان. این موقعی بود که داشتند برای کنکور درس می خواندند. حالا نگو حوصله شان سر رفته و برای رفع خستگی هوس کرده اند با قلب من بازی کنند ! 😁
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸آلونک نشین ها
دستم را گرفت، از خوابگاه برد بیرون. روبه روی خوابگاه زنجان خانه هایی بود که معلوم بود از قدیم مانده؛ از زمان آلونک نشین ها. همیشه چشمم به این خانه ها میافتاد، اما هیچ وقت فکر نکرده بودم به آدم هایی که توی این آلونک ها زندگی می کنند. اوضاعشان خیلی خراب بود. رفتیم جلوتر. از یکی از خانه ها خانمی آمد بیرون، سه تا بچه ی قد و نیم قد هم پشت سرش. مصطفی تا چشمش به بچه ها افتاد، قربان صدقه شان رفت. خانه در واقع، یک اتاق خرابه ی نمناک بود. در نداشت؛ پرده جلویش آویزان بود. از تیر چراغ برق سیم کشیده بودند و یک چراغ جلوی در روشن کرده بودند. مصطفی گفت «ببین اینا چطوری دارن زندگی میکنن. ما ازشون غافلیم.»
چند وقتی بود بهشان سر میزد. برنج و روغن میخرید و برایشان میبرد. وقتی هم که خودش نمیتوانست کمک کند، چندتا از بچه ها را میبرد که آنها کمک کنند ...
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
از حرم امام رضا(علیه السلام)💛 آمدیم بیرون... نیمه شب بود؛ زمستان. هوا عجیب سرد بود. پیرمرد میرفت سمت حرم.
- سلام حاجی!
جوابمان را داد. از زور سرما خودش را مچاله کرده بود. آب توی چشمهایش جمع شده بود. مصطفی شال گردنش را باز کرد ، انداخت دور گردن پیرمرد.
- حاج آقا! التماس دعا🙏🤲🏼
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸نان سنگک
نان سنگگ گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه. چندتا سنگ به نانها چسبیده بود. مصطفی کندشان و برگشت سمت نانوایی!!
میگفت «بچه بودم، یه بار نون سنگک خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم؛ بهش چسبیده بود. خونه که رسیدم، بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم، گفت برو بده به شاطر. نانواها بابت اینا پول میدن.»
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸مهر کربلا🥀
اذان را گفته بودند. زود مهر برداشتم و رفتم برای نماز. برگشتم، مصطفی هنوز نیامده بود. مثل همیشه کله اش را کرده بود توی جا مهری و مهرها را زیرو رو میکرد. دوتا مهر پیدا کرد، فوت کرد و یکی را داد دستم. گفتم «این چیه؟»
بشکن زد، گفت «این مهر کربلاست. بگیر حالش رو ببر.»
خیلی وقتها روی مهرها ننوشته بود «تربت کربلا».
میگفتم «از کجا فهمیدی مال کربلاست؟»
میگفت «مهر کربلا از قیافه اش پیداست.»
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی از آخرين غبارروبی حاج قاسم سليمانی در حرم امام هادی علیه السلام
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
12.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 بی صدا در شهادت پدر میگرید اما همچنان مقاوم است
🔹کودکان غزه ای ، مقاومت ۷۰ ساله ی این سرزمین را حفظ میکنند و همچنان به پیروزی علیه ظلم امیدوارند
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR