#تلنگرانہ✍🏻
کنارش ایستاده بودم، شنیدم که میگفت:
صلیاللهعلیکیاصاحبالزمان✋🏻
بهش گفتم: چرا الان به امامزمان سلام دادی..؟!
گفت: شاید این وزشِ باد
و نسیم سلام منو به امامزمانم برساند...🥺
#شھیدابومھدیالمهندس❤
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
هدایت شده از 『شھدایِظھور🇵🇸🇮🇷』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسماللھ...(: ♥️
با سلام خدمت همه شما عزیزان دوستدارانِشھدا . . ♥️
اینهفته بہ یارۍ خداوند ؛ میھمانِ شھیدۍ از شھداےدفاعِمقدس خواهیم بود ...🕊
شھیدی که معروف شد به حُرّ انقلاب اسلامے❤️(:
عزیزان برای آشنای بیشتر با این شھیدجذاب ، مارا همراهے ڪنید . . . 🌹
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
❤️شھیددفا؏ِمقدس ؛ شھیدابوالفضل (شاهرُخ) ضرغام معروف به حُر انقلاب 🔻تولد یکم دی ۱۳۲۸، تهران - شهادت :۱۷ آذر ۱۳۵۹، آبادان شهرت قبل از انقلاب (شاهرخ کوکاکولا)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴38 سال بعد از تولد طیب حاج رضایی لات و گردن کلفتِ محله صابونپزخانه تهران، گنده لاتی درشت هیکل و مو فرفری در محله کوکاکولای تهران به دنیا آمد که اذیت و آزارش گریبانگیر مردم کوچه و محله بود اما دعای جانسوز مادر و لطف و عنایت حضرت سیدالشهداء سرنوشتی مشابه طیب برایش رقم زد، طیب فدای روح الله شد و شاهرخ هم فدای راه روح الله شد ...💔
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻شاهرخ که بود؟
💢شاهرخ با نامِ شناسنامه ای ابوالفضل در اول دی سال 1328 در محله نبرد در شرق تهران متولد شد و درشت جثه بود. پدرش صدرالدین که کارگر ساختمانی بود در 12 سالگی شاهرخ به رحمت خدا رفت. به گفته برادرش علیرضا، «شاهرخ دانشآموز زرنگ و درس خوانی بود اما با رفتاری که معلم کلاس اول راهنماییش انجام داد شاهرخ ترک درس و مدرسه کرد. در امتحانی که معلم گرفت، شاهرخ متوجه شد به دانشآموزان نورچشمی ارفاق کرده است او هم اعتراض میکند اما معلم به جای جواب، کشیدهای به گوش شاهرخ زند، مدرسه هم به بهانه توهین به معلم شاهرخ را اخراج کرد. او هم سرخورده شد و وقتش را به بطالت سر چهارراهها گذراند و کمکم با دوستان ناباب آشنا شد. هیکل تنومندش باعث شد خیلی زود اراذل محله دور و برش را بگیرند و به یکه بزن محله نبرد و کوکاکولا تبدیل شد. هرچه مادرم میگفت این کارها عاقبت ندارد او توجهی نمیکرد ...
🔻خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻روزها کار می کرد و شب ها رفیق بازی و گردن کشی می کرد... با رفقای نااهلش در کاباره ها مشغول بود..
🔻 در دوره ای از جوانیش سراغ کشتی رفت و قهرمان و نایب قهرمان مسابقات کشتی آزاد و فرنگی مثبت 100 کیلوگرم جوانان و بزرگسالان تهران شد اما این ورزش هم نتوانست او را از خلاف دور کند. تا سن بیست و هفت – هشت سالگی دعای هر روزه مادرش، سر به راه شدن شاهرخ بود !'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
و بلاخره دعای سوزناک مادر ... 💔
🔻مادرش از دست شاهرخ خسته شده بود.. مرتب از دعواها، دستگیریها، دسته گلها و خرابکاری های پسر برایش خبر می بردند. سند خانه را آماده روی طاقچه گذشته بود و منتظر، تا برود کلانتری و از بازداشت خلاصش کند..
‼️نارضایتی های مادر تا شب خاطره سازی ادامه یافت... به گفته مادرش، شبی ناراحت و غمگین بعد از نماز سر بر سجاده گذاشتم و بلند بلند گریه کردم. در مناجات با پروردگار گفتم خدایا از دست من کاری بر نمی آید خودت راه درست را نشانش بده. خدایا پسرم را به تو سپردم، عاقبت به خیرش کن(:🤲
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
♥️عزیزاندرشبهایِآینده ؛ میھمان این شھیدعزیز و ؛ ماجراهاۍ خواندنےو جذابشباشید . . . 🕊
'شھداےظھور'
🔴 شاهرخ از همان دوران کودکی،با آن جثه درشت و قوی نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمیرفت، دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دردوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از ان پس با سختی، روزگار را سپری کرد در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی میگرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی میکرد...
🔹 قهرمان جوانان،نایب قهرمان بزرگسالان دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی.همراهی تیم المپیک ایران و….. بدنش بسیار قوی بود .هر روز هم مشغول تمرین بود. در اولین حضور در مسابقات کشتی فرنگی به قهرمانی جوانان تهران در یکصد کیلو دست یافت. سال پنجاه در مسابقات قهرمانی کشور در فوق سنگین جوانان بسیار خوش درخشید و تمامی حریفان را یکی پس از دیگری از پیش رو برداشت.بیشتر مسابقه ها را با ضربه فنی به پیروزی مےرسید ✔️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻روحیه سرکشی و نافرمانی در لوطی گری و بامعرفت بودنش در هم تنیده بود..
🔵 شبی که با دوستانش به خانه
بر می گشت کاپشن قیمتیش را با دسته اسکناس همراهش به فقیری که سر راهش بود داد یا وقتی می دید از دختر یا زنی سوء استفاده می شد، غیرتی می شد و به خاطر همین احساسِ جوانمردی و غیرتی که داشت اجازه نمی داد دختران و زنان مسلمان به خدمت غیر مسلمان ها ی دوره پهلوی در آیند. این روحیه جوانمردی موجب نجات زنی از کاباره محل پاتوقش شد. مهین که پسری 10 ساله به نام رضا داشت به قیمومیت شاهرخ در آمد و برایشان خانه اجاره کرد. شاهرخ به زن گفته بود در خانه بماند و بچه اش را تربیت کند و هزینه اجاره خانه و خرجی ماهش را مےدهد . .
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻ماه #محرم ماجرایِواردبحثشدنِ شاهرخدرهیئت!
♥️عاشق امام حسین(علیھالسلام) بود... شاهرخ از دوران کودکی علاقه شدیدی به آقا داشت . این محبت قلبی را از مادرش به یادگار داشت .
راه اندازی هیئت با کمک دوستان ورزشکار، عزاداری و گریه برای سالار شهیدان در سطح محل، آن هم قبل از انقلاب از برنامه های محرم او بود . هر سال در روز عاشورا به هیئت جواد الائمه در میدان قیام می آمد. بعد همراه دسته عزادار حرکت می کرد. پیرمرد عالمی به نام حاج سید علی نقی تهرانی مسئول و سخنران هیئت بود '
حاج سید علینقی تهرانی در عصر عاشورا برای ما می گفت: نور ایمان را ببینید، این آقای خمینی بدون هیچ چیزی و فقط با توکل برخدا، با یک عبا و لباس ساده به مبارزه پرداخته، اما شاه خائن با این همه تانک و توپ از پس او برنمی آید!
شاهرخ که ساکت و آرام به سخنان حاج آقا گوش می کرد وارد بحث شد و گفت: اتفاقاً من هم به همین نتیجه رسیده ام . . .
حاج آقا شما خبر نداری؟ نمی دانی توی این کاباره ها و هتل های تهران چه خبره، اکثر این جور جاها دست یهودیهاست، نمی دونید چقدر از دخترای مسلمون به دست این نامسلمونها بی آبرو می شن. شاه دنبال عیاشی خودشه، مملکت هم که دست یه مشت دزدِ طرفدار آمریکا و اسرائیلِ، این وسط دین مردمه که داره از دست میره !
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
تلنگرۍ برایِ شاهرخ !
👌«تلنگر» زندگی خیلی انسانها را از این رو به آن رو میکند.. یکی از تلنگرها توسط مرد خدا مرحوم حاج آقا تهرانی به شاهرخ زده شد. علیرضا برادر شاهرخ گفت: «در دوره پهلوی برگزاری هیات مذهبی در ماه محرم با محدودیت همراه بود. حاج آقا تهرانی مجلس عزا داشتند. یکی از هم محله ایها به ایشان گفته بود شاهرخ میتواند مجوز برگزاری عزای سیدالشهدا از شهربانی بگیرد... شاهرخ را خبر کردند که نزد حاج آقا تهرانی برود . .رفتن همانا و شیفته این مرد خدا شدن همانا ' حاج آقا از او خواسته بود از شهربانی برای برگزاری عزاداری هیات جوادالائمه مجوز بگیرد و شاهرخ هم موفق به این کار شده بود... همین اتفاق پای او را به جلسات حاج آقا تهرانی باز کرد 🕊
⭕️حاج آقای تهرانی به شاهرخ نگاه می کرد و می گفت: «من شما را که می بینم یاد مرحوم طیب می افتم که وقتی بعد از 15 خرداد 1342 گرفتنش و شرط آزادیش را دشنام و افترا به خمینی گذاشتند، زیر بار نرفت و در همین تهران به رگبار بستنش..
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻ماجرایِ توبه کردن شھید شاهرخ
⭕️برادر شهید گفت که برادرم قبل از انقلاب بادیگارد یکی از خوانندگان زن بود و رفته رفته وقتی بیشتر پای منبر سخنرانان آن زمان مینشیند زمینههای تحول در او به وجود میآید. در یکی از جلساتی که شاهرخ حضور داشته سخنران میگوید در بین شما کسی هست که بخواهد توبه کند و حر شود، چون حر هم توبه کرد و اولین نفری بود که به امام حسین (علیهالسلام) پیوست ...
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ماجرایِ توبه شھید 💔🕊!
🎙 نقل از حاج قاسم صادقی از همرزمان شهید شاهرخ ضرغام:
🔴شاهرخ پس از تمام شدن صحبتها، پیش حاجآقا میرود و معنی توبه کردن را میپرسد؟ حاجآقا میگوید توبه یعنی از گناه برگشتن. شاهرخ میگوید الان باید چه کار کنم. حاجآقا جواب میدهد یک سفر به مشهد برو.. شاهرخ میگوید من میخواهم توبه کنم چرا باید به مشهد بروم؟ حاجآقا میگوید برای آدم شدن باید به مشهد بروی، فقط باید با شرط به مشهد بروی. میگوید چه شرطی؟ حاجآقا میگوید یک، اگر رفتی تا به تو اجازه ندادهاند وارد حرم نشو! دو، تا صاحبخانه را ندیدهای چیزی نگو، چون صاحبخانه امام رضا (ع) است. سه، چون امام رضا (ع) صاحبخانه است هر کاری که کردی را به امام بگو (: مادر شهید تعریف میکرد یک روز بعد از ظهر به خانه آمد و گفت مادر بیا با هم به مشهد برویم💛
مادر از این کار شاهرخ تعجب میکند!! 🔻خلاصه بعد از چند روز به همراه مادر و برادرش به مشهد میرود. شاهرخ از پلههای مسجد گوهرشاد که داخل میشود سینهخیز تا در طلاکوب جلوی ضریح میرود و همان جا مینشیند. شهید ضرغام پس از چند دقیقه رو به ضریح میکند و سرش را پایین میاندازد. وقتی رفتار دیگر زائران را میبیند با تعجب از برادرش میپرسد که زائران چه میگویند. او هم توضیح میدهد که زائران از امام رضا (علیھالسلام) اجازه میگیرند..
🔻شاهرخ به یاد صحبتهای حاجآقا میافتد. شاهرخ آنقدر جلوی در مینشیند تا قطرات اشک از چشمانش جاری میشود تا جایی که مثل ابر بهار شروع به گریه کردن میکند. ناخودآگاه به صورت نیمخیز بلند میشود و دستهایش را رو به ضریح بلند میکند و میگوید امام رضا (ع) من را ببخش، دیگر خلاف نمیکنم، حاجی گفته اگر میخواهم آدم شوم باید پیش شما بیایم.
شهید ضرغام همانجا توبه میکند و پاک میشود. برادرش تعریف میکرد پیرمردی برای رسیدن به ضریح توانایی و امکانش را نداشت. شهید ضرغام پیرمرد را روی شانههایش گذاشت و خودش را به ضریح رساند و ۲۰ دقیقه همان جا ماند. کسی نفهمید شاهرخ چه گفت و چه کرد. پیرمرد در آخر رو به شاهرخ گفت الهی عاقبت بهخیر شوے🤲
🖐🏼یقین دارم امام رضا (علیھالسلام) نگاهش را به شاهرخ کرد و او از بیرون و درون پاک شد. آن پاک شدن شاهرخ همانا، رخ شاه شدن همانا . . .🕊
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻مادرش در خاطره ای از توبه شاهرخ گفت:«پسرم در گوشه یکی از صحنهای حرم در مناجاتش با پروردگار مےگفت : خدایا من را ببخش، بد کردم، غلط کردم، می خواهم توبه کنم یا امام رضا به دادم برس، من عمرم را تباه کردم !😞💔
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴اوایل در جریان مبارزات انقلابی، خیلی آدم انقلابی نبود، ولی دلش با انقلابیها بود و رفته رفته به صفشان پیوست.. تا اینکه انقلاب پیروز شد...🇮🇷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻حضورش با آن قد بلند و هیکل درشت و موهای فر خورده اش کنار بچه ها توی تظاهرات ها و مسجد و... دلگرمی برای بقیه بود. شب ها گشت زنی می کرد و روزها هر کاری که از دستش بر می آمد برای انقلاب انجام می داد...
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
👌لحظه ای که شاهرخ همیشه به آن افتخار میکرد
🔴به همراه دوستانش در بحبوحه انقلاب اسلامی به صف تظاهر کنندگان و انقلابیون پیوست. هر جا به کمک نیاز بود همانجا حاضر میشد و از همه توانش برای نابودی رژیم پهلوی استفاده کرد. به گفته علیرضا، برادرش «شاهرخ گاهی تا صبح در کنار مردم بود و به آنها کمک میکرد. ماشین پیکانش را فروخت و پولش را در این راه خرج کرد. روز ۱۲ بهمن 57 لحظه ورود امام خمینی به فرودگاه مهرآباد به همراه چند کشتیگیر تنومند دیگر توسط فدراسیون کشتی انتخاب شده بودند، مستقر شدند. امام(ره) که از پلههای هواپیما پایین آمد، شاهرخ همراه جمعیت به استقبال ایشان رفت و همیشه به این لحظه تاریخی افتخار میکرد...❤️
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻بهمن 57 بود..
🔻 شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی!
🔻وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش مےکرد...
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🎙گفت :
🔴عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.
همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود...
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
خالکوبۍمندیوانهخمینےام🖐🏼
🔴 در روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب به درخواست آیتالله جلالی خمینی در کمیته مشغول کار شد. علیرضا برادرش گفت: «شاهرخ برای ختم غائله کردستان به غرب کشور رفت و در آنجا با شهید چمران آشنا شد.» با آغاز جنگ تحمیلی به همراه 60 - ۷۰ نفر از دوستانش به اهواز رفت، از آنجا به سوسنگرد و سپس به دشت ذوالفقاریه آبادان رفت. برادرش گفت: «چند روز بعد از شروع جنگ تحمیلی به همراه هم و تعداد زیادی از دوستانش به خوزستان رفتیم و شاهرخ سه ماه آغازین جنگ را این منطقه ماند تا به شهادت رسید.»
هر جا سخنان مرحوم امام خمینی را می شنید بی اختیار با تمام وجود به این سخنان گوش می کرد. آنقدر عوض شده بود که به همه می گفت: «من دیوانه خمینی ام» و همین جمله را روی بدنش خالکوبی کرده بود...
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🎙همرزمشھید :
ما حدود صد نفر بودیم که اول جنگ از تهران به خرمشهر آمدیم و در یک مدرسه خوابیدیم و اسممان شد فداییان اسلام؛ از نمازشبخوان درجه یک در این گروه بود تا آدمهای تارکالصلاة ..
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴روزهای اول جنگ سه تیپ آدم در جبههها حضور داشتند...
🔻یک عده برای ناموسشان میآمدند، یک عده برای وطنشان عازم جبهه میشدند و یک عده هم برای دینشان به جبهه میآمدند. آنها که دین داشتند برای ناموس و وطن هم میآمدند. ارتشیهای روزهای اول جنگ بیشتر به عشق وطن پا به جبهه میگذاشتند..
🔻طیف دیگر از ارتشیها هم برای ناموس و دین میآمدند. شاهرخ وقتی اجازه نمیداد کسی در محلش به ناموس مردم بد نگاه کند یعنی مسائل ناموسی برای این آدم خیلی مهم است. پس امثال شاهرخ برای ناموس پا به جبهه گذاشتند و به مرور عشق به دین و وطن هم پیدا کردند. البته حرف امام نیز خیلی رویشان تأثیرگذار بود. در کنار این موارد، بسیاری از جوانان با حرف امام وارد جبهه شدند و حضور در جبهه را برای خودشان تکلیف دانستند...
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴آن زمان امام فرمود دزدی آمده و سنگی انداخته و موضوع جنگ و تجاوز دشمن را با زبان لوطیها و داشمشتیها تعریف کرد. شهید ضرغام در گروهی حضور داشتند که اکثریت را داشمشتیها تشکیل میدادند. گاهی نیروها میگفتند ما از شاهرخ میترسیدیم، ولی چنان نمازی از او دیدیم که از کس دیگری ندیده بودیم!
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻وقتی غائله کردستان پیش میآید جزو اولین نفراتی است که خودش را به منطقه میرساند. در تیر ۱۳۵۸ از سپاه حکم میگیرد و به همراه صد نفر دیگر به کردستان میرود. یکی از نیروهایش تعریف میکرد در قصرشیرین بیسیمچیاش شهید میشود. شاهرخ یک بلندگوی دستی دستش میگیرد و به یکی از بچههای عربزبان میگوید به بعثیها بگوید چرا رفیقم را شهید کردید و اگر مردید بیایید با خودم بجنگید. جنگ که شروع شد با مینیبوس دم میدان هفتحوض میایستاد و برای کردستان نیرو جمع میکرد. افرادی مثل شاهرخ سر بزنگاه رسیدند. اینها در ذاتشان چیزهایی داشتند که خدا سر بزنگاه دستشان را میگرفت. چشم شاهرخ اجازه نمیداد کسی در محل به ناموس کسی بد نگاه کند. گوشش اجازه نمیداد غیبت کسی را بشنود. حدیث داریم که گوش و چشمت را سالم و پاک نگه دار خدا به یاریات خواهد آمد..
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‼️(شاهرخ فرمانده گروهانی عجیب )
🔻طلوع شاهرخ در جبهه های غرب و جنوب
سیدمجتبی هاشمی، فرمانده جنگهای نامنظم جنگ تحمیلی گردانی به اسم فداییان اسلام درست کرده بود که دارای چندین گروهان به نامهای شیران درنده، عقابان آتشین و آدمخوارها بود که گروهان آدمخوارها پر بود از گنده لاتها و اراذل و اوباش و خلافکارهای شهرهای مختلف کشور. مجید گاوی، مصطفی ریش، حسین کره ای، علی تریاکی و اصغر شعله ور که هر کدام پرونده ای قطور در ارتکاب انواع خلافکاریها از جمله قتل، زورگیری، دزدی و اعتیاد داشتند با اشتیاق فراوان دوست داشتند عضو این گروهان شوند. شاهرخ ضرغام، فرمانده گروهان هم برای محک زدن دل و جرات تک تک آنان، ماموریت یورش به قلب نیروهای بعثی و آوردن درجه و اسلحه فرماندهان نظامی عراقی را تعیین می کرد اما اکثر این نیروها برای اثبات خود به شاهرخ خان با سر و گوشهای بریده فرماندهان بعثی نزد فرمانده بر می گشتند...
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻(امتحان سخت و عجیبی که شاهرخ برای گنده لات آبادان گذاشت تا وارد گروهش کند)
🔴 یکی از همرزمان شاهرخ در خاطره ای گفت: در آبادان شخصی بود که به نام مجید گاوی بود. می گفتند گنده لات آبادان است. تمام بدنش جای چاقو و شکستگی بود.. هرجا می رفت، یک کیف سامسونت پر از انواع کارد و چاقو همراهش بود. می خواست با عراقی ها بجنگد اما هیچکدام از واحدهای نظامی او را نپذیرفتند تا اینکه سید او را تحویل شاهرخ داد. شاهرخ هم به زبان خودشان با آنان سخن می گفت. کمی به چهره مجید نگاه کرد. با همان زبان عامیانه گفت: «ببینم، می گن یه روزی گنده لات آبادان بودی. می گن خیلی هم جیگر داری، درسته؟ بعد مکثی کرد و گفت: اما امشب معلوم می شه، با هم می ریم جلو ببینم چیکاره ای..
🔘شب از مواضع نیروهای خودی عبور کردیم به سنگرعراقیها نزدیک شدیم. شاهرخ، مجید را صدا کرد و گفت: «میری تو سنگرها، یه افسر عراقی رو می کشی و اسلحه اش رو می یاری اگه دیدم دل و جرات داری می یارمت تو گروه خودم. مجید یه چاقو از تو کیفش برداشت و حرکت کرد. دو ساعت گذشت و خبری از مجید نشد. به شاهرخ گفتم: «این پسرو دفعه اولش بود. نباید می فرستادیش جلو» هنوز حرفم تمام نشده بود که در تاریکی شب احساس کردم کسی به سمت ما می آید اسلحه را برداشتم یک دفعه مجید داد زد «نزن منم مجید». پرید داخل سنگر و گفت: «بفرمائید این هم اسلحه» شاهرخ نگاهش کرد و با حالت تمسخرگفت: «بچه، این از کجا دزدیدی؟» مجید دستش رو داخل کوله پشتی کرد و چیزی شبیه توپ در آورد. در تاریکی شب سرم را جلو آوردم و یکدفعه داد زدم «وای. با دست جلوی دهانم را گرفتم» سر بریده یک عراقی در دستان مجید بود...
🔻شاهرخ که خیلی عادی به مجید نگاه می کرد گفت: «سر کدوم سرباز بدبختی بریدی؟» مجید که عصبانی شده بود گفت: «به خدا سرباز نبود بیا این هم درجه هاش، از رو دوشش کَندم.» بعد هم تکه پارچه ای که نشانه درجه فرمانده عراقی بود را به ما داد. شاهرخ سری به علامت تائید تکان داد و گفت: «حالا شد، تو دیگه نیروی ما هستی.» مجید فردا به آبادان رفت و چند نفر دیگر از رفقایش را آورد. مصطفی ریش، حسین کره ای، علی تریاکی هر کدامشان ماجراهایی داشتند، اما جالب بود که همه این نیروها مدیریت شاهرخ را قبول کرده بودند و روی حرف او حرف نمےزدند!'
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻وقتشان در جبهه چطور سپری مےشد؟!
🎙همرزمشھید:
🔘در گروهمان بچه مثبت هم داشتیم و به نوعی از همه قشری در گروه فدائیان اسلام حضور داشتند. کسانی داشتیم که نماز شب هم میخواندند. شاهرخ تا نیمههای شب دنبال آتش روشن کردن و صحبت کردن با دیگران و گفتن خاطراتش بود. همراه دیگر نیروها خاطرات زندگیشان را میگفتند و موقع نماز که میشد و صدای اذان از رادیو میآمد امثال شاهرخ بقیه را بیدار میکردند و خودشان تازه میگرفتند میخوابیدند. اما همینها رفته رفته تغییر رویه دادند و دیگر در انجام تکالیفشان کوتاهـے نمےکردند . .
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻رزمندگان و فرماندهان دیگر چه دیدی نسبت به شاهرخ و رزمندگانی مثل او داشتند؟ همرزم شھید :
⭕️دو طیف بودند...
یک طیف از این رزمندگان داشمشتی و لوطی پرهیز میکردند و میگفتند اینها اخلاق بهخصوصی دارند و از آنها دور میشدند. یک طیف هم دوست داشتند به جمعشان بپیوندند. چون مرام و بیانشان برای عدهای جذاب بود و دوست داشتند کنارشان زندگی کنند. عدهای دوست داشتند در کنار این نیروها مرام و مردانگی یاد بگیرند. مثلاً اگر سفره میانداختیم شاهرخ بازی میکرد تا همه شام بخورند. یا اگر جلو میرفتیم سینه سپر میکرد تا تیر به او بخورد ..
خاطراتزندگےشھیدشاهرخضرغام معروفبهحرانقلاب ❤️'
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR