#معرفی_شهدا
اسارت
از خبر مفقود شــدن ابراهيم يك هفته گذشــت.😔
قبــل از ظهر آمدم جلوي مسجد، 🕌جعفر جنگروي هم آنجا بود. خيلي ناراحت و به هم ريخته. هيچكس
اين خبر را باور نميكرد.😔
مصطفي هم آمد و داشــتيم در مورد ابراهيم صحبــت ميكرديم.
يكدفعه محمد آقا تراشكار جلو آمد.✨
بي خبر از همه جا گفت: شما كسي رو به اسم ابراهيم هادي ميشناسيد!؟🤔
يكدفعه همه ما ساكت شديم با تعجب به همديگر نگاه كرديم.😳😳 آمديم جلو
و گفتيم: چي شده؟! چه ميگي؟!😳
بنده خدا خيلي هول شــد. گفت: هيچي بابا، بــرادر خانم من چند ماهه كه
مفقود شــده، من هر شب ساعت دوازده راديو بغداد رو گوش ميكنم.👂🏻
عراق اسم اسيرها رو آخر شبها اعلام ميكنه! 🕊
ديشــب داشــتم گــوش ميكــردم، يكدفعــه مجــري راديــو عــراق كه
فارســي حــرف مــيزد 🗣برنامــه اش را قطــع كــرد و موزيك پخــش كرد.🗣
بعد هم با خوشحالي اعلام كرد: در اين عمليات ابراهيم هادي از فرماندهان
ايراني در جبهه غرب، به اسارت نيروهاي ما درآمده.🦋
داشتيم بال درميآورديم!😍 همه ما از اينكه ابراهيم زنده است خيلي خوشحال شديم.😍☺️
نميدانستيم چه كار كنيم. دست و پايمان را گم كرديم. ☺️
سريع رفتيم سراغ ديگر بچهها، حاج علي صادقي با صليب سرخ نامه نگاري
كرد✉️.
رضا هوريار رفت خانه آقا ابراهيم و به برادرش خبر داد. 🌺
همه بچهها از زنده بودن ابراهيم خوشحال شدند.
٭٭٭
مدتي بعد از طريق صليب سرخ جواب نامه رسيد.✉️
در جــواب نامه آمده بــود كه: من ابراهيــم هادي پانزده ســاله اعزامي از
نجفآباد اصفهان هستم. 🌺
فکر کنم شما هم مثل عراقيها مرا با يكي از فرماندهان غرب كشور اشتباه
گرفتهايد!🌷
هر چند جواب نامه آمد، ✉️ولي بســياري از رفقا تا هنگام آزادي اســرا منتظر
بازگشت ابراهيم بودند.
بچهها در هيئت هر وقت اســم ابراهيم ميآمــد🌺 روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
ميخواندند و صداي گريه ها بلند ميشد.😭
@Sabkeshohada
برگرفته از کتاب 📚 سلام بر ابراهیم
یک پیراهن و هزار و یک خاطره...
تصاویر دختر شهدا در کنار لباسی از پدر شهیدشان
@SABKESHOHADA
#روز_دختر_مبارک
حالا که تا دیار طُ ما را نمیبرند
ما قلبمان شکست!حرم را بیاورید . .
@SABKESHOHADA