سبک شهدا
#فرنگیس #رمان #قسمت_بیست و یکم فصل چهارم ابراهیم و رحیم، همان اوایل انقلاب، وقتی که سپاه تشکیل شد
#فرنگیس
#رمان
#قسمت_بیست و دوم
رحیم و ابراهیم گفتند صدام دارد خاک ما را میگیرد. نیروهای ارتش نتوانستهاند دوام بیاورند و ما باید برویم کمک. به مادرم گفتم: «خب، ابراهیم و رحیم حق دارند. چه کار کنیم؟ بنشینیم تا بیایند توی خانههامان؟ بیایند یکییکی نابودمان کنند؟»
مادرم که دید من هم پشتیبان آن دو تا هستم، گفت: «حداقل یکیشان برود. به من رحم کنید!»
رحیم و ابراهیم آنقدر ناراحت و خشمگین بودند که احدی نمیتوانست جلوشان را بگیرد. با خودم گفتم: «خدایا، چه شده؟ این چه بلایی است که دارد سرمان میآید؟»
همۀ مردم گیج شده بودند.
مادرم با تعجب نگاهم کرد و پرسید: «اگر بلایی سرشان بیاید، چی؟!»
بلند شدم و گفتم: «خدا بزرگ است، دالگه. به خدا من هم حاضرم بروم.»
پدرم بلند شد و رو به رحیم و ابراهیم گفت: «چیزی یادتان نرود. من میروم ببینم بقیه دارند چه کار میکنند.»
همین حرفش به همۀ بحثها و حرفها خاتمه داد.
آن شب توی روستا غوغا بود. همه دلهره داشتیم. هر شب همان موقع، ده آرام و ساکت بود. همان وقتها، من مشغول نگاه کردن به ستارهها یا ظرف شستن بودم و مردها هم توی خانهها با هم بازیهای شبانه میکردند. اما آن شب، ده پر بود از سروصدا. مردها که هشت نفر میشدند: رحیم و ابراهیم برادرهایم، پسرداییام عباس حیدرپور، پسرخالههایم علیشاه و پاشا بهرامی، پسرخالۀ دیگرم شاهحسین جوانمیری و پسرداییهایم مراد و اردشیر گلهداری، تفنگهاشان را دست گرفته بودند. از صورت و چشمهاشان خشم میبارید. توی کردها رسم بود هر خانوادهای برای خودش تفنگی داشته باشد. هر کس تفنگی داشت، آورد. هر کس هم نداشت، رفت از سپاه تفنگ بگیرد.
هشت نفر از فامیل آمادۀ رفتن بودند. از کسی دستور نگرفته بودند، اما آنقدر گلوله و تفنگ همراه داشتند که انگار از پادگان برگشتهاند. عباس پسرداییام رو به داییام محمدخان گفت: «ما میرویم. اگر احتیاج بود، شما هم بیایید.»
داییام گفت: «روله، خدا پشت و پناهتان.»
عباس توی همان تاریکی رو به مردم کرد و گفت: «مگر مادرم مرا شل پیچیده باشد (یعنی مگر غیرت نداشته باشیم و بیعرضه باشیم) که دشمن اینقدر راحت خاک و ناموس و آبروی ما را زیر پا بگذارد. ما میرویم تا بجنگیم. آی مردم، اگر برنگشتیم، حلالمان کنید.
وقتی مردی این حرف را میزد، یعنی اینکه تا آخرین نفس میجنگد. یا میمیرد، یا آبرویش را حفظ میکند.
ابراهیم و رحیم هم مدام به مردم سفارش میکردند و میگفتند: «مواظب ده باشید. بروید از نیروهای سپاه تفنگ بگیرید. دشمن از چند جهت دارد حمله میکند. شب راحت نخوابید.»
دو برادرم، شال کمرشان را محکم کردند. پسرداییام عباس، دست گردن داییام انداخته بود. هشت نفر از مردهامان داشتند میرفتند. انگار قلبم را فشار میدادند. این چه بلایی بود داشت سرمان میآمد؟
همه نگران و ناراحت بودیم. به خاطر اینکه مادرم ناراحتی نکند، سعی کردم خودم را بیخیال نشان دهم. ولی طاقت نمیآوردم و مدام میرفتم بیخ گوش ابراهیم و رحیم میگفتم: «تو را به خدا مواظب خودتان باشید.»
رحیم گفت: «تو هم مواظب باوگ و دالگهمان (پدر و مادرمان) باش. حالا تو مرد خانهای!»
فانوسها را روشن کرده بودیم و دور جوانها حلقه زده بودیم. یکی قرآن آورد و مردها از زیر قرآن رد شدند. شب بود و صدای صلوات مردم توی ده پیچید. زنها گریه میکردند. جوانهایی که میرفتند، برای همه عزیز بودند.
میان صلوات مردم ده، مردها به راه افتادند تا به طرف قصرشیرین و سرپلذهاب بروند. دستمال به سر بسته بودند و تفنگها توی دستشان بود. وقتی راه افتادند، صدای گریۀ زنها بلندتر شد. تا گورسفید همراهشان رفتم. بعد ایستادم تا مردهای تفنگ به دوش، روی جاده رفتند. سوار ماشین شدند و به طرف قصرشیرین حرکت کردند.
پس از رفتن برادرهایم به جنگ، مادرم بیقراری میکرد و اشک میریخت. نمیدانستم غصۀ کدامشان را بخورم. همه گیج بودیم. از آن پس، هر لحظه نگران بودیم و احوال رفتگانمان را از نیروهایی که از آن سمت میآمدند، میگرفتیم. آرامآرام جنگ داشت به سمت ما هم کشیده میشد. از دور میدیدیم که چهل تا چهل تا گلولۀ سنگین دور و اطراف آبادیها زمین میخورد. وقتی توپی زمین میخورد، تمام دشت میلرزید و صدا میداد.
دم غروب، بنا به رسمی که داشتیم، زنها رو به خورشید میایستادند و آبا و اجداد صدام را نفرین میکردند. من هم روی بلندی میرفتم و رو به غروب آفتاب، با صدای بلند میگفتم: «صدام، خدا برایت نسازد که این جوری خون به پا کردی.»
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
🔴 انتشار این مطلب بدون منبع حرام است 🔴
▪️برای تهیه مهمات عملیات باید حاج احمد رو می دیدم.
رفتیم اتاقش، اما حاجی آنجا نبود!
یکی از بچه هاگفت:
«فکر کنم بدونم کجاست...»
مارو برد سمت دستشویی ها و دیدم حاج احمد اونجاست!
داشت در نهایت تواضع دستشویی ها رو تمیز میکرد.
خواستیم سطل آب رو ازش بگیریم که نگذاشت و گفت:
«فرمـــانده زمان جنگ برادر بزرگـــتره و در بقیه مواقع کوچــــکتر از همه...»
«حاج احمد متوسلیان»
✍️ م - رضا یوسفی 🇮🇷
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
🔴 فوری
شناسايي پيكر سه تن از شهداي هشت سال دفاع مقدس پس از ٣٨ سال
سردار شهيد بهروز محمدي لندي از عموهاي نوجوان فداكار شهيد علي لندي مي باشد.
🔹 پيكر شهيد لندي در ايذه ،شهيد موسوي در قلعه تل و پيكر شهيد خوني در بهبهان تشييع خواهد شد.
#شهدا
#دفاع_مقدس
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
16009558590076534251393.mp3
4.59M
🖤به وقت مداحی 🖤
🕊قربون کبوترای...... حرمت امام حسن🕊
🌱حسین طاهری🌱
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
#مکتب_سلیمانی
✍️ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹انسان یکی از سه زوایای غیرت را باید داشته باشد؛ یا غیرت دینی، یا غیرت انسانی، یا غیرت ملی. نمیشود کسی نام انسان برخود بگذارد فاقد این سه عنصر باشد.
#مکتب_حاج_قاسم
#مرد_میدان
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است
گرد غم بر سر هر محفل و هر انجمن است
اینچهشور استکه برپا شدهدر ارضو سماء
اینچهسوز استکهدر سینههر مردو زن است
بانگ و فریاد به گوش آید از افلاک مگر
شهادت ختم رسولان و عزای حسن است
#شهادت_حضرت_پیامبر صلیاللهعلیهوآله
#شهادت_امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
#ڪــلامشهـــید🎙
#شهـــیدعلیرضانوبخت🥀
من زندگی را ؛
چون کوه یخ بسته ای می دانم
که اگر نور توحید بر آن بتابد✨
چشمه های محبت و ایثار از آن جاری
می شود و
بشریت را سیراب می سازد
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
✳️ فتح اراده و تصمیم
✍️ سردار حاج قاسم سلیمانی میگوید:«در روزهای اول ورود به جبهه، دشمن را قادر به هر کاری میدانستم اما در اولین حملهای که انجام دادیم، موفق شدیم نیروهای دشمن را از کنار جادهی سوسنگرد تا حمیدیه به عقب برانیم و تلفاتی نیز بر آنها وارد کنیم که این امر باعث شد تصور غلطی که از دشمن داشتیم از بین برود.» او میگوید: «بالاترین فتح برای سپاه اسلام فتح زمین نبود، فتح اراده و تصمیم بود.»
📚 از کتاب حاج قاسم؛ جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
#شهیـــدانہ
#شهیدمدافعحرم_رضــا_بخشــی🥀
فاتح قلب ها بود او که هم زمین را با بودنش مفتخر کرد و هم میهمان همیشگی آسمان شد...
از هوش و زکات و تواناییش چیزی نمیگویم ؛
اما همین یک جمله کافیست که قبل از اعزام به سوریه برای ادامه تحصیلات دانشگاهی بورسیه شده بود
و در حوزه علمیه به عنوان یک نخبه میشناختندش
در بین همکلاسی هایش کم سن ترین بود اما در همه مباحثه ها شرکت میکرد طوری که اگر کسی اورا نمیشناخت متوجه سن و سال کم او نمیشد
قبل از سوریه رفتن برای گرفتن دکتری در رشته حقوق اقدام کرده بود
از کودکی برای اهلبیت روضه میخواند و مداحی میکرد
شاید همان روزها بود که این چنین سرنوشتی را برای خود رقم زد.
کسی چه میداند شاید هم در راهیان نور ضمانت شهادت گرفت.
وقتی که سوریه میرفت مادرش هیچقوت صورت اورا نبوسید
چون اعتقاد داشت مسافر دیگر باز نمیگردد
بار اخری که رفت هم صورت عزیز تر از جانش را نبوسید
اما دست تقدیر برایش اینگونه نوشته بود که مسافرش برای همیشه در دلش زنده بماند،
به مادرش قول داده بود دو هفته ایی برمیگردد و اینجاست که ثابت میشود او مرد واقعیست سر قولش ماند و دوهفته ایی برگشت و آن هم چه برگشتنی رضا دیگر فقط دردانه مادر نبود...
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
🔴 پیکر مطهر ۲۰ شهید دفاع مقدس به وطن بازگشت
🔹پیکرهای پاک ۲۰ شهید تازه تفحص شده دفاع مقدس از طریق مرز شلمچه وارد کشور شدند.
🔹 پیکرهای این شهدا مربوط به عملیاتهای فکه، بدر، خیبر و والفجر بودند که در یک ماه اخیر تفحص شدند.
🔹پیکر پاک شهدای تازه تفحص شده به منظور شناسایی و تشخیص هویت به تهران منتقل خواهند شد.
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
💠زندگی نامه شهید ابراهیم هادی
شهید ابراهیم هادی متولد یکم اردیبهشت سال یکهزار و سیصد و سی و شش، تهران، محله ایت الله سعیدی حوالی میدان خراسان، وی دارای دیپلم ادبی و علاقمند به ورزش والیبال و کشتی بود. در دوران نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید. وی با حضور درخشان در جبهه های گیلانغرب تا بازی دراز و دشت های جنوب، نامش دشمن بعثی را به لرزه می انداخت.در بهمن ماه سال شصت و یک به همراه گردان کمیل در کانال های فکه مقاومت کردند که به دلیل حماسه افریده شده توسط گردان کمیل و ابراهیم نام ان کانال را کانال کمیل نهادند.ابراهیم بعد از یک داستان عجیب گمنامی را بر گزید و سر انجام در بیست و دوم بهمن ماه سال یکهزار و سیصد وشصت و یک، تنها در کانال کمیل به فیض شهادت نائل گردید. هنوز پیکر این شهید از بین شهدای گمنام تشخیص داده نشده ولی یادبودی برای ایشان در تهران وجود دارد.
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
🍃 من از آقا چیزهایی دیدهام که نمیتوانم پشت سر ایشان حرکت نکنم. خط قرمزش ولایت بود.
خاطره حجتالاسلام علی شیرازی از حاج قاسم
✍ اگر کسی نسبت به اصول دهنکجی میکرد حتماً با او برخورد میکرد. اگر کسی در جلسهای علیه آقا و امام سخن میگفت، اصلاً تحمل نمیکرد؛ یک خاطره در این زمینه تعریف کنم، حاج قاسم با وجود فشار کاری زیاد خیلی صبر و حوصله داشت. آقای رزم حسینی استاندار خراسان بود. او از زمان جنگ، قائممقام لشکر ثارالله سلاماللهعلیه بود. چند ماه قبل از شهادت ایشان، دیدم ایشان میگفت: «حاجی حوصلهات خیلی زیاد است خیلی حوصله عجیبی داری» حاج قاسم گفت: «مرا ۱۵۰ مادر شهید به اسم هر روز دعا میکنند.» البته صدها هزار نفر او را دعا میکردند و میکنند. با این حال، کسی که چنین صبر و حوصلهای داشت، وقتی میدید به ارزشها اهانت میشود، سریع برخورد میکرد؛ چه در جلسات و چه در جاهای دیگر؛ خط قرمزش ولایت بود، اجازه نمیداد کسی وارد حریم آقا حفظهاللهتعالی شود و اهانت کند. در یک جلسه دو نفری بودیم، من از حاج قاسم پرسیدم شما نسبت به یکی از مسئولان چقدر ارادت دارید؟ ایشان به من گفت من هیچ کس را با آقا معامله نمیکنم، فاصله آن فلان مسئول با آقا از زمین تا آسمان است، من از آقا چیزهایی دیدهام که نمیتوانم پشت سر ایشان حرکت نکنم.
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
🔴 چرا وزیر آموزش و پرورش معرفی نمیشود؟
🔹وزارت آموزش و پرورش، بیش از یک میلیون پرسنل دارد و بیش از ۱۵ میلیون دانش آموز!
انتظار این بود آقای #رئیسی، هرچه سریعتر وزیر جدید آموزش و پرورش را به مجلس معرفی میکرد! نباید امروز و فردا کرد!
🔸وضعیت آموزش و پرورش بحرانی است به لحاظِ کمبود معلم، #آموزش_مجازی و ترک تحصیل سه میلیون دانش آموز بعلت عدم امکان آموزش مجازی و نداشتن تبلت و اینترنت و ...، کمبود شدیدِ مدرسه و کلاس در کلانشهرها، شهرها و روستاها، رشد مدارس پولی و انتفاعی(به دروغ میگویند غیرانتفاعی)، دخالت نمایندگان مجلس در ادارات کل و نواحی و مدارس، جذب کیفی بسیار پائین و استخدامهای سفارشی و غیراصولی #ماده_۲۸، مشکلات معیشتی معلمان، تعطیلی امور تربیتی و پرورشی و مشاورهای در مدارس، ضعف جدی کارآمدی بخشی از معلمان در تدریس، تعطیلی مکرر مدارس و غیره. نبود وزیر هم قوز بالای قوز است!
🔹از دولت انقلابی و مردمی آقای #رئیسی انتظار داریم هرچه سریعتر جهت ساماندهی به این وضع که در دولت سابق و دولتهای اسبق به اینجا رسیده، شتاب کند. استفاده از نیروی جوان، بابرنامه، آشنا به آ.پ و اشراف به مسائل آ.پ، مستقل و جسور و آیندهنگر و جهادی و مخالف مافیای آ.پ توصیه میشود.
🔸فکر نکنید فقط اقتصاد اولویت دارد؛ آ.پ زیر ساخت کل مملکت ونظام سیاسی است.اگر زیرساخت آباد شود مملکت آباد میشود. رسیدگی فوری به مسائل آ.پ با معرفی سریع وزیر و کلیدزدن برنامههای اساسی، جامعه فرهنگیان را امیدوار میکند. نگذارید این فکر که آ.پ در این دولت هم بیارزش است، گسترش یابد!
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
#پنجشنبههاویادشهدا
🍂هرچند به دنبال مقام و نامیم...
بالی نگشوده و کنار بامیم...
🍂ما در پی جستن شماییم ولی...
پیداشدهها شما و ما گمنامیم....
🍃 پنجشنبه و یاد شهدا با ذکر صلوات🍃
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا
مداح اهل بيت(ع) بود. محرم ڪہ مۍ شد با سوز عجيبۍ مداحۍ مۍ ڪرد و روضه مۍ خواند. محرم و عاشورا برای غلامعالۍ حال و هواۍ ديگرۍ داشت. اين جملہ هميشہ ورد زبانش بود:(
منم غلام علۍ و علۍ است مولايم.
بارها در نمازش شنيدم ڪہ مۍ گفت: خدايا، مرگ ما را شهادت قرار بده و بالاخره اين دعايش مقبول درگاه الهۍ قرار گرفت. وقتی پيڪر مطهرش را آوردند و او را غرق در خون ديدم، فقط يڪ جمله توانستم بگويم: غلامعلۍ شهادتت مبارڪ.
*شهید غلامعلۍ ملول❤️🌱*
*روحش شاد و یادش گرامی و جاودانه باد*
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا