eitaa logo
سبک شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
67 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
روز قبل از حادثه معمم شده بود طلبه خاصی بود تازه ازدواج کرده بود و یک دختر توراهی داشت، حالا دخترش یتیم شده است او خودش هم یتیم بود و پدرش را در کودکی از دست داده بود شهید علیرضا پور محمدی
۱۵ دی سال ۱۳۷۳ شمسی، شهیدی از میان ما رفت که «نابغه» و «مبتکر» و «متخصص» و «دلیر» و «سختکوش» و «وطن‌پرست» بود و نصر و نصرت نصیبش شد در این دنیا و آن دنیا و «منصور» شد؛ «منصور ستاری».
ستاری اولین کسی بود در تاریخ ایران که به فکر تولید یک هواپیمای جنگنده ایرانی افتاد و باور کرد که ما می‌توانیم و کار را در سال ۱۳۶۶ شروع کرد؛ نامش پروژه «اوج ۱۱۰» بود و این جنگنده‌های ایرانی «آذرخش» و «صاعقه» که در سال‌های اخیر به‌تناوب رونمایی می‌شود و مشهور است که برقشان دشمن را می‌گیرد! از آنجا کلید خورده است. همان‌موقع در سال ۱۳۶۷ نیز نخستین هواپیمای ساخت ایران را رونمایی کردند و پرواز دادند و چشم‌های خیلی‌ها پر از اشک شوق شد؛ نامش «پرستو» بود و یک هواپیمای سبک ۴ نفره بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸✨ امام صادق ؏ ؛ هرڪس گرفتار و اندوهگین است ذڪر یونسیه را بسیار بخواند ✨ ✺《لا إلهَ الّا أنتْ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمین》✺ 📚 الخصال ۳۱۹/۱
تو صبور باش و درست رفتار کن، مطمئن باش هر نقشه ای برای زمین زدنت بکشن نقش بر آبه...
سلام امام زمانم🌸 ‌ هر صبح، به شوق عهد دوباره با شما چشمم را باز میکنم ‌عهد میکنم با شما، هر روز که می گذرد، عاشقانه تر از قبل چشم به راهتان باشم... ‌ السَّلاَمُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذِى ضَمِنَهُ
امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی. روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب. توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. «هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله» راوی: جواد علی گلی- همرزم شهید  مشخصات روحانی شهید: نام و نام خانوادگی: محسن آقاخانی تولد: 4/6/1347 - تهران شهادت: کربلای 5 – شلمچه محل دفن: بهشت زهرا(س) قطعه 29
یکی از فرماندهان جنگ میگفت: خدا رحمت کند حاج عبدالله ضابط را. برایم تعریف می کرد: خیلی دلم میخواست سید مرتضی آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما سید مرتضی را ببینیم. خلاصه نشد. بالاخره آقای سید مرتضی آوینی توی فکه روی مین رفت و به آسمونها پر کشید. تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقۀ جنگی با کاروانهای راهیان نور. شب در آنجا ماندیم. در خواب، شهید آوینی را دیدم و درد و دل هایم را با او کردم؛ گفتم آقا سید، خیلی دلم میخواست تا وقتی زنده هستی بیام و ببینمت، اما توفیق نشد. به من گفت ناراحت نباش فردا ساعت 8 صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم. صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن شهید را شک داشتم گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شهید شده است. گفتم حالا برم ببینم چی میشه. بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت 8:30. دیدم خبری از آوینی نیست. داشتم مطمئن میشدم که خواب و خیال است. سربازی که اون نزدیکیها در حال نگهبانی بود نزدیک آمد و به من گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: آره، با یکی از رفقا قرار داشتیم. گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم این جوری است. گفت: رفیقت اومد اینجا تا ساعت 8 منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره پیش من اومد و به من گفت: کسی با این اسم و قیافه مییاد اینجا، به او بگو آقا مرتضی اومد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت. اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان. رفتم و دیدم خود آقا مرتضی نوشته: آمدیم نبودید، وعدۀ ما بهشت! سید مرتضی آوینی. (و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده اند؛ ولی شما نمی دانید. بقره، 154