شب آخر که قرار بود #کمیل بره محل کارش. به من گفت #بابا منو میبری ترمینال گفتم چرا که نه، آره پسرم کمیل خودش رانندگی میکرد عجله داشت، موتورو تند میبرد
💢تو راه به من گفت بابا ازم #راضی هستی؟ یه بوسه به صورتش زدم گفتم من ازت راضیم #خدا ازت راضی باشه، بعد گفت بابا #حلالم_کن. وقتی رسیدیم ترمینال باهم خداحافظی کردیم.
💢کمیل گفت #بابا تو برو واسه رفتنم صبر نکن اتوبوس طول میکشه حرکت کنه. کمیل سوار اتوبوس شد. بعد از چند ثانیه از اتوبوس پیاده شد. #دوباره منو بوسید
💢چشماش پر از اشک بودو بغض کرده بود. دوباره بهم گفت بابا تو برو من #دل ندارم برام صبر کنی. همونجا فهمیدم #کمیل_رفتنیه
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم