۲۷ دی ۱۳۹۸
۲۷ دی ۱۳۹۸
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
۲۷ دی ۱۳۹۸
۲۷ دی ۱۳۹۸
۲۷ دی ۱۳۹۸
🔴اینم خاطره ای از دوست شهیدمان #ابراهیم_هادی
🌷 شکستن نفس 🌷
یکبار وارد مسجد شدم. می خواستم به دستشویی بروم.
دو نفر از زیر زمین آمدند و گفتند به خانه می روند، چون چاه دستشویی گرفته است.
💐 من هم تصمیم گرفتم برای نماز به خانه بروم که ابراهیم وارد شد.
✳️ وقتی ماجرا را فهمید که چاه دستشویی گرفته، آستینش را بالا زد و در را بست و بعد از ربع ساعت بیرون آمد.
✅ بعد دیدیم که توی این ربع ساعت چاه را باز کرده و همه جا را تمیز شسته و... بعد هم مشغول شستن دستان خودش شد.
🌸 ابراهیم برای رضای خدا نفس خودش را می شکست. هیچگاه در این موارد برای خودش شخصیتی قائل نبود.
📚 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم 2
@sabkeShohada
۲۷ دی ۱۳۹۸
#لالههای_آسمونی
💠آقا مهدی را دیدم روی تخته سنگی نشسته و پوتین خود را در آورد و با قمقمه خود مشغول گرفتن وضو شد و بعد از آن بلند شد و روی همان تخته سنگ ایستاد و مشغول نماز خواندن شد جایی که ایستاده بود کاملاً در دید دشمن از تپه های مقابل بود و به صورت پراکنده هم آتش دوشکا شلیک می شد.
💠وقتی نماز آقا مهدی تمام شد پرسیدم : چرا ایستاده نماز می خوانی مگر نمیبینی که دشمن روی ما آتش دارد آقا مهدی جواب دادند : برادر توی مملکت خودمان هم نمی توانیم راست راست راه برویم و ایستاده نماز بخوانیم؟
#سردارشهید_مهدی_شرعپسند🌷
#سالروز_ولادت
@sabkeShohada
۲۷ دی ۱۳۹۸
✨﷽✨
🔴 یک تقاضای مهم از اعضای گرامی کانال
✍حضرت محمد (ص) سه بار فرمودند: بار خدایا خلیفه های مرا رحم کن. گفتند: یا رسول الله خلیفه های شما چه کسانی هستند؟ فرمودند: آن کسانی که حدیث و سنت مرا تبلیغ کنند و به امت من بیاموزند.
📚 امالی، شیخ صدوق، مجلس ص۱۸۰
💥درصورتی که اعضای محترم کانال، خودشان را متعهد بدانند که مطالب کانال را « حداقل برای یک گروه یا یک نفر » باز نشر کنند، طیف گستردهتری میتوانند از مطالب کانال {سَبکِ شُهَدا♡} بهرهمند شوند. از همراهان گرامی تقاضا داریم، در بازنشر مطالب اهتمام بورزند.
@sabkeShohada
۲۷ دی ۱۳۹۸
عاشق #شهید_گلگون بود و میگفت: بارها از این شهید حاجت گرفتهام
حاج محرمعلی مرادخانی به #شهید_مصطفی_گلگون فرمانده محور ۲۵ کربلا در فاو بسیار علاقهمند بود. هر وقت مشکل داشت به مزار شهید گلگون سر میزد و میگفت حضرت آقا فرمودند: « #شهدا_امامزادهگان_عشق_هستند » من بارها از این شهید حاجت گرفتم به رفقایش سفارش میکرد اگر مشکلی دارید از شهید گلگون بخواهید حتما گره گشایی میکند.
#شهید_مرادخانی
#شهید_مدافع_حرم
@sabkeShohada
۲۷ دی ۱۳۹۸
۲۷ دی ۱۳۹۸
فرازی از #وصیتنامه📜
🔸بدانید که نه تنها من بلکه #تمام_شهدا از کسانی که به هر نحوی و در هر لباسی با این انقلاب و امام #مخالفت کنند و یا بی تفاوت باشند و #امام_امت را در این گرفتاری ها و مشکلات تنها👤 بگذارند، نخواهیم گذشت⛔️
🔹عزیزان و عاشقان❤️ این انقلاب و این پیروزی ها✌️ با حرف بدست نیامده، برای لحظه لحظه آن #جوانان غیورمان خون داده اند و #جان داده اند تا به اینجا رسیده ایم "پا روی این خون ها نگذارید"
🔸اُمت #حزب_الله دلخوش باشید که این دلقک هایی که در گوشه و کنار مملکت دست به خرابی ها می زنند #نمی_توانند این خون ها را پایمال کنند🔥
و نمی توانند مقابل چرخ عظیم #انقلاب بایستند؛ زیرا که این مملکت به فرموده امام: #مملکت_امام_زمان {عج} است
🌷مزار شهید🌷
در گلزار شهدای بهشت زهرا{س} تهران
قطعه ۲۷، ردیف ۱۱۷، شماره ۹
#شهید_داوود_عابدی
@sabkeShohada
۲۷ دی ۱۳۹۸
💠 جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت و گفت: «میتونم یکی دیگه بردارم؟» گفتم: «البته سید جون، این چه حرفیه؟» برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد. کار همیشگیش بود. میگفت: «میبرم با #خانم و بچه هام میخورم». میگفت: اینکه آدم شیرینیهای زندگیشو با زن و بچهاش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تأثیر میذاره!
#شهید_سید_مرتضی_آوینی🌷
📕سیدمرتضیآوینی،کتاب دانشجویی،ص۱۹
@sabkeShohada
۲۷ دی ۱۳۹۸