eitaa logo
سبک شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
66 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ کارهای فرهنگی‌وجهادی: @sabkeshohada2 <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر او یک نفر بود با رفتنش یک مملکت بهم نمی‌ریخت او یک راه بود یک نماد بود او یک دنیا از دنیا دور بود و چه زیبا فرمود عزیزِ ما سیدعلی "حاج قاسم یک مکتب بود" @sabkeshohada @sabkeshohada
🥀 ✍ نماز در فرودگاه آمریکا 🌸 عبدالله برای تحصیل رفته بود آمریکا. با ورود به فرودگاه متوجه شد که وقتِ نماز داره می‌گذره. توی همون فرودگاهِ آمریکا سجاده‌اش را پهن کرد و ایستاد به نماز. 🌸 تعداد زیادی از مسافران، به همراهِ خدمه‌ی فرودگاه دورش جمع شدند تا ببینند داره چیکار می‌کنه. عبدالله هم که مسلط به زبانِ انگلیسی بود، بعد از براشون توضیح داد و گفت: «من مسلمانم و مشغول عبادت هستم» 📚 کتاب مدافعِ فکور ، صفحه ۱۰۲.
|💔| سـردارشهیـدرضـابخشی🌼 تاریخ تولد: ۱۳۶۵/۰۷/۰۹ محل تولد: مشهد تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۰۹ محل شهادت: درعا_سوریه وضعیت تأهل: مجرد محل مزارشهید: بهشت رضا(س) 👇🌹🍃 ✍...خون‌هایے ڪه اینجا ریخته شده، دست‌وپاهایے ڪه اینجا قطع شده، جانبازی‌هاے بچه‌ها و مجروحین قابل فراموشے نیست. صفحه دسڪتاپ لب تاپ من از عڪس شهدا پرشده، گاهے اوقات ڪه می‌بینم، خجالت می‌ڪشم. حقیقتاً ڪم‌ڪارے می‌ڪنیم، یا هدفے ڪه تعیین‌شده را دنبال نمی‌ڪنیم و پشت‌ڪار نداریم. ... .🌷 *روحش شاد و یادش گرامی و جاودانه باد*
🌹سید مجتبی جوان حکیمی بود و هیچ گاه کاری را بدون استدلال قوی و ایمان راسخ انجام نمی داد . یک روز برای جلسه قرآن در مسجد حاضر بودیم خیلی دوست داشتم که بدانم سید هدفش از رفتن فقط شهادت است یا نه.... 🌹به شوخی گفتم :سید بیا یک عکس یادگاری باهات بگیریم تو که میخای بری سوریه شهید بشی. آروم نگاهی بهم کرد و گفت : شهادت لیاقت می خواد ما کجا و شهادت کجا ، در ضمن من برای دفاع از حرم و مظلومین می رم ... جایی می جنگم که نزدیک اسراییل باشد، در سوریه توان رزمی ام بالاتر است. آخرین عکس پروفایلش نوشت: شرمنده ام که از غم زینب(س) نمرده ام آخر حضرت زینب کبری (س) مزد نوکریش را داد. "شهید سید مجتبی‌ ابوالقاسمی" 🌷   🍃یاد همه شهدا با ذکر صلوات 🍃 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌹🌹
🥀 ✍ نماز در فرودگاه آمریکا 🌸 عبدالله برای تحصیل رفته بود آمریکا. با ورود به فرودگاه متوجه شد که وقتِ نماز داره می‌گذره. توی همون فرودگاهِ آمریکا سجاده‌اش را پهن کرد و ایستاد به نماز. 🌸 تعداد زیادی از مسافران، به همراهِ خدمه‌ی فرودگاه دورش جمع شدند تا ببینند داره چیکار می‌کنه. عبدالله هم که مسلط به زبانِ انگلیسی بود، بعد از براشون توضیح داد و گفت: «من مسلمانم و مشغول عبادت هستم» 📚 کتاب مدافعِ فکور ، صفحه ۱۰۲.
کانال عشاق الحسین.mp3
12.77M
🎼دل‌خوشی...مگه دنیا چی داره بجزدلشکستن.... 🎙کربلایی سیدرضا نریمانی @sabkeshohada @sabkeshohada
panaham bede .mp3
11.05M
🎼پناهم بده... 😭😭😭😭😭 🎙کربلایی حسین طاهری التماس دعا @sabkeshohada @sabkeshohada
CQACAgQAAx0CSmRjDAACOilhWwUK6wABNoSWE2jhGbenxXOik14AApsIAAJsCUlQOO4ajhm3d4QhBA.mp3
10.79M
🔳 (ع) 🌴چه بگویم نگفته هم پیداست 🌴غم این دل مگر یکی و دوتاست 🎤 👌بسیار دلنشین @sabkeshohada @sabkeshohada
⚫️⚫️دختر بــدرالدُجـی امشب سه جا دارد عــزا گاه می‌گوید حســن گاهی پـدر گاهی رضــا⚫️⚫️ @sabkeshohada @sabkeshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سبک شهدا
‌#فرنگیس #رمان #قسمت_بیست و یکم فصل چهارم ابراهیم و رحیم، همان اوایل انقلاب، وقتی که سپاه تشکیل شد
و دوم رحیم و ابراهیم گفتند صدام دارد خاک ما را می‌گیرد. نیروهای ارتش نتوانسته‌اند دوام بیاورند و ما باید برویم کمک. به مادرم گفتم: «خب، ابراهیم و رحیم حق دارند. چه ‌کار کنیم؟ بنشینیم تا بیایند توی خانه‌هامان؟ بیایند یکی‌یکی نابودمان کنند؟» مادرم که دید من هم پشتیبان آن دو تا هستم، گفت: «حداقل یکی‌شان برود. به من رحم کنید!» رحیم و ابراهیم آن‌قدر ناراحت و خشمگین بودند که احدی نمی‌توانست جلوشان را بگیرد. با خودم گفتم: «خدایا، چه شده؟ این چه بلایی است که دارد سرمان می‌آید؟» همۀ مردم گیج شده بودند. مادرم با تعجب نگاهم کرد و پرسید: «اگر بلایی سرشان بیاید، چی؟!» بلند شدم و گفتم: «خدا بزرگ است، دالگه. به خدا من هم حاضرم بروم.» پدرم بلند شد و رو به رحیم و ابراهیم گفت: «چیزی یادتان نرود. من می‌روم ببینم بقیه دارند چه ‌کار می‌کنند.» همین حرفش به همۀ بحث‌ها و حرف‌ها خاتمه داد. آن شب توی روستا غوغا بود. همه دلهره داشتیم. هر شب همان موقع، ده آرام و ساکت بود. همان وقت‌ها، من مشغول نگاه کردن به ستاره‌ها یا ظرف شستن بودم و مردها هم توی خانه‌ها با هم بازی‌های شبانه می‌کردند. اما آن شب، ده پر بود از سروصدا. مردها که هشت نفر می‌شدند: رحیم و ابراهیم برادرهایم، پسردایی‌ام عباس حیدرپور، پسرخاله‌هایم علی‌شاه و پاشا بهرامی، پسرخالۀ دیگرم شاه‌حسین جوان‌میری و پسردایی‌هایم مراد و اردشیر گله‌داری، تفنگ‌هاشان را دست گرفته بودند. از صورت و چشم‌هاشان خشم می‌بارید. توی کردها رسم بود هر خانواده‌ای برای خودش تفنگی داشته باشد. هر کس تفنگی داشت، آورد. هر کس هم نداشت، ‌رفت از سپاه تفنگ بگیرد. هشت نفر از فامیل آمادۀ رفتن بودند. از کسی دستور نگرفته بودند، اما آن‌قدر گلوله و تفنگ همراه داشتند که انگار از پادگان برگشته‌اند. عباس پسردایی‌ام رو به دایی‌ام محمدخان گفت: «ما می‌رویم. اگر احتیاج بود، شما هم بیایید.» دایی‌ام گفت: «روله، خدا پشت و پناهتان.» عباس توی همان تاریکی رو به مردم کرد و گفت: «مگر مادرم مرا شل پیچیده باشد (یعنی مگر غیرت نداشته باشیم و بی‌عرضه باشیم) که دشمن این‌قدر راحت خاک و ناموس و آبروی ما را زیر پا بگذارد. ما می‌رویم تا بجنگیم. آی مردم، اگر برنگشتیم، حلالمان کنید. وقتی مردی این حرف را می‌زد، یعنی اینکه تا آخرین نفس می‌جنگد. یا می‌میرد، یا آبرویش را حفظ می‌کند. ابراهیم و رحیم هم مدام به مردم سفارش می‌کردند و می‌گفتند: «مواظب ده باشید. بروید از نیروهای سپاه تفنگ بگیرید. دشمن از چند جهت دارد حمله می‌کند. شب راحت نخوابید.» دو برادرم، شال کمرشان را محکم کردند. پسردایی‌ام عباس، دست گردن دایی‌ام انداخته بود. هشت نفر از مردها‌مان داشتند می‌رفتند. انگار قلبم را فشار می‌دادند. این چه بلایی بود داشت سرمان می‌آمد؟ همه نگران و ناراحت بودیم. به خاطر اینکه مادرم ناراحتی نکند، سعی کردم خودم را بی‌خیال نشان دهم. ولی طاقت نمی‌آوردم و مدام می‌رفتم بیخ گوش ابراهیم و رحیم می‌گفتم: «تو را به خدا مواظب خودتان باشید.» رحیم گفت: «تو هم مواظب باوگ و دالگه‌مان (پدر و مادرمان) باش. حالا تو مرد خانه‌ای!» فانوس‌ها را روشن کرده بودیم و دور جوان‌ها حلقه زده بودیم. یکی قرآن آورد و مردها از زیر قرآن رد شدند. شب بود و صدای صلوات مردم توی ده پیچید. زن‌ها گریه می‌کردند. جوان‌هایی که می‌رفتند، برای همه عزیز بودند. میان صلوات مردم ده، مردها به راه افتادند تا به طرف قصرشیرین و سرپل‌ذهاب بروند. دستمال به سر بسته بودند و تفنگ‌ها توی دستشان بود. وقتی راه افتادند، صدای گریۀ زن‌ها بلندتر شد. تا گورسفید همراهشان رفتم. بعد ایستادم تا مردهای تفنگ به دوش، روی جاده رفتند. سوار ماشین شدند و به طرف قصرشیرین حرکت کردند. پس از رفتن برادرهایم به جنگ، مادرم بی‌قراری می‌کرد و اشک می‌ریخت. نمی‌دانستم غصۀ کدامشان را بخورم. همه گیج بودیم. از آن پس، هر لحظه نگران بودیم و احوال رفتگانمان را از نیروهایی که از آن سمت می‌آمدند، می‌گرفتیم. آرام‌آرام جنگ داشت به سمت ما هم کشیده می‌شد. از دور می‌دیدیم که چهل تا چهل تا گلولۀ سنگین دور و اطراف آبادی‌ها زمین می‌خورد. وقتی توپی زمین می‌خورد، تمام دشت می‌لرزید و صدا می‌داد. دم غروب، بنا به رسمی که داشتیم، زن‌ها رو به خورشید می‌ایستادند و آبا و اجداد صدام را نفرین می‌کردند. من هم روی بلندی می‌رفتم و رو به غروب آفتاب، با صدای بلند می‌گفتم: «صدام، خدا برایت نسازد که این ‌جوری خون به ‌پا کردی.» @sabkeshohada @sabkeshohada 🔴 انتشار این مطلب بدون منبع حرام است 🔴
هدایت شده از سبک شهدا
بسم الله
هدایت شده از سبک شهدا
سلام امام زمانم(عج)✋🏻🌱
▪️برای تهیه مهمات عملیات باید حاج احمد رو می دیدم. رفتیم اتاقش، اما حاجی آنجا نبود! یکی از بچه هاگفت: «فکر کنم بدونم کجاست...» مارو برد سمت دستشویی ها و دیدم حاج احمد اونجاست! داشت در نهایت تواضع دستشویی ها رو تمیز میکرد. خواستیم سطل آب رو ازش بگیریم که نگذاشت و گفت: ‏«فرمـــانده زمان جنگ برادر بزرگـــتره و در بقیه مواقع کوچــــکتر از همه...» «حاج احمد متوسلیان» ✍️ م - رضا یوسفی ⁦🇮🇷⁩ @sabkeshohada @sabkeshohada
⭕️ داستانی خواندنی از یک شهید🌹 @sabkeshohada @sabkeshohada
🔴 فوری شناسايي پيكر سه تن از شهداي هشت سال دفاع مقدس پس از ٣٨ سال سردار شهيد بهروز محمدي لندي از عموهاي نوجوان فداكار شهيد علي لندي مي باشد. 🔹 پيكر شهيد لندي در ايذه ،شهيد موسوي در قلعه تل و پيكر شهيد خوني در بهبهان تشييع خواهد شد. @sabkeshohada @sabkeshohada
16009558590076534251393.mp3
4.59M
🖤به وقت مداحی 🖤 🕊قربون کبوترای...... حرمت امام حسن🕊 🌱حسین طاهری🌱 @sabkeshohada @sabkeshohada
✍️ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔹انسان یکی از سه زوایای غیرت را باید داشته باشد؛ یا غیرت دینی، یا غیرت انسانی، یا غیرت ملی. نمی‌شود کسی نام انسان برخود بگذارد فاقد این سه عنصر باشد. @sabkeshohada @sabkeshohada
عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است گرد غم بر سر هر محفل و هر انجمن است این‌چه‌شور است‌که برپا شده‌در ارض‌و سماء این‌چه‌سوز است‌که‌در سینه‌هر مرد‌و زن است بانگ و فریاد به گوش آید از افلاک مگر شهادت ختم رسولان و عزای حسن است صلی‌الله‌علیه‌وآله علیه‌السلام @sabkeshohada @sabkeshohada
هدایت شده از سبک شهدا
بسم الله
هدایت شده از سبک شهدا
سلام امام زمانم(عج)✋🏻🌱