او هم یک آدم معمولی بود. من بعضی اوقات لباس پوشیدنهایش را نمیپسندیدم. دوست نداشتم لباسهایی را که خیلیها تن میکنند، بپوشد. گاهی اوقات درباره این موضوع، خیلی با او حرف میزدم و اما او اینها را دوست داشت. شاید هر کسی ظاهر او را میدید فکر نمیکرد روزی شهید شود. شیطنتهایش را دوست داشتم. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا میکنی! کمی آرام باش» چون شلوغ میکرد و تمرکز نداشتم. با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود»." اینها را زهره نجفی همسر شهید مدافع حرم میثم نجفی میگوید. @sabkeshohada
خانه شهید میثم نجفی یک خانه کوچک و با صفا و صمیمی در قرچک است که طبقه بالای منزل پدری شهید قرار گرفته. خانهای که این روزها به رنگ تنها یادگار شهید مدافع حرم، یعنی حلمای 40 روزه است.گریههای او، لباسهای کودکانهاش و اتاقی که پدر فرصت نکرد قبل از شهادت چیدمان آن را ببیند تمام فضای خانه را پرکرده و عکسهای رنگارنگ شهید در جای جای خانه و حتی در میان وسایل حلما، خوش میدرخشد. @sabkeshohada
خبر شهادتش چطور به شما رسید؟
قرار بود برای حلما جشن سیسمونی بگیریم که کنسل شد. همان روز جمعه به اتفاق خواهرم به منزلمان آمدیم. آقا میثم گفته بود هفدهم یا هجدهم ماه برمیگردد. من گفتم دو ماه خانه نبودهام و باید برای استقبال از میثم همه جا را تمیز کنم تا وقتی برگشت، خانه مرتب و تمیز باشد. مادرشوهر و جاریام هم همراهم بودند. یک دفعه برادرم آمد و گفت: «مامان گفته هوا سرد است. بیایم دنبالتان» گفتم: «ما که تازه آمدهایم.» ولی از آنجایی که مادرم نگران حالم بود چون آخرین ماه بارداری را پشت سر میگذاشتم، زیاد با خودم احتمال افتادن اتفاقی را ندادم. با برادرم دوباره به خانه پدری برگشتم و دیدم شوهر خواهرهایم در حیاط ایستادهاند. پرسیدم: «چرا اینجا ایستادهاید؟» گفتند: «تو برو داخل خانه»، رفتم دیدم برادرم آنجاست. دستم را کشید برد داخل، دیدم امام جماعت مسجد جامع قرچک هم آنجاست. ایشان گفت هر کسی که به سوریه میرود به خانوادههایشان سر میزنند. @SAbkeshohada
من پیش خودم گفتم آقا میثم دو ماه است که رفته سوریه. چرا حالا که میخواهد برگردد آمدهاند سربزنند؟ باز هم شک نکردم که ممکن است اتفاقی افتاده باشد. به مادرم گفتم: «اینها برای چه آمده اند؟» گفت: «همینطوری» رفتم نشستم داخل اتاق. حتی به مخیلهام هم خطور نمیکرد که ممکن است میثم شهید شده باشد. حاج آقا خیلی آرام از من چند سوال پرسید و گفت: «آقا میثم کی و چگونه به سوریه رفت؟» و چند سوال دیگر در مورد سفر سوریه میثم پرسید. وقتی همه اینها را پاسخ دادم ،گفت: «آقا میثم مجروح شده است.» ولی باز هم نگران نشدم و شکی نکردم. پیش خودم گفتم: فقط بیاید. اشکال ندارد مجروح شده باشد. اما بعد از این حاج آقا ناگهان گفت: «خدا داده و خدا هم گرفته» وقتی این را گفت دیگر هیچ چیز نفهمیدم. @sabkeshohada
قبل از رفتنش در مورد تربیت فرزندش توصیه خاصی به شما نکرده بود؟
میگفت: «دوست دارم معلومات بچه من بالا باشد. ما مسلمانها وقتی به دنیا میآییم، امام حسین(ع) را راحت و همینجوری قبول داریم ولی در دوره جدید بچهها مفاهیم را اینطور قبول نمیکنند و باید با دلیل برایشان توضیح دهیم. دوست دارم با علت و دلیل به فرزندم بگویم خدا و امام حسین(ع) چگونهاند. دوست دارم کتابخوان شود و کتابخوانش میکنم و از این طریق به او یاد میدهم که خدا را بشناسد. دوست ندارم زیاد تلویزیون نگاه کند.» گاهی هم به شوخی به من میگفت: «زهره اگر بچه ما تلویزیونی شود، من ازت راضی نیستم.» @sabkeshohada
برای تربیت حلما، چه فکرها و برنامههایی دارید؟
من از همان اول که میخواستم بچه دار شوم همیشه نیتم این بود میگفتم: «خدایا من فقط به خاطر تو میخواهم بچه دار شوم.» چون میگفتم هنوز برایم زود است که مادر شوم ولی به خاطر این که میدیدم جمعیت شیعه رو به کم شدن است، میگفتم: «خدایا فقط به خاطر تو میخواهم بچه دار شوم.» وقتی قبل از تولد حلما، میثم شهید شد، گفتم شاید خدا میخواسته اینطوری امتحانمان کند. دخترمان هم باید این سختیها را بکشد. چون به خاطر خود خدا بوده که میخواستم بچه دار شوم باید این سختیها را هم در این راه تحمل کنم. الان هم فقط از حضرت زینب(س) کمک میخواهم که کمک کند ان شاءالله دخترم زینبی شود. @sabkeshohada
به شهید خاصی هم علاقه و ارادت داشت؟
پیش من اسم نمیآورد ولی عاشق شهدا بود. هر سال دو کوهه میرفتیم. خودش به عنوان خادم الشهدا میرفت آنجا. سال اول ازدواجمان، روز اول عید و سال تحویل در خانه بودیم ولی از سال دوم ازدواج برای خادمی شهدا به مناطق عملیاتی جنوب رفت. من خیلی سختم بود چون عید خانه نبود. حدود 20 روز میرفت. به او میگفتم: «من هم میخواهم بیایم. من نمیتوانم بدون تو در خانه بمانم.» به او اصرار کردم.
چون تا به حال جنوب نرفته بودم، میگفت: «تنهایی نباید بیایی. با یک نفر بیا.» به هر کس میگفتم شرایط مهیا نمیشد که بیاید. یک روز میثم به من گفت که یکی از همکارانش میخواهد کاوران به جنوب ببرد. اگر میخواهی بیایی با آنها بیا. من برای اولین بار بود که به تنهایی مسافرت میرفتم.
آنجا میتوانستم میثم را ببینم. سال اول کاروانی رفتم. سال دوم رفتم آنجا و حدود شش یا هفت روز ماندم. آنجا میثم را فقط شبها میدیدم. صبح بعد از نماز برای خادمی میرفت. من هم که کاری نداشتم به خادمها میگفتم اگر کاری دارید به من بدهید. همین کار من را عاشق آنجا کرد. من هم به میثم گفتم از این به بعد همراهت میآیم که از سال بعدش اسم من را هم در خادمان شهدا ثبت نام کرد. و من هم 2 سال به عنوان خادم شهدا رفتم. امسال که رفتیم مدت زمان بیشتری آنجا ماندیم. آنجا که بودیم از همه جا بیشتر خوش میگذشت. با این که خیلی زیاد پیش هم نبودیم عشق خادمی شهدا برایمان لذت بخش بود. قبل از این که بچه دار شویم به من گفت: «زهره! اگر بچهدار شویم من باز هم میآیم اینجا.» من هم گفتم: «اگر تو بروی من هم همراهت میآیم. نمیتوانم تنها با بچه در خانه بمانم.» @SAbkeshohada
چه شد که اسم دخترتان را حلما گذاشتید؟
این موضوع خودش یک داستان دارد، خود میثم اسم حلما را انتخاب کرد. من و مادربزرگش(مادر میثم) اسم انتخاب میکردیم و دوست داشتم که میثم هم نظر خودش را بگوید ولی هر چی میگفتم، میگفت: «خودت انتخاب کن. من هم نظرت را قبول دارم.» من دوست داشتم از القاب حضرت زهرا(س) یا حضرت زینب(س) باشد ولی میثم هیچ نظری نمیداد. بین اسم حلما و نازنین زهرا مانده بودیم. یک روز منزل خواهر میثم بودیم به شوخی در جمع گفتم: «چرا هیچ کس به خواب ما نمیآید تا بگوید اسم بچه را چه بگذاریم؟» همان موقع آقا میثم خوابید یا خودش را به خواب زد و بعد بلند شد و گفت: «زهره خواب دیدم. یکی آمد در خوابم و گفت اسم دخترمان را حلما بگذاریم.» من وقتی چهره اش را می دیدم می فهمیدم شوخی میکند. گفتم: «پس چرا تا حالا کسی به خوابت نیامده بود؟» خندید. نگو خودش دوست داشت اسم حلما را روی دخترمان بگذاریم ولی به من نمیگفت و دوست داشت خودم اسمش را انتخاب کنم.
بعد از آن هم یک بار رفته بودیم منزل برادر میثم. آنجا دیدم خیلی آرام به برادرش گفت که اسم حلما را دوست دارد. من ناراحت شدم. گفتم: «این همه میگویم دوست دارم نظرت را بدانم نمیگویی، حالا به برادرت میگویی که چه اسمی را دوست داری؟» گفتم: «حالا که اینطور شد من این اسم را نمیگذارم.» لج کرده بودم. موقع رفتن به سوریه خندید و به شوخی گفت: «زهره من وصیت میکنم اسم بچه را حلما بگذاری.» بعد از به دنیا آمدن حلما گفتم که خودش این اسم را انتخاب کرده بود. @SABKESHOHADA
خلاصه ای از بیانات حضرت آقا در نیمه شعبان
1. آسایش لزوما آرامش نمی آورد.
2. علم لزوما گره گشا نیست و در خدمت قدرتمندان است و نیاز به معنویت است.
3.عدالت در ثروت، کرامت، منزلت و رشد لازم است که از آستین بقیه الله بیرون می آید.
4. وعده فرج در همه ادیان داده شده.
5. زندگی واقعی از زمان ظهور رقم می خورد.
6. انتظار فراتر از نیاز است. به معنی امید است و سازنده.
7. امید، تحرک و اقدام در انتظار فرج است.
8. افضل اعمال انتظار فرج است.
9.خود انتظار فرج، یک فرج و گشایش است.
10. انتظار به معنی آماده شدن، اقدام و تلاش است در راه ایجاد جامعه مهدوی و دگر سازی. با عجله کردن و با تعیین وقت سازگار نیست.
11. جامعه مهدوی جامعه قسط، برادری، علم و معرفت است.
12. آرامش روانی ناشی از انتظار فرج را با دعا می توان افزایش داد.
13. یاد خدا بهجت و آرامش می دهد.
14. دعای نیمه شعبان برکات گسترده دارد.
15. حادثه کرونا آزمون است.
16. ملت ایران در آزمون کرونا خوش درخشید. و اوج این افتخار مدیون کادر درمان است.
17.داوطلبان، طلاب، دانشجویان و آحاد مردم و نیروهای مسلح ارائه خدمات داشتن.
18. کشف ظرفیتها در جامعه بعد از کرونا
19. مشارکت های مردمی زیبا.
20. احساس ارزشهای قوی در مردم.
21. غرب محصول تربیت خود را نشان داد. مصادره ماسک و لوازم پزشکی. تخلیه فروشگاه ها، خرید اصلحه، اولویت قراردادن برای بی ماران، خودکشی از دست کرونا. نتیجه فلسفه مادی گری و فردگرایی و بی خدایی حاکم در غرب.
22. رفتار عمومی مردم در بکار بستن توصیه های قاطع.
23. پذیرش نظم عمومی در مواجهه با کرونا.
24. کرونا در قیاس با مشکلات و حوادث دیگر بزرگ نیست.
25. کرونا نباید ما را از توطئه دشمنان غافل کند.
26. کمک به اقشار آسیب پذیر. مردم توانمند هم وظیفه دارند.
27. انفاق و کمک در ماه رمضان.
28. در غیاب جلسات معنوی ماه رمضان بهره گیری از خشوع، عبادت و تزرع انفرادی در خلوت.
29. مسئولین و جوانان عرصه فناوری: جهش تولید دنبال شود. ساخت و ساز و تولید آزمایشگاهی نیاز است. @SABKESHOHADA
سلام رفقا✋🏻
یه چالش زیبا میخوام راه بندازم ، لطفاً همه این چالش رو انجام بدن.
این چالش ، چالش جمله ساختن است. بسم اللّه شروع کنید یاعلی💪🏻
راهنمایی: اول از بین اعداد ۰ تا ۹ "رقم آخر شماره تلفنتان" را انتخاب کنید. دوم از بین اعداد ۰ تا ۹ "یکان روز تولدتان" را انتخاب کنید. سوم از بین اعداد ۱ تا ۱۲ "ماه تولدتان" را انتخاب کنید. در نهایت به جمله ای میرسید که باید اون جمله را انجام بدهید.
*رقم آخر شماره تلفنتان*
۰) دو دقیقه دیگه برای
۱) بعد از نماز ظهر و عصر برای
۲) پنج دقیقه دیگه برای
۳) بعد از نماز مغرب و عشاء برای
۴) بیستم شعبان برای
۵) بعد از ناهار
۶) شب قبل از خواب برای
۷) همین الان برای
۸) فردا برای
۹) بعد از نماز صبح برای
*یکان روز تولدتان*
۰) سلامتی و ظهور امام زمان
۱) شهید احمد گودرزی
۲) شهید احسان میرسیار
۳) شهید محمد هادی ذوالفقاری
۴) شهید میثم نجفی
۵) شهید مصطفی صدرزاده
۶) شهید جواد شکوریان فرد
۷) شهید مهری زارع عباس آبادی
٨) شهید سید اصغر فاطمی تبار
٩) شهید اسماعیل دقایقی
*ماه تولدتان*
١) بیست صلوات میفرستم.
۲) یک صفحه قرآن میخوانم.
۳) دو رکعت نماز میخوانم.
۴) یک سوره حمد میخوانم.
۵) یک چهارقُلْ میخوانم.
۶) دو صفحه قرآن میخوانم.
٧) یک بار حدیث کساء میخوانم.
۸) پنج سوره کوثر میخوانم.
۹) سه صفحه قرآن میخوانم.
١٠) پنجاه صلوات میفرستم.
١١) یک بار سورهی الرحمن میخوانم.
١٢) یک بار زیارت عاشورا میخوانم.
"جمله هایتان را بسازید و بهش عمل کنید"
یاعلی
@SaBKESHOHADA
با کدام آبرویی روزشمارش باشیم
عصرها منتظر صبح بهارش باشیم
کاروان سحرش بهـر همه جا دارد
تا که جا هست، چرا گرد و غبارش باشیم
سال ها منتظرِ سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم
سال ها در پی کار دل ما راه افتاد
یادمان رفت ولی در پی کارش باشیم
ما چرا؟ خوب ترینها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟
اگــر آمــد خبــر رفتـن مــا را بدهیــد
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم... @SABKESHOHADA
کاربران عزیز!
قصد داریم برای به پایان رسیدن این #ویروس_منحوس ۵ ختم قرآن را قرائت کنیم؛که ان شاالله تا ماه رمضان این ویروس از بین برود🙏🏻
جهت همکاری به آیدی ادمین مراجعه نمایید:
@sarbazeHajGHASEM
پ.ن:لطفا از یک جزء کمتر نباشد.
@SABKESHOHADA
✅نیت نماز شب
رسول اکرم (ص):
بنده ای که تصمیم می گیرد ( برای نماز شب) از خواب برخیزد و خواب می ماند خوابش صدقه ای حساب می شود که خدا داده و ثواب آنچه را که قصد داشت خدا برای او می نویسد
میزان الحکمه
حضرت استاد پهلوانی(ره) :
وقتی انسان سَحَرِ خوب داشته باشد به لطف نوری که شب اکتساب کرده ،
روز نیز از معرکه ها و عرصه های آلوده گذر می کند. گذر...
مرحوم آیت الله بهجت(ره)*
*✍{اگر برای فرج دعا میکنید علامت آن است که هنوز ایمانتان پا برجاست}*
*آیت الله جوادی آملی*
*✍{اگر بخواهید به جایی برسید با کار حوزه و دانشگاه مشکلتان حل نمی شود ، این فقط به شما علم می دهد ؛ آن که مشکل شما را حل می کند ، سجادهی نماز شب است}*