eitaa logo
سبک شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
66 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
 ‍  می گفت: ستاره خفت، بر می گردم وقتی که سحر شکفت بر می گردم  سر تا سر خاک جبهه را باید گشت دنبال کسی که گفت: بر می گردم  تو سرخ و سپید می شوی می دانم سیبی که رسیده می شوی می دانم  انگار که بو برده ای از باغ بهشت آخر تو شهید می شوی می دانم  ناگاه نویدی آمد و او را برد پرواز سپیدی آمد و او را برد  هر بار که رفت با شهیدی برگشت این بار شهیدی آمد و او را برد! @SABKESHOHADA
 [ ﷽ ] میـدونید... فقطـ دمـ زدن از شـهدا کافۍ نیسـت افتخارمـ نیسـت بایـد زندگیـمان ، حرفـمان،نـگـاهـمان،لـقمہ هایمان ...رفتارمان بـوۍ شهدا بگیرد...  @SABKESHOHADA
 نه خبرنگار بود و نه کارمند اداری و نه نیروی فنی خبرگزاری جمهوری اسلامی، یه مخلص بود. گاهی اوقات مثل رعد و برق بهاری می اومد به بخش اخبار استان‌های خبرگزاری، خوش سیما و خوش اخلاق بود،، برای خونه ی چندتا از مستخدمای خبرگزاری پنهانی یخچال فرستاده بود، مطمئنم این یکی از کارهاش بود و خیلیهاش را کسی نمیدونست. چند روز مونده بود به آغاز عملیات بیت المقدس که با پافشاری خودش عازم منطقه شد،، بهش گفتم، تو برای چی میری، با تبسم زیبایی گفت،، دلم خیلی گرفته‌،، می خوام برم بازش کنم،، مثل همیشه شوخ و بذله گو،،....... بعداز عملیات بیت المقدس،، در راه خیابان بهشت، معراج شهدا، گیج و منگ، به آدم هایی زل زده بودم که از پیروزی عملیات بزرگ بیت المقدس خوشحال بودن،، معراج شهدا ،، چندین تابوت با اسم های مختلف،، اسمش باخط خوانایی نوشته شده بود،، «شهید احمد اخلاص»  باورم نمیشد، ترکش، قلبش رو باز کرده بود،، او گفته بود «دلم گرفته، میرم بازش کنم» با همان تبسم همیشگی در گوشه ای از خلدبرین یزد آرام گرفت. چقدر اسمشو و روحشو و جایگاه ابدیش با هم همخوانی  داشت. «احمد اخلاص» هم مثل دیگر شهدا، برای این دنیا نبود @SABKESHOHADA
✿࿐🌸❈🌸❈🌸࿐✿ 🌱اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگی مون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت. 🗿وقتی قهر می کردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری می‌کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم، می‌گفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم می‌آورد... ⏰اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت می نشست، دستش را می‌گذاشت زیر چانه و می گفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی می کردم. ❣ می‌گفت:قول دادی باید پاشم وایستی @SABKESHOHADA 📚 قصه دلبری
•.¸¸.•✫ 🦋🦋 ✫ 🦋🦋 ✫•.¸¸.• 🔻تعارف که نداریم. هر کس باشد وقتی وام کسی را ضمانت کند ولی ببیند او در پرداخت اقساطش کوتاهی ‌کند حتی اگر نخواهد آبرویش را ببرد لااقل به او هشدار می‌دهد. 💶بعد از شهادتش فهمیدیم هر بار نصف حقوقش را بابت ضمانت وام یک نفر از حسابش کسر می‌کنند، ولی او هیچ وقت به روی آن فرد نیاورده. 🔹از خیلی ها طلب داشت و اگر خودش نیاز به پول داشت به جای آنکه به روی بدهکارانش بیاورد می رفت از کس دیگر قرض الحسنه می‌گرفت. ✨ مجموعه رفتارهایش نشان می‌دهد که انسان خود ساخته ای است. حالاتش برایم جالب و آموزنده بود به او می‌گفتند آخر شهید می شوی هر بار می خندید می گفت ما کجا و شهادت کجا. @SABKESHOHADA شهید مدافع عبدالصالح زارع
┄┅┅┅❀🍃🌹🍃❀┅┅┅┄ ✋دم خداحافظی گفت که راهی سوریه‌ام. ناراحت و کلافه گفتم: حسین تو چرا حرف هیچ‌کس را گوش نمی‌دهی؟ کجا می‌روی، مگر تازه نیامده‌ای؟حداقل بگو به حرف چه کسی گوش می‌دهی! ☁جواب داد مادر من فقط به حرف گوش می‌دهم. آقا دستور بدهد، جانم را هم برایشان می‌دهم. 📜وصیتی به بچه حزب‌اللهی‌ها می‌کنم و آن هم این است که: در قبال انقلاب احساس تکلیف کنند و ننشینند گوشه‌ای و نگاه کنند و مشکلات را به گردن دیگران بیندازند. @SABKESHOHADA
سخته! ولی به خاطر امام زمان(عج)گناه‌ نکنیم . . !
♦️بسمِ‌‌الله♦️
┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅ 🌷 👖یک بار که به مرخصی آمده بود در حال رفتن به سمت خانه من را دید که شلوار لی پوشیده بودم. آن موقع سنین جوانی و دوران بلوغ من بود دوست داشتم همه چیز را تجربه کنم. 👀 داوود چپ، چپ به شلوار مال من نگاه کرد آن زمان پوشیدن شلوار لی اصلا در شأن بچه‌های مسجدی و خانواده های انقلابی نبود. منتظر برخورد داوود بودم. 🤝او پس از اینکه تحویلم گرفت. و خوش و بش کرد در طی مسیر گفت: سعی کن همیشه شلوار خوب بپوشی،شلوار تمیز و مرتب بچه مومن ومسجدی باید این طوری باشه. ♦اما بعضی از لباس ها را که ما می پوشیم باعث میشه مردم بد برداشت کنند چون این لباس ها در شان و شخصیت ما نیست. ما مسلمان هستیم و بعضی از مدل ها و لباس هابرای فرهنگ ما نیست . 💭داوود آن قدر قشنگ صحبت کرد و دلیل آورد که خودم دیگر شلوار لی نپوشیدم. @SABKESHOHADA 📚قرار یکشنبه ها
┄┅══✼🍃🌸🍃✼══┅┄ 💔چند روز که صداشو نمی شنیدم دلم می گرفت پرمشغله بود یعنی خودش دورشو شلوغ کرده بود. 📞یه بار از اداره با من تماس گرفته بود؛ صحبت مون به درازا کشید. ✅می شناختمش که وسواس داره. با خودم گفتم یادآوری کنم بهش که از اداره زنگ می زنه. 💰بهم گفت نگران نباش یه صندوق گذاشتم اینجا تلفن های شخصی رو حساب می کنم بیشتر از معمولش هم تو صندوق می ذارم. @SABKESHOHADA