نکات کاربردی (مدیریت عاطفی).mp3
5.02M
📜 #راهنمای_همسران
🗓 #جلسه_سی_چهارم
🔖 نکات کاربردی(مدیریت عاطفی)
🎙#استاد_سید_علیرضا_تراشیون
📋 تعداد جلسات: ۱۰۹
🔗 اشتراک بگذارید 🔗
🔻 ادامه دارد...
https://eitaa.com/joinchat/127336613C3dff1fb025
زمینه های اجتماعی عاشورا.mp3
5.63M
📜 #نشست_های_عاشورایی
🗒 #جلسه_پنجم
📋 زمینههای اجتماعی عاشورا
🎙#استاد_غلامی
🔗 اشتراک بگذارید 🔗
🔻 ادامه دارد...
https://eitaa.com/joinchat/127336613C3dff1fb025
از امام سجاد نقل کرده هدایة الکبری شب عاشورا آخرش دلش طاقت نیاورد،بلند شد؛ گفت: “یا عم! وَ انا اُقتَل؟! “منم شهید میشم یا نه؟! “فَاَشفَقَ علیه …”امام حسین شروع کرد مهربونی کردن یتیم برادرشِ … بعد فرمود: “یابن اخی کیف الموت عندک؟” برادرزاده مرگ در نزد تو چگونه است؟ صدا زد: “یا عم! احلی من العسل” عمو از عسل برای من شیرین تره … قاسم این جوری جواب امام حسین رو داد،حالا از امام حسین اجمالا که همه شهید میشن مردی نمیمونه روز عاشورا شد قاسم آمادۀ میدان شد.
“فَلَمّا نَظَرَ الیه الحسین اِعتَنَقَه…” وقتی آقا قاسم رو دید،برادرزاده رو در آغوش گرفت ،شروع کردند گریه کردن “وَ جَعَلا یبکیان حتی غُشِیَ علیهما…” انقدر تو بغل هم گریه کردند بی حال شدند …
ثم اِستَأذَنَ الغلام لِلحَرب…”قاسم اجازه خواست ، “فَأبی عَمُّه الحسین” اجازه نداد … قبول نکرد … ای وای … چه گذشت بر قاسم… خوارزمی نوشته: “فَلَم یَزَلِ الغلام یُقَبَّل الیَدَی و رِجلَیْه …” شروع کرد دستای امام حسین رو بوسیدن … دید فایده نداره افتاد به پای امام حسین … “و یَستَأذنَهُ الاِذن حتّی أذِنَ لَه…” عمو بذار برم … اجازه رو گرفت در مقاتل ما نام دو نفر رو داریم که روز عاشورا برای اذن میدان دست و پای امام حسین رو بوسیدن. یکی جون غلام امام حسین بود که صورتش سیاه بود. یکی قاسم بود که مثل فرزند عزیز بود. صورتش مثل ماه بود ، راوی میگه اجازه گرفت ؛ ” فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلى خَدَّیهِ…” این نوجوون اومد میدون ولی اشکاش هنوز رو گونه هاش بود پاک نکرده بود....رفت میدان جنگ نمایانی کرد ، تعدادی رو به درک واصل کرد اون ملعون وقتی اینجوری دید “شَدَّ علیه …” بهش حمله ور شد (من نمیخوام بگم اینجا چه اتفاقی افتاد..) “فَصاحَ یا عمّاه…”صدا زد عمو… ” وَانجَلَتِ الغَبرَةُ…” راوی میگه: گرد و غبار شده بود ، یه وقت دیدم گرد و غبار خوابید “فَإِذا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلام…” دیدم این آقا بالای سر این نوجوون ایستاده … “وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیه…” قاسم هی داره پاشو به زمین میکشه…
افتادم از پشت فرس عمو به فریادم برس
دیگر فتادم از نفس عمو به فریادم برس
یا حسین
سقیفه و پیدایش دو مکتب.mp3
5.28M
📜 #نشست_های_عاشورایی
🗒 #جلسه_ششم
📋 سقیفه و پیدایش دو مکتب
🎙#استاد_غلامی
🔗 اشتراک بگذارید 🔗
🔻 ادامه دارد...
https://eitaa.com/joinchat/127336613C3dff1fb025
بچه رو روی دست گرفته ابی عبدالله، ان لم ترحمونی، به من رحم نمی كنید، فارحموا هذا الطفل، به این بچه رحم كنید، إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً، باید معنی كنم، ماهی رو از آب بیرون میندازن، تا اون موقعی كه جون داره، خودش رو هی از رو زمین بلند می كنه، بالا و پایین خودش رو میندازه، دیگه جونی براش نمیمونه، این لب هاش رو بهم می زنه، عرب این لحظه رو می گه تلضی.
ابن سعد ملعون، دید وضع سپاه داره به هم می ریزه، یه نگاه به حرمله نانجیب كرد، امتحانش رو پس داده، او چشم اباالفضلم هدف گرفته، گفت: چرا جوابش رو نمی دی؟ نانجیب گفت: بابارو نشونه بگیرم یا بچه رو؟ گفت: مگه سفیدی زیر گلوی علی رو نمی بینی؟ هنوز حرف های حسین تموم نشده، یه وقت دید علی داره بال بال می زنه (فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ)
حسین بچه رو زیر عبا گرفت، بین میدون متحیر بود، نمی دونست كجا بره، یه قدم می رفت سمت خیمه ها باز برمی گشت، خلاصه چیكار كرد ابی عبدالله رفت سمت خیمه ها، دیدند اومد پشت خیمه ها نشست روی خاك ها، با غلاف شمشیر یه قبر كوچولویی كند.