eitaa logo
صادقیه اردکان
1.9هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3هزار ویدیو
15 فایل
"صادقیه اردکان" (مردمی) "مراسم هفتگی چهارشنبه شبها" خیابان امام رضا (ع) - بیت‌الاحزان تلفن 32252545 حمایت مالی کارت 5041727010083432 اَدمین @admin_sadeghieh_ardakan لینک مستقیم کانال https://eitaa.com/joinchat/1690304513C50d0c1cf31
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه 157 از قرآن کریم @sadeghieh_ardakan
ترجمه صفحه 157 @sadeghieh_ardakan
نکات تفسیری صفحه 157 @sadeghieh_ardakan
💠حدیث روز💠 🌹كما ورد من‏ كان‏ لله‏ كان الله له و من أصلح أمر دينه أصلح الله أمر دنياه و من أصلح ما بينه و بين الله أصلح الله ما بينه و بين الناس‏. ♦️پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: هر كس كه از برای خدا باشد، خداوند برای اوست، و هر كس امر دینش را اصلاح نماید خداوند امر دنیایش را اصلاح كند و هر كس آنچه را ميان او و خداست اصلاح نمايد، خداوند آنچه را بين او و مردم است اصلاح كند. 📚 بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۷۹، ص ۱۹۷ ؛ روضة المتقين ، محمد تقی مجلسی، ج‏ ۱۳، ص ۱۹۵؛ الوافی، فیض كاشانی، ج ‏۸، ص ۷۸۴ @sadeghieh_ardakan
مسابقه👇
🔹💠مسابقه کلمه‌یابی حدیث💠🔹 بمناسبت میلاد اسوه‌ی صبر، خطیب عشق حضرت زینب کبری(سلام‌الله علیها) و روز 🎁 : ▫️به ۱۰ نفر از برندگان توسط فروشگاه پشتیبان این سری از مسابقه، جوایز نقدی و ارزنده‌‌ای به ارزش ۵۰/۰۰۰ تومان اهدا خواهد شد. 🔘 آخرین مهلت ارسال پاسخ روز دوشنبه اول دیماه ۹۹ 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید. نحوه شرکت در مسابقه در کانال👇 @sadeghieh_ardakan
🔹💠مسابقه کلمه‌یابی حدیث💠🔹 بمناسبت میلاد اسوه‌ی صبر، خطیب عشق، عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) و روز 🎁 : ▫️به ۱۰ نفر از برندگان توسط فروشگاه پشتیبان این سری از مسابقه، جوایز نقدی و ارزنده‌‌ای به ارزش ۵۰/۰۰۰ تومان اهدا خواهد شد. 🔘 پاسخ های خود را تا پایان روز دوشنبه اول دیماه ۹۹ و به شماره سامانه پیامکی صادقیه ارسال بفرمائید:👇 1000‌2000‌114 ◽️نکات قابل توجه: ♦️پاسخ خود را تایپ کرده سپس علامت ستاره(*) نام و نام خانوادگی، مجدد علامت ستاره(*) و کدملی خودتون رو نوشته (نه یک کلمه بیشتر نه کمتر) و به صورت یک پیامک به سامانه فوق ارسال فرمائید. به دلیل اینکه جواب توسط کامپیوتر تصحیح میشود به این نکته توجه بفرمائید. بطور مثال:👇 متن حدیث * نام‌ونام‌خانوادگی * کد ملی ♦️هر کد ملی فقط یکبار می تواند پاسخ خود را ارسال کند. ♦️این جدول بر اساس روایتی زیبا از پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) طراحی شده است. ♦️برای راحت تر شدن حل جدول دو کلمه "برمی‌انگیزد" و "بِسان" مشخص شده و چینش و حرکت مابقی حروف به صورت عمودی(بالا به پایین و بالعکس) و افقی(راست به چپ و بالعکس) طراحی شده است. ♦️خانه‌های جدول پایین نشانگر تعداد حروف هر کلمه می‌باشد و حرف ابتدای هر کلمه مشخص می‌باشد. مثلاً کلمه آخر شش حرفی و حرف اول آن "میم" می باشد در جدول بالا دنبال حرف "میم" بگردید و ببینید به طرف راست یا چپ و بالا یا پایین حرف "میم"، چه کلمه‌ای شش حرفی بدست میاد. ♦️خط تیره بین خانه‌های جدول پایین، نشانگر فاصله بین کلمات می‌باشد. ♦️پس از مشخص شدن هر کلمه حروف آن کلمه در کلمات دیگر استفاده نمی‌شود. ♦️برای سهولت در پیدا کردن کلمات، می‌توانید عین این جدول را روی کاغذ کشیده و حروف را جاگذاری کرده تا کلمات بدست بیاید. هرگونه سؤال در مورد جدول را فقط از آیدی کانال بپرسید.👇 @admin_sadeghieh_ardakan با تشکر از حمایت فروشگاه ( بلوار امام خامنه‌ای، جنب حسینیه بازارنو) @sadeghieh_ardakan
دوستان بزرگوار دقیق توضیحات رو بخونن 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 حال و هوای حرم حضرت زینب (س) در شب میلادشان ❤️ تزیین حرم با عکس‌های حاج قاسم @sadeghieh_ardakan
🍀﷽🍀 ــ خانم رحمانی... صدایش خش دار شده بود، چرا اینطور شده؟ یه لحظه به چشم هایش نگاه کردم. درسفیدی چشم هایش رگه های قرمز ایجادشده بودکه تلفیقی از عصبانیت،غیرت رانشان می داد. نگاهی به گوشی دستم انداخت. –میشه بپرسم کی بود؟ انگار صدای گوشی ام بلند بوده و صدای آقای معصومی را شنیده، نمی خواستم جوابش را بدهم ولی حالش طوری بود که دلم برایش سوخت. انگار ناراحتیش هم برایم مهم شده بود. بی معطلی گفتم: – من پرستاره دخترشم. با چشم های متعجب پرسید: –کاری که گفتید این بود؟ ــ بله، البته ماجرا داره من براش کار نمی کنم، فقط الان عجله دارم باید برم. انگار خیالش راحت شد نفسش رو با صدا بیرون داد. –خودم می رسونمتون، و بعدسریع ماشین را روشن کرد و حرکت کرد. – من یه تاکسی دربست می گیرم می رم. ــ فکر کنید من تاکسی هستم دیگه، فقط بگید کجا برم. فایده ایی نداشت، اخم هایش درهم بود و با سرعت می راند. به طورناگهانی روی ترمززد زد. هینی کشیدم وپرسیدم: – چی شد؟ ــ مگه دارو نمی خواستید؟ اینجا داروخانه هست، الان بر می گردم. اصلا اجازه نداد من حرفی بزنم پیاده شدو رفت. رفتنش را نگاه کردم، شلوار کتان کرم با بلوز هم رنگش چقدربرازنده اش بود. خوش تیپ و خوش هیکل بود. و من چقدر باید جلو دلم را می گرفتم تا نگاهش نکنم. به چند دقیقه نرسید برگشت. نگاهش نکردم دیگر زیاده روی بود سرم راپایین انداختم و ازاین چشم چرانی خودم راسرزنش کردم. همین که پشت فرمان نشست دارو تب بُر را روی پایم گذاشت. نمی دانم چرا دوباره تپش قلب گرفتم. زیر لبی گفتم: – چرا زحمت کشیدید خودم می رفتم "چقدر دقیق به حرفهای من وآقای معصومی گوش کرده بود." اخمهایش کمی باز شد. –اصلا زحمتی نبود. مسیر زیاد دور نبود. وقتی رسید سر کوچه گفتم: – لطفا همین جا نگه دارید. ــ اجازه بدید برم داخل کوچه، مگه عجله ندارید؟ ــ نه آقا آرش تاکسی که تو کوچه نمیاد. لبخندی زدو گفت: –باشه پس کرایه ی تاکسی هم میشه یه قرار ملاقات تو یه کافی شاپ. تا خواستم مخالفت کنم، دستش را به نشانه خداحافظی بلند کردو رفت. نمی دانستم باید چیکار کنم. دلیلی نداردبه کافی شاپ برویم. تصمیم گرفتم دفعه ی بعد که دیدمش مخالفتم را اعلام کنم. ✍ 👇 @sadeghieh_ardakan