مݧ‌وآخࢪیݧ‌قنوت،خالیہ‌جاےِ‌عموت ڪمڪم‌ڪݧ‌ڪہ‌سہ‌شعبہ‌ࢪو‌دࢪآࢪم‌ازگلوت💔:) "نماهنگ‌باکاروان۳،شب‌هفتم"

شبِ‌هشتمِ‌محࢪمِ‌بہ‌نامِ‌علے‌اڪبࢪ علے‌یاعلے‌اڪبࢪ...♡:) "نماهنگ‌باکاروان۳،شب‌هشتم"

صفاےِ‌ بعدِ‌ هیئت >>>🖤

صرفاجهتِ‌یادگاری🖤✨(: روزِهشتمِ‌محࢪمِ۱۴۰۲،مهدیہ‌امام‌حسن؏

نڪنہ‌بشڪنہ‌بغضتو‌بباࢪے... نڪنہ‌آبࢪومو‌نگہ‌نداࢪے💔(: "نماهنگ‌باکاروان۳،شب‌نهم"

لذتِ‌ ساعت ۳صب از خاب بیدار شدن و راهی مهدیه امام حسن شدن :)))) ولی قشنگیش اونجاست ک قبل اینکه ساعت زنگ بزنه خودم با استرس اینکه مبادا جا بمونم از خاب میپرم :) تازه ، همیشه مامانم منو از خاب بیدار میکنه ولی دهه اول اینطوریه ک من مامانمو بیدار میکنم :)))🥲✨

به‌وقتِ خوردنِ غذای‌نذری در پشت‌بام مسجد...')

یاثاࢪالله،یاثاࢪالله ࢪو‌لب‌هامہ‌انالله.... "نماهنگ‌باکاروان۳،شب‌دهم"

دم مغࢪب شد از گودال ࢪفتند ، سنان و حࢪملہ خوشحال رفتند💔...

من روضه‌ی تو را شنیدم و زنده‌ام هنوز؟ این رسم عاشقی نبود خاک بر سرم:)💔

مثل‌ هࢪسال گࢪفتاࢪ ࢪسیدم اما ، مشڪلاتم همہ تو چاییِ ࢪوضہ حل شد مثل هࢪسال پࢪ از حسࢪت اینم ڬ چ زود ، دلِ من تنگ بࢪاےِ دهہ اول شد :)🖤!