دهـہےِڪࢪامتـہڪࢪمتویـےامامحسن؏
چـہڪنمامامِبـےحࢪمتویـےامامحسن؏💚:)
#دوشنبه_های_امام_حسنی
ۍ شبِ قشنگ ،
تو ۍ جاۍ قشنگ ،
با یسرۍ آدماۍ قشنگ ....♥️ :)
•
بماندبهیادگاریکمخردادماههزاروچهارصدودو*
ثاقِــب | Sagheb
♡(:
امشب ؟
بهترین شب زندگیم توی سال ۱۴۰۲
بزارید تعریف کنم...
امشب آقای حدادیان تو کرج مهمون ما بودن
خب اول از همه ادب حکم میکنه ک با رفقا همه جمع بشیم و حسابی مجلس رو گرم کنیم
از صب استرس امشبو داشتم
ک عایا میرم یا نمیرم....
ماشینمون خراب شده بود و رفتن من رو هوا بود
اخر قسمتم شد و رفتم🙂✨
وسطای مراسم بود با الناز تصمیم گرفتیم بریم اقامحمدحسین برامون ی یادگاری بنویس...
واسه همین دفتر خاطرات هم نداشتیم و از کتاب دینی مایه گذاشتیم😂🤦🏻♀
مجلس ک تموم شد بدو باهم رفتیم پایین
اقای حدادیان ک از مسجد اومدن بیرون اولین نفر جلوشون ما سبز شدیم🥺🌱
دست و پامو گم کرده بودم
اصن نمیدونستم چی بگم
همچی از یادم رفته بود.....
گفتم سلام آقامحمدحسین،من از بچه های پای ثابت مهدیه ام میشه یه یادگاری کوچولو برام بنویسین؟
گفتن : سلام . خب اجازه بدین ی جا تکیه بدمش (برگه منظورش بود )
خلاصه گذاشت رو کاپوت ماشین ...
گف چی براتون بنویسم حاج خانوم؟
گفتم هرچی که خودتون صلاح میدونید
میتونه از امام حسنم باشه...(:
بعد شروع کردن نوشتن
منو میگی : دستا میلرزید . پاها میلرزید . قلب تند تند میزد
ینی داشتم سکته میزدم 😢😰
حق بدین خب بعد ۱۷ سال بچه هیئت آقای حدادیان بودن ایشون رو داشتم تو این فاصله نزدیک زیارت میکردم((((:
دلم میخواست جیغ بکشم انقد اون لحظه خوشحال بودم
بعد تموم شد ...
گفتن خدمت شما
منم بهشون در اخر گفتم : دست شما درد نکنه انشاالله همیشه زیر سایه امام حسن باشین
بعدش هنر نمایی الناز خانوم شروع شد😂
گیر داده بود با محمدحسین عکس بگیریم
گفتم حاجی نمیگیره 🤭
اخرم رف ازش پرسید...
گف اقای حدادیان باما عکس میگیرین؟
گف خانومم نمیزاره😂💔🚶🏻♀
من اینجوری بودم ک : گفتم عکس نمیگیره!
آقامحمدحسین خیلی آقان😌🌱
بعدش ی صفحه دیگه از کتاب دینی رو قربانی کردیم ک الناز بره بده جناب حدادیان براشون بنویسن...
اقای حدادیانم بجای اینکه تو اون برگه دینی بنویسن تو برگه شعری ک امشب خوندن نوشتن و دادن بهش🥺✨
و برگه کتاب دینی منو با خودشون بردن...😅🙈
و بعدش با الناز رفتیم تو مسجد طوری ک همو بغل کرده بودیم و ذوق میکردیم و جیغ میزدیم🤩🥳
و این شد از امشب.
هنوزم باورم نمیشه و حس میکنم رو ابرام ...
دم معرفتت گرم ♥️
هزار بار خداروشکر هزار بار.....(((((:
19.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنویسید روی سنگ و به روی کفنم....
من حسینے شده دست امامِ حسنم 💚:)
•
•
اینم از جنابِ حدادیانِ امام حسنی مون🥺🙂✨
کمتر از اینم انتظار نداشتیم.....(((:
ثاقِــب | Sagheb
♡~
امروز دوباره در محضر جناب حدادیان عزیز بودیم
در یک اجتماع برادر خواهری خفن...
و دوباره توفیق پیدا کردم ایشون رو زیارت کنم از نزدیک و این سری ازشون بخوام داخل دفترچه خاطراتم برام یادگاری بنویسن 🤩🥺✨
ایشونم با صبوری همیشگی شون دوباره در کمال آرامش برام نوشتن🫀🍃
این سری دعا و آرزو نبود ، یه قسمتی از مداحی شون و شعر قشنگشون رو برام نوشتن :
نمیتونه هرگز بگیره تو دنیا هیچ لشگری
چادر رو از روی سر دخترای حیدری....(:
و دوباره ذوق ، و دوباره اشک ، و دوباره خوشحالی از ته دل ، و دوباره حال خوب
باورم نمیشه تو یه هفته ۲ بار آقای حدادیان رو از نزدیک زیارت کردم
خیلی هفته قشنگی برام رقم خورد انصافا(((:
بازم میگم دم معرفتشون گرم♥.
بماند به یادگار :
پنجمِخردادِیکهزاروچهارصدودو*
#Azizam Abalfazl_F4.mp3
5.36M
اےپسࢪغࢪوࢪآفࢪیݧامالبنیݧابالفضل؏🫀🍃
#حضرت_۱۳۳
مادࢪم دوࢪ سࢪم اسپند مۍچࢪخاند و میگوید : نکند تازه جوانم بـہ محࢪم نࢪسد … :)🖤
5078c85d-825e-45a7-aa85-51e51a6da094.mp3
17.52M
یادش بخیر...❤️🩹
روضهشبسومِمحرمِپارسال(:
اینکه محرم امسال قراره با رقیهسادات کنار هم باشیم و تو روضه ها برای ارباب جون بدیم و تو سینه زنی وقتی اقامحمدحسین میان برامون میخونن حسابی سنگ تموم بزاریم خیلی خوشحالم :)))))🖤🌱