eitaa logo
شهـــــیدانــــــه🌷
2.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
16 فایل
⚘زندگینامه* خاطرات و وصیتنامه شهدا ⚘ "همسفرشویم با شهدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍀شفای مادر شهید توسط فرزندش🍀🌸شهید والامقام محمد معماریان🍀🌸 آرمیده در گلزار شهدای علی ابن جعفر قم قطعه 12 ردیف 7 شماره 69
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شادی روح شهید خانواده ما هم صلواتی بفرستید شهید ۱۴ ساله‌ای که با دست بردن در شناسنامه به جبهه نبرد حق علیه باطل رفتند و در عملیات بدر جزیره مجنون مجروح میشند از ناحیه پا وبعد دوستانشون ایشون رادر سنگر میگذارند وبه جلو میرند ولی متاسفانه اون منطقه میفته دست عراقیا وتا چند سال ایشون مفقود الاثر بودند تا اینکه بعد از۱۳سال پیکرشون که تنها یک پلاک وچند تیکه استخوان ویه استخوان ران بود،که به زادگاهشون برگرشتند ......😭😭😭
شهید کَر و لالی که با امام زمان (عج) ارتباط داشت💚 شهید عبدالمطلب اکبری🌹 تاریخ تولد: ۱۳۴۳ تاریخ شهادت: ۴ / ۱۲ / ۱۳۶۵ محل تولد: فارس‌،خرم بید،شهیدآباد محل شهادت: شلمچه 🌹راوی← عبدالمطلب توی محل ما مکانیکی می‌کرد 🔧و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن🥀یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“🍃عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“!‼️ما هم خندیدیم ومسخره‌ش کردیم!🥀 هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد🥀و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…🥀فردای اون روز عازم جبهه شد🕊️و دیگه ندیدیمش🥀10 روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن🕊️ جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم‼️وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛🥀نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن!🥀 یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن!🥀یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم🥀اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم💚 آقا خودش گفت: تو شهید میشی...🕊️🕋 شهید عبدالمطلب اکبری شادی روحش صلوات💙🌹
💠زندگی نامه شهید امیر حاج امینی بسیجی شهید امیر حاج امینی در سال ۱۳۴۰ دیده به جهان گشود و در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۶۵ در منطقه عملیّاتی شلمچه به شهادت رسید،او بی‌سیم چی لشکر ۲۷ محمد رسول الله بود مکان قبر نورانی این شهید بهشت زهرای تهران ، قطعه ۲۹ ، ردیف ۶۰ ، شماره ۱۰ می باشد. از مظلومیتش همین بس که هیچ مطلبی را در مورد زندگی نامه اش نمی یابی اما عکسی از او به یادگار مانده که یادآور مظلومیت شهداست. قسمتی از وصیت‌نامه تکان دهنده شهید امیر حاج امینی: “اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم، به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بیحیا ننیگزرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 تا قیامت مدیون شمائیم😭* دست نوشته شهیدی که هنگام بمباران شیمیایی ماسکش رابه یکی ازرزمنده هاداد 🌸هفته دفاع مقدس گرامی باد 🌸 🌹شادی روح مطهرهمه شهدابخوانیم فاتحه مع الصلوات 🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | 🌟 چشمک ...! 🔻 شهید ناصرکاظمی رابطه روحی ویژه ای با مادرش داشت. مادر ناصر تعریف می‌کرد: یک شب وقتی ناصر مهمانم بود صحبت از شهادت او پیش آمد با هم راحت بودیم و این حرف‌ها اذیتمان نمی‌کرد به اوگفتم باید به من قول بدهی اگر شهید شدی در سرازیری قبر بهم چشمک بزنی. گفت: قول می‌دهم قول مردانه. 🚩 شهید که شد وقتی داشتند توی قبر می‌گذاشتنش با زحمت خودم را به بالای سرش رساندم و گفتم: ناصر، مادر، قولت که یادت نرفته عزیزِ مادر؟ خدا می‌داند همان موقع چشمانش یک بار باز و بسته شد. همه شاهد این ماجرا بودند و صدای صلوات و تکبیر قطعه 24 را پُر کرد. من از پسرم راضی هستم او تا لحظه آخر هم پای قولش ایستاد. ✍🏻خاطره ای از شهید ناصر کاظمی
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏ لحظه اصابت تیر بر پیشانی راننده لودر وهمچنین بر قلب جوانی دیگر حین زدن خاکریز در جبهه 👈🏽مدیون ایستادگی این جوانان هستیم که جانانه در راه خدا جنگیدن. وصیت نامه اکثریت این شهیدان پیروی از ولایت وزنده نگه داشتن اسلام بود. مسئولیت این راه به دوش ماست. که وصیت و راه این عزیزان را ادامه دهیم تا ظهور آقا امام زمان ارواحنا فداء
✍ برگی از خاطرات ✅مادرشهید: تا به حال زحمت او را نکشیده‌ام. او اربابم، سرورم، مشاورم و معلم قرآن بود. پسرم بلبل امام حسین(ع) بود و از بسیج وارد سپاه و بعد هم تکاور شد و برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفت و شهید شد که همه این‌ها لطف خداوند است. خیلی مهربان بود، من را به کربلا فرستاد و گفت که حق مادرم گردنم نماند راهیان نور هم من را می‌برد و همیشه می‌گفت مامان برایم دعا کن. من هیچ وقت نتوانستم دعا کنم شهید شود، چون مادر هستم، اما می‌گفتم پسرم هر چه لیاقت داری و صلاح است، خدا بدهد. به جای اینکه من سر او را روی سینه‌ام بگذارم و دست بر سرش بکشم، او سر من را روی سینه‌اش می‌گذاشت و روی سرم دست می‌کشید و می‌گفت مادرم زحمتکش است. 🌹شهید علی اصغر الیاسی
گفتم: دارم‌ از استرس‌ می‌میرم، گفت‌: یہ ‌ذڪر بهت‌ میگم‌ هر بار گیر ڪردے ‌بگو، من ‌خیلی ‌قبولش ‌دارم: گره‌ے ‌ڪار ِ‌منم‌ همین ‌باز ڪرد (آخہ ‌خودشم‌ بہ‌ سختـی ‌اجازه‌ے ‌خروج ‌گرفت) گفتم: باشہ ‌داداش ‌بگو، گفت: تسبیح ‌دارے؟ گفتم: آره، گفت: بگو "الهی ‌بالرقیہ ‌سلام ‌الله ‌علیها" حتمـا ‌سہ‌ سـالہ‌‌ے‌ ارباب ‌نظر می‌ڪنہ، منتظرتم و قطع‌ ڪردم‌ چشممو بستم‌‌ شروع‌ ڪردم: الهی ‌بالرقیہ ‌سلام‌الله‌علیها الهی ‌بالرقیہ‌ سلام‌الله‌علیها ۱۰تا‌ نگفتم ‌ڪہ ‌‌یهو گفتن: این ‌پنج ‌نفـر آخرین ‌لیستہ، بقیہ‌اش ‌فـردا، توجہ‌ نڪردم‌ همینجور ‌ذڪر می‌گفتم ڪہ ‌یهو اسمم ‌رو خوندن، بغضم ‌ترڪید با گریہ ‌رفتم‌ سمت ‌خونہ حاضر‌شم، وقتی حسین رو دیدم ‌گفتم: درست‌شد، اشڪ ‌تو چشمش ‌حلقہ ‌زد‌ و گفت: "الهی ‌بالرقیہ‌ سلام‌ الله ‌علیها" 🌹شهید حسین‌ معزغلامـی