eitaa logo
سرآشپـ🍔ـز نمـونـه👩‍🍳🇮🇷 🇵🇸
57.2هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
76.9هزار ویدیو
170 فایل
آموزش انواع غذاهای دلچسب و لذیذ +عکس+کلیپ+متن 👩‍🍳 برای #صبحانه 😍 برای #نهار😍 برای #عصرانه😍 برای #شام😍 ‌👩‍🍳 آموزش انواع کیک و شیرینی ، و دسر خوشمزه+کلیپ ‌کپی❌ ‌ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
عفریته خواهر شوهرم ۲۳ سالشه هیچ وقت لو نمیده از کجا زدنو یاد میگیره😒 اوووف یَک 🐍مارموزیه🐍 که نگوووو😑 ☆منو که تو مهمونی دید چشاش از حدقه زد بیرون 😳😬 مو یه طوری بستم که همه زوم کرده بودن ببینن چطور بستمش🧐😅 💥منم که زِرررنگ😎 نمیگم که از اینجا یاد میگیرم👇 http://eitaa.com/joinchat/3953262620Ca9d32036cd زود بیا میخام‌پاک کنم نبینه🙊😁👆🏻
زندگي کردن با مردم اين دنيا ... همچون دويدن در گله اسب است تا مي تازي با تو مي تازند زمين که خوردي، آنهايي که جلوتر بودند... هرگز براي تو به عقب باز نمي گردند و آنهايي که عقب بودند، به داغ روزهايي که مي تاختي تو را لگد مال خواهند کرد! در عجبم از مردمي که بدنبال دنيايي هستند که روز به روز از آن دورتر مي شوند وغافلند از آخرتي که روز به روز به آن نزديکتر مي شوند...👌🏻 🌺🍃 •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡•
✍پایداری عبدالله بن حذاقه عبدالله بن حذاقه از سابقین در اسلام است و به حبشه مهاجرت کرد. او به همراه عدّه ای هجرت کرده بودند که اسیر رومیان شدند. رومیان آن ها را در بین راه گرفتند و با خود بردند. بعد به آنان گفتند که باید نصرانی شوید. سرکردۀ رومیان گفت که یک تشت بزرگی بیاورند. ظرف را آوردند. آن را پر از روغن زیتون کرده و جوش آوردند. یکی از این اسرا را آوردند و به او گفتند: یا نصرانیت را بپذیر یا تو را در این دیگ جوشان می اندازیم. گفت: نصرانی شدن را قبول نمی کنم. او را در برابر چشمان عبدالله بن حذاقه، در این دیگ انداختند. زمان زیادی نگذشت که استخوان های او بیرون آمد. این ها جزء مسلّمات تاریخ ما است و در آن شبهه ای نیست. رومیان به عبدالله بن حذاقه رو کردند و گفتند: دست از اسلام بردار و نصرانیت بیاور وإلا سرنوشت تو نیز همین خواهد بود. عبدالله شروع کرد به گریه کردن. سرکردۀ رومیان به او نگاهی کرد و گفت: او ترسیده است، رهایش کنید. عبدالله گفت: من نترسیدم. ببینید چه می گوید! از خوف هیچ خبری نیست. گفتند: پس چرا گریه می کنی؟ گفت: گریۀ من از این است که چرا من فقط یک جان دارم که در راه حق بدهم. بعد این طور گفت: ای کاش به عدد موهای بدنم، جان داشتم، که در دیگ می انداختید و استخوان هایم بیرون می آمد و دوباره می انداختید، باز بیرون می آمد. گفتم این قضیه، یک واقعۀ مسلّم تاریخی است و این را همه نوشته اند. عبدالله بن حذاقه از شخصیت های بزرگ اسلام است. من اینجا یک سؤال دارم: اگر عبدالله می خواست به بهشت برود و تنعّمات اخرویّه را به دست آورد، آیا یک دفعه مُردن کافی نبود؟ پس چرا می گوید: کاش چندین جان داشتم و چندین بار کشته می شدم؟ 📔کتاب سلوک عاشورایی مجتبی طهرانی •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
حرااااااااج بی نظیر ورود تو این کانال الزامیه حتما❌ ازسایز 36 تا 60 🗣 🔴 قیمتهاش شوکه کنندس😅 ارسالات سریع ومرتب 💯 http://eitaa.com/joinchat/160628757C9c3e83db74 از تولیدی خرید کن💃
بعد از خلقت آدم و نافرمانی های فرزند او روی زمین فرشته ها به نزد خدا شکایت کردند و گفتند: این چه بود که خلق کردی؟ اگر ما به جای انسان بودی هرگز گناه و نا فرمانی نمی کردیم! خدا به فرشتگانش گفت دو نفر از میان خود انتخاب کنید تا آنها آزمایش الهی شوند. هاروت و ماروت به عنوان نماینده فرشتگان انتخاب شدند! خدا آنها را به زمین فرستاد و قبل از فرستادن به آنها فرمان داد که هرگز جایز به انجام سه کار نیستند: زنا کردن، نوشیدن شراب و آموختن روز جادوگری به انسان. بعد از پذیرش هر سه شرط به زمین آمدند و با زنی زیبا به نام زهره آشنا شدند. زهره نزد آن دو آمد و در دل آنها جا باز کرد و خواست که از آنها جادو بیاموزد تا به آسمان برود. او ابتدا به دو فرشته شراب نوشانید و سپس شرکت کرد که برای همبستر شدن با آنها باید ابتدا نامی که آنها به آن به آسمان می روند را بیاموزد. آن دو نام خدا را به وی آموختند، همینکه زهره خواست با خواندن آن نام پرواز کند، خداوند او را به صورت ستاره‌ای مسخ کرد که به زهره مشهور شد! آنگاه بالهای آن دو فرشته را برید، هاروت و ماروت از پروردگار خود درخواست توبه کردند، خداوند آن دو را مخیر کرد میان این که به حال اول برگردند و در عوض هنگامیکه قیامت شد عذاب شوند، یا اینکه در همین دنیا خدا عذابشان کند. روز قیامت به همان حال خود برگردند. پس آنها عذاب دنیا را انتخاب کردند. سپس خداوند به ایشان و وحی فرستاد که به سرزمین بابل بروید، در آنجا خداوند ایشان را میان زمین و آسمان وارونه ساخت،که تا روز قیامت در عذاب خواهند بود. •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡•
📚 روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم (شراب) حرام می شود؟ بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو میپاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی! •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡•
ابن ملجم نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد و از ایشان، اسبِ قرمزِ خوش‌ رنگی خواست. حضرت هم به او هدیه داد، بی‌ چشم داشت و کریمانه. وقتی سوار بر آن اسب شد و رفت، امیرمؤمنان این شعر را خواند: «أُریدُ حیاتَهُ و یُریدُ قَتلی، عذیرَکَ مِن خلیلِکَ مِن مُرادِ» یعنی «من برای او حیات و سلامتی را آرزومندم، اما او قصد کشتن مرا دارد». کسی را از قبیله مراد بیاورید که عذر مرا (در اینکه به بدخواه خود محبت می‌ کنم) بپذیرد. سپس رو به دوستان خود فرمود به خدا قسم که این مرد قاتل من است! مردم بارها دیده بودند درستی پیش‌ بینی‌ هایش را، با تعجب پرسیدند پس چرا او را نمی‌ کشی؟ پاسخ داد پس چه کسی مرا بکشد؟ او که دست رد به سینه قاتلش نزد، چگونه ممکن است محبان امیدوارش را ناامید کند؟ 📚 منبع: بحارالانوار، جلد 42، صفحه 186 •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡•
🌺🍃 مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی (ره) دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را برای جراحی ایشان آوردند، جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش ترجمه کند. مرحوم آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کردند، پس از این مساله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه می خواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم، وقتی دلیل این کار را پرسیدند، پروفسور برلون گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می دهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند و اینچنین شد که مزار این پروفسور مسیحی، مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کرده اند قرار دارد. 📔خاطره‌ای از حجت‌الاسلام جواد مروی •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡•
بعد از خلقت آدم و نافرمانی های فرزند او روی زمین فرشته ها به نزد خدا شکایت کردند و گفتند: این چه بود که خلق کردی؟ اگر ما به جای انسان بودی هرگز گناه و نا فرمانی نمی کردیم! خدا به فرشتگانش گفت دو نفر از میان خود انتخاب کنید تا آنها آزمایش الهی شوند. هاروت و ماروت به عنوان نماینده فرشتگان انتخاب شدند! خدا آنها را به زمین فرستاد و قبل از فرستادن به آنها فرمان داد که هرگز جایز به انجام سه کار نیستند: زنا کردن، نوشیدن شراب و آموختن روز جادوگری به انسان. بعد از پذیرش هر سه شرط به زمین آمدند و با زنی زیبا به نام زهره آشنا شدند. زهره نزد آن دو آمد و در دل آنها جا باز کرد و خواست که از آنها جادو بیاموزد تا به آسمان برود. او ابتدا به دو فرشته شراب نوشانید و سپس شرکت کرد که برای همبستر شدن با آنها باید ابتدا نامی که آنها به آن به آسمان می روند را بیاموزد. آن دو نام خدا را به وی آموختند، همینکه زهره خواست با خواندن آن نام پرواز کند، خداوند او را به صورت ستاره‌ای مسخ کرد که به زهره مشهور شد! آنگاه بالهای آن دو فرشته را برید، هاروت و ماروت از پروردگار خود درخواست توبه کردند، خداوند آن دو را مخیر کرد میان این که به حال اول برگردند و در عوض هنگامیکه قیامت شد عذاب شوند، یا اینکه در همین دنیا خدا عذابشان کند. روز قیامت به همان حال خود برگردند. پس آنها عذاب دنیا را انتخاب کردند. سپس خداوند به ایشان و وحی فرستاد که به سرزمین بابل بروید، در آنجا خداوند ایشان را میان زمین و آسمان وارونه ساخت،که تا روز قیامت در عذاب خواهند بود. •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡•
✍جواب دندان شکن در کتاب کافى از نوحبنشعیب و محمدبنالحسن روایت شده است که ابنابىالعوجاء از هشام بن حکم پرسید مگر خدا حکیم نیست؟ هشام گفت: بله، خداوند احکم الحاکمین است.ابنابىالعوجاء گفت: به من خبر ده از آیه،«فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِّنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ اَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَهً.»«ازدواج کنید با آنچه که خوش آید شما را از زنان دو و سه و چهار و و اگر بترسید که عدالت را پیشه خود نکنید پس یکى را به ازدواج خود درآورید.»مگر این حکم قرآن نیست؟ هشام گفت: بله، ابن ابىالعوجاء گفت: پس به من خبر ده از آیه،«وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النَّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَهِ.»«و هرگز نمىتوانید بین زنانتان عدالت را رعایت نمایید اگر چه بسیار علاقه به رعایت اعتدال علاقه داشته باشید…»کدام حکیم به این گونه سخن مىگوید؟ هشام جوابى نداشت.از همین رو به مدینه نزد حضرت صادق(علیه السلام) آمد و ماجراى خود را باز گفت.حضرت فرمود: اینکه خدا مىفرماید:«فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ…»مقصود عدالت در نفقه (خرج زن) است و اینکه مىفرماید:«وَ لَنْ تَسْتَطیعوا اَنْ تَعْدِلُوا…»مقصود عدالت در محبت است.چون هشام این جواب را به ابىابىالعوجاء رسانید، وى گفت: به خدا این جواب از خودت نیست!! •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡•
کلامی زیبا از امام علی (ع) : ای مالک ! بدان اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی . اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ولی و باش. نیکی های امروز تو را فراموش میکنند ولی باش. بهترینهای خودت را به دیگران ببخش حتی اگر اندک باشد. درانتها خواهی دید آنچه می ماند میان تو و خدای توست نه میان تو و مردم . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡• •♡ @profile_313 ♡•